از سپیدی امید
روزهای سرد و پر حضور برف
مملو از نگاههای ساده اند
از سپیدی امید
تا سیاهی زغال
شعرهای خواندنی ما شدند
روزهای برفی گذشته بعد از این
خاطرات زنده ی بهاری اند
- ۰ نظر
- ۲۹ بهمن ۹۶ ، ۱۰:۱۷
روزهای سرد و پر حضور برف
مملو از نگاههای ساده اند
از سپیدی امید
تا سیاهی زغال
شعرهای خواندنی ما شدند
روزهای برفی گذشته بعد از این
خاطرات زنده ی بهاری اند
برف هم بهانه شد
مثل نقل های پیرمرد
بخشی از فسانه شد
حرفهای خواندنی
نسل پیش رو فقط
غرق در تلاطم واژه هایی از دیار بس مجازی اند
خاطرات سردشان
عکس های از تخیلات خسته است
در وقت ترنم بهاری برگرد
با حس تبسم بهاری برگرد
ای مانده به غیبت غریبانه خویش
اینک به تلاطم بهاری برگردد
عمری است به مدعای حج می خوانم
از شوق نگاه رج به رج می خوانم
در لحظه آرزوی نوروزی خود
من با لب گل فرج فرج می خوانم
نقشی
به زمین کشید
و با
دست بهار
آرامش خاک را
به هم زد
باران
لذتی دارد زمان
با تو
بودنهای من
خواه در بیداری
خواب
و خیال
و انتظار
برخاستم ز خاک که گویم علی مدد
سر زنده ام که نام تو بر جان جلا دهد
از جان من بخواه که همراهی ات کند
با حس و حال زنده و با شوق بی عدد
هنگامه ی شادمانی دلها شد
ازعشق کنون چه محشری برپاشد
این روز عزیز را به شادی دریاب
پیروزی گل به موسم سرما شد
برخیز که موسم تماشا آمد
از جانب عشق شوق دریا آمد
باآمدن فجر ،شب غصه گریخت
خورشید دمید امام گلها آمد
هنر انقلاب هنر صیقلی دادن و رفع مشکلات و بهینه سازی فضاست و از آنجا که هنرمند انقلابی برخاسته از توده مردم است و خودش را از این مجموعه جدا نمی داند و با اتکا به فرزند زمانه خویشتن بودن نفاط برجسته و قابل اعتنا وارزشمند جامعه را برجسته می سازد و نقاط کور و نامبارک که گاه به تبع ناکارآمدی مدیریت ها و گاه به علت عدم باور قلبی و اعتقاد راسخ مسند نشینان امور بوجود آمده را شناسایی می کند و بابهره مندی از ظرافتهای هنری و به دور از مستقیم گویی که دلزدگی را به دنبال دارد آنها را نقد می کند و می کوشد با هنر خویش راه حلی مردمی و منطقی برای حل این مشکلات و معضلات که می تواند سنگی پیش پای چرخ پیشرفت انقلاب و جامعه اسلامی باشد،به انحا مختلف می یابد .
هنرمند انقلابی سلبریتی و خودنما نیست و پیروی کورکورانه از هنرمندان انسان محور ، سرمایه گرای غرق در نام ونشان سرمستانه جامعه جهانی را جایز نمی داند هرچند آن باورها را می شناسد اما در اندیشه و تفکر و برنامه های هنری و خلاقیت های ابتکاری اش ستیزه ای دائمی با این هنر مادی گرا دارد و حضور شبح روح ظالمانه هنر خونخوار مادیگری را در سطح جامعه اش نمی پسندد هرچند برای ذائقه مخاطب بومی اش احترام قائل است
بی گمان سید شهیدان اهل قلم آقا مرتضی آوینی را بتوان نمونه بارز تفکر هنر انقلابی و نماد این رویکرد خجسته برشمرد . شهید آوینی آن چنان که خودش می گوید تجربه هنرهای مادی گرا را دارد اما روح انقلابی اش او را به عرصه هنر انقلابی و همراهی با دم مسیحایی خمینی کبیر (ره) رهنمون می سازد در میدان جنگ حاضر می شود و با توجه اقتضای جامعه جهادگری می شود که همپای سنگر سازان بی سنگر در تعالی نگاه مخاطب انقلابی می کوشد و برای این مخاطب تشنه و بیقرار تولید محتوا می کند محتوایی برآمده از دل و باعنایت به امکانات و فن آوری های زمانخویش مستندهای ماندگاری می سازد و روایت فتحش مجموعه مستندی است که به ژانر و گونه مستند در ایران آبرو می بخشد و با یقین کامل می توان آن را ماندگار ترین و بهترین مستند دفاع مقدس فارسی زبان دانست و یکی از بهترین مستندهای جنگ و دفاع در میان آثار جهانی برشمرد . شهید آوینی بصیر بود و تحلیل داشت و با تکیه بر باورهای اثر بخش خویش کاربرد هنر را در عرصه های مورد نیاز انقلاب اسلامی بی بدیل می دانست .
