تقدیم به روح بلند شهید حاج محمد کیانی(جمعلی)فرمانده دلاور گردان یازهرا و راوی جبهه های مقاومت
واقعا رفتن یاران سخت است
مرگ در فصل بهاران سخت است
حس و حالی است که من می دانم
دوری از کوچه باران سخت است
آن که فرمانده گردان بوده است
رفته همپای سواران سخت است
جمعلی بود کیانی که گذشت
گفت هجران عزیزان سخت است
راوی عشق از این میدان رفت
دوری اش بر دل گردان سخت است
شادی روح بلندش صلوات
تا بدانند که هجران سخت است
بر لبم زمزمه یازهرا شد
واقعا رفتن یاران سخت است
پرواز از بی کرانه شرف
به سمت هدف
یا شاه نجف
و در آن سوتر
در فضایی شعله ور
زبانه ها می کشند بال و پر
یا حیدر
در نیمه شبی خیال تخت آمده است
با ذکر علی چه نیکبخت آمده است
با بارش موشک غیوران دیدیم
هنگامه ی انتقام سخت آمده است
آیینه غیرت است حیدر حیدر
بر دست غیور بوسه می زن یکسر
این گنبد آهنین که تنبک شده است
برخیز و بخوان دوباره خیبر خیبر
نگاه غصه داری داشت این دل
هوای بیقراری داشت این دل
پس از پرواز خونین پرستو
سرناسازگاری داشت این دل
دولتمردان ارشد محترم در این روزها بیش از پیش مراقب افراد نابخردی باشید که پله های ترقی را خیلی زود طی زده اند و در جایی که حق و لیاقت شان نیست ایستاده اند و فضا را اشغال کرده اند و برایشان هیچ چیز مهم نیست فقط مجیز گویی برای سیاه کاران ، حملات ویرانگر به محدوده یاران نظام و دیگرگون جلوه دادن اوضاع واقعا مراقب این نااهلان باشید از ما گفتن بود خود دانید
در بیابان ها شکوفا می شود روی بهار
می رسد از غنچه ها ای دوستان بوی بهار
مژده داری می کند در مقدمش گویا نسیم
در فراسوی زمان مثل پرستوی بهار
همنفس با عطر و بویش صد تغزل گفته شد
در کلام شاعران در برزن و کوی بهار
زنده می سازد وجود دشتها را پر امید
زنده سازی در همیشه هست از خوی بهار
گفتگوی سرخوشی دارد دل چشم انتظار
در سحرگاهی که آمد شوق دلجوی بهار
می رسد مردی که دارد دست او رنگ نجیب
در تمام لحظه ها قطعا در آن سوی بهار
نقش بودن می کشد در کوچه باغ زندگی
در بیابان ها شکوفا می شود روی بهار
یارب به چهار و هشت ما را تو ببخش
هنگام وداع چو گشت ما را تو ببخش
قرآن و رسول و مرتضی شافع ما
ماه رمضان گذشت ما را تو ببخش
ای عشق بیا به دیدن گلچینی
در سینه نشسته غصه ی دیرینی
یک عمر جهاد کرده و می گویم
بسیار غریب بوده است آوینی
موجیم ز نسل غیرت و دریاییم
ما منتظران حضرت مولاییم
ای قدس شریف ما به سویت امروز
با یاد شهید زاهدی می آییم
بسم رب الشهدا و الصدیقین
" فرمانده فرماندهان "
فراخوان جمع آوری خاطرات سردار سرلشکر شهید حاج محمدرضا(علی) زاهدی فرمانده اسبق تیپ ۴۴ قمربنی هاشم علیه السلام
از همه رزمندگان عزیز تیپ ۴۴ قمربنی هاشم(ع) دعوت می شود تا خاطرات شان از شهید زاهدی عزیز را جهت تهیه یادنامه این سردار دلاور که فرماندهی همه سرداران و فرماندهان شهید تیپ را برعهده داشته اند به آی دی زیر ارسال نمایند @talayehdaranofghchb
لازم به یادآوری است که این خاطرات بانام صاحبان خاطره ها در قالب کتاب، نشریه و تولیدات فضای مجازی منتشر خواهد شد
در موسم صبح نوبهاری، آری
از موج حضور هرچه داری ،آری
با رای به جمهوری اسلامی بود
گفتند نظام عشق آری، آری
فضای عاشقی قابل شد امروز
و جمع عاشقان کامل شد امروز
علی زاهدی تا آسمان رفت
رفیق سفره ی فاضل شد امروز
عصر امروز دلم مانده در آشوب بلاست
زاهدی رفت ولی راه علی پابرجاست
حیف بود آن که تو در خانه بمیری سردار
چشم در راه شما خیل شهیدان ولاست
به ولای علی و آل علی می آییم
به هواخواهی آن خون که از آیین وفاست
تا به کی دشمن صهیون بزند وای به ما
هر طرف می نگرم مقتل مردان خداست
دست صهیون نشود قطع شرارت دارد
بگذرید از نفس آنکه چرا ، چون و چراست
بانگ بردار به آهنگ اباالفضل غیور
که حماسی نفسان همنفس کرب و بلاست
