همه جا زمزمه ی خون خدا می ماند
مردها آمده بودند ولی دلنگران
مثل دریا متلاطم ز کران تا به کران
دست ها سمت افق کرب و بلایی بودند
دل من گفت که اینها شهدایی بودند
هرچه دفتر ایام تلاطم دیدیم
حس آیینگی و غیرت مردم دیدیم
رود در رود خروشنده و دریا شده بود
شهر یک پارچه همرنگ تولا شده بود
با نفس های حماسی نفسان ایران
کوچه در کوچه پر از غیرت مولا شده بود
همه بودند پر از حس غریبانۀ خویش
و علمدار یقین حضرت زهرا شده بود
باز این سنگر همراهی و جانبازی ما
در غم انگیزی آن حادثه برپا شده بود
ماه دی پر از سردی و رخوت زدگی
نهم دی دل ما مامن گرما شده بود
هر طرف می نگرم یاد عزیزانی هست
رود در رود خروشنده و دریا شده بود
چقدر همدل هم مرد و زن و پیر و جوان
دل سپردند به آزادگی این دوران
مشت ها در گره غیرت مولایی خویش
گام ها منتظر لحظۀ فردایی خویش
هرچه دیدیم عطشناکی مرد و زن ماست
هر طرف صحبت آزادگی کرب و بلاست
همه بودند ولی دل نگران از دگران
دل ما از دگران گشته چنین دل نگران
بیرق عشق به پا ماند و به پا می ماند
همه جا زمزمه ی خون خدا می ماند
- ۰ نظر
- ۰۸ دی ۰۰ ، ۱۲:۴۵