زبان مردمی ،صداقت گفتار و عمل ، موقعیت شناسی ، استفاده از تکنیک و فن و داشتن روح الهی از عوامل ماندگاری آثار شهید آوینی است که هنوز هم می تواند گره گشای عاشقان و رهپویان هنر انقلاب اسلامی باشد به شرط آن که هنرمند انقلابی امروز فرزند زمانه خویشتن باشد و مقتضیات زمانی و مکانی فعلی را بشناسد و در قطب نمای ترسیم شده از سوی رهبر معظم انقلاب که در واقع امتداد حرکت امام حاضر انقلاب در مسیر سراسر افتخار امام راحلمان است برنامه ریزی و تولید محتوا نماید .
#مهدی طهماسبی
فعال فرهنگی و رسانه ای
دوباره
عشق
جاری شد
از دل وجودت
بهار در زمستان
رسید
با قدومت
می رسی زآن سوی این لحظه شیدایی ها
عشق همصحبت تو همدل لیلایی ها
چقدر برف مرا یاد تو می اندازد
ای که می آیی از این کوچه تنهایی ها
دست پر مهر تو و ناز حریر لطفت
می کشد پرده به رخساره رسوایی ها
ما پر از رنج گناهیم به جان تو قسم
رحم تو هست بر این مانده ی بی جایی ها
به غزلخوانی آیات نگاهت هستم
خسته از همهمه و خنده ایذیایی ها
چقدر برف مرا یاد تو می اندازد
ای که می آیی از این کوچه تنهایی ها
زدست غصه آزردند امسال
به پای تشنگی مردند امسال
به هر صورت پس از باریدن برف
درختان جان به در بردند امسال
بگذر از این خاکدان خستگی های زیاد
ای دل اینجا منزل و ماوای تو هرگز نبود
آدم خاکی که در خاک غریبی می روی
خون کس از دیگری رنگین تر از قرمز نبود
قناری نشسته در قفس کمی
به ابرها نگاه کرد
به برفها نگاه کرد
گمان کنم که در دلش
هوایی بهار شد
می آید
از راه دور
مردی که آسمان را در دست دارد
و خورشید را
به زمستان وجودی می بخشد
این بی نهایت خستگی مانده در جان
دارد نشان از عاشقان سرخ دوران
من بی نشان و دردهایم بی نهایت
دلگیرتر از لحظه های مانده بی جان
دلم از برفهای تازه می گفت
همه با ظرفهای تازه می گفت
در این سرمای جانسوز زمستان
کمی از حرفهای تازه می گفت
دروغها و
کینه ها
شکسته می شوند
تا
تو
می رسی ز راه دور
به شهر باصفای گل
بعد از این
سرمای جانسوز
به غربت ماندنت
می رسی
ای آفتاب من
سحرگاهی نجیب
ساده تر از دل من نیست ولی منتظرم
ساکتم سرد و صبورم زغمی شعله ورم
دلتنگی ام را شهر باران می شناسد
احساس های ساده اینسان می شناسد
من چشم در راهم شبیه سروی خسته
این انتظارم را بیابان می شناسد
دلتنگ روزهای قشنگ وقدیمی ام
من در هوای حال وهوایی صمیمی ام
آتش گرفته ام به غم آب و نام ولی
اماهنوز مانده دست کریمی ام
دراین
سرمای دردآلود
غربت
نفس
در سینه ها
خز خز
گرفته
خدارا شکر
بعد از تشنه کامی
زمین تشنه را
دریافت
باران
آیا شکسته می شود این فاصله ،بگو
تغییر می کند نفس چلچله ،بگو
پایان بی کسی و غریب به دست تست
تفسیر می شود همه مساله ، بگو
انگار با سکوت نوشتند خوی شهر
پر می شود زخنده و از هلهله ،بگو
اینجا تمام درد من اینست بی رمق
مانده جماعت و سحر و نافله ،بگو
خواهم نسیم را بیاید به نزد تو
از او بخواه جمله ای از این گله ،بگو
بغض نشسته به سینه چه غم فزاست
دیگر نمانده بر دل من حوصله ، بگو
خورشید من برآی که وقت سحر شده
آیا شکسته می شود این فاصله ،بگو
مردها چشم به راه تو چو آماده شدند
سروها در قدمت مانده و افتاده شدند
گفت می آیی و گل در قدمت می ریزند
همه عشق به امید تو بر می خیزند
مثنوی های عطشناک خطر آلوده
نذر دیدار شما بوده از اول بوده
می رسی شهر به نام تو مهیا گردد
عشق با دست توانای تو احیا گردد
کوچه در کوچه به امید خدا مال شماست
همه عشق در اجاز وصفا مال شماست
ای غزل های زمین وقف نگاهت برگردد
دل من مانده در این گوشه به راهت برگردد
امشب شکسته خاطر من در هوای تست
این اشک های سرزده گویا برای تست
برگرد ای امید زمین و زمان به شوق
این دل مرید نام تو و لحظه های تست
خورشید بی کران من ای شوق بی حدود
دل های پرنده به سمت صفای تست
تنها نه ما که خیل زمین منتظر شدند
کعبه نشسته منتظری بر صدای تست
فرمانده ی غیور دلیران شهر عشق
جانها به راه عشق کنون هم نوای تست
من ندبه خوان لحظه ی دیدار می شوم
این اشک های سرزده گویا برای تست