مزد او بود شهادت به ولای تو قسم
زاهدی رفت ولی راه علی پابرجاست
سفر به خیر مسافر سلام ما برسان
سلام جمله ی ما بر امام ما برسان
تو رفتی و به خدا زآن میانه پیوستی
نوید این دل و حسن ختام ما برسان
بگو به حضرت باران که خسته دردیم
به جان زخمی ما التیام ما برسان
همیشه بر لب مان ذکر یا حسین باشد
شمیم عشق ولا بر مشام ما برسان
رفیق نیمه رهی گشتی ای رفیق قدیم
به جان زنده دلان این کلام ما برسان
به قطره قطره خونت نوشتی از خورشید
به سمت اهل بصیرت مرام ما برسان
تو می روی و به خورشید می رسی اینک
سفر به خیر مسافر سلام ما برسان
۹۶/۹/۳
اگرچه معبر رفتن غریب و محدود است
بخوان زراه شهادت هنوز موجود است
همیشه اهل ولایم به جان گل سوگند
دلم به سمت شقایق رسیده تا بود است
حیات طیبه در خون لاله ها جاری است
وجود کفر ز خون شهید نابود است
بخوان تو شعر حماسی ز شاعر غیرت
حدیث سرخ ستاره به عشق فرمود است
هزار غصه از ایام رفته در دست است
هنوز غصۀ هجران سرخ مشهود است
شب از نگاه غزلخوان آسمان دیدم
شهید خفته به خون در مقام محمود است
ز هر طرف که بیاید بهار می روید
کویر رفته ز اعجاز این عطش رود است
هنوز بوی شهادت هنوز بوی شهید
رسد ز جانب دشتی که شوق آلود است
به دانه دانۀ گل های بی کفن سوگند
بخوان زراه شهادت هنوز موجود است
14/1/1403
بهار بهانه ای است
برای نوشدن
برای چشم انتظاری
تا تو بیایی
و دوباره شعر بودنهای سبز و سرخ را
در کوچه باغ هستی مترنم سازی
بهار
نه تکرار سنت ها
که مژده دار تغییر لحظه هاست
آن گاه که تو
در قامت مردی به رنگ باران
بر کویر هستی
هبوط می کنی
و سقوط دلتنگی ها و رنج ها را
با اشتیاقی مثال زدنی
فریاد می زنی
در طوفان واژه ها و اشک ها
در جریان بی پایان رادت
در ساحل اروند
آنجا که حماسه های تکه تکه شده
در دل رودخانه وحشی
فریادگر بودن
اساطیری ترین لحظه ها
رنج ها
و آدم ها هستند
ترا می جویم
با همان نگاه همیشگی
ساده و خاکی
مواج و ناایستا
پویاتر از همیشه
با لبخندهای گمشده
برخاست
در میان انبوهی از دلبستگی ها
گویی اسطوره ای خاکی پوش
از میان آتش حرص دنیا
از لهیب خود خواهی و دنیا دوستی
می گذشت
نزدیکی های عید
آن موقع که بهانۀ تغییر
میخ ماندن را محکم می کوبند
او از خود و از زندگی خاکی گذشت
تا در جریان سیال زمان
مژده دار فتحی مبین
و پیروزی درخشان باشد
و در حماسه ای خودمانی
ایستاده جان داد
و آن گاه که برگشت
عید را با سعید و شهید هم قافیه کرد
وی می‌افزاید: مردم شهرکرد در آخرین ساعات سال و پیش از سال تحویل، چراغ‌های منزل خود را به حرم مطهر امامزاده دوخاتون می‌برند و به دست یکی از خاندان سادات آن را روشن می‌کنند و با آوردن آن چراغ به منازل خود و قرار دادن در کنار سفره هفت‌سین، نور تازه و روشنایی را جاری می‌کنند.
پژوهشگر حوزه ادبیات و تاریخ با اشاره به اینکه میراث فرهنگی و اداره اوقاف متولی حفظ و معرفی این آئین هستند، اظهار می‌کند: تا جای امکان باید روی تاریخ شفاهی این میراث ناملموس کار کرد و ظرفیت‌های مردم توسط هنرمندان و افراد خلاق شناخته شود و همچنین المان‌ها و عناصر در دسترس، به‌روزرسانی و فضایی ایجاد شود که کاملاً مطابق با سنت باشد.
طهماسبی با بیان اینکه باید یک فضاسازی سنتی ایجاد شود تا این میراث ناملموس میان مردم قرار گیرد و در کنار آن برای مردم این میراث تشریح شود، تصریح می‌کند: می‌توان برنامه‌ای با عنوان جشنواره نور ایجاد کرد، برای مثال در ساعات پایانی سال این جشنواره در زمانی مشخص برای مردم برگزار شود تا گردشگر احساس کند در یک فضای سنتی، خاطره‌انگیز و نوستالژیک قرار دارد.
وی تاکید می‌کند: این عمل از یک سو یک مقوله فرهنگی و از سوی دیگر یک چرخه اقتصادی را رقم می‌زند به این دلیل که هم می‌تواند موجب مبادله فرهنگی با گردشگر شود و هم دارای سود مالی است.
