رها گردیدگان
غبطه ها خوردیم
ما بر حالت پروازتان
ای رهاگردیدگان
ای کاش ما را بنگرید
- ۰ نظر
- ۲۲ آذر ۰۳ ، ۰۹:۳۲
غبطه ها خوردیم
ما بر حالت پروازتان
ای رهاگردیدگان
ای کاش ما را بنگرید
یادگاران بهارانیم
در فصل خزان
سروقامت
پایدار و
سبز و با جان زنده ایم
بی کران در بی کران
در زیر نامت
زنده شد
تشنه ای اما جهانی
گشته سیراب از غمت
دردهای خویش را
بر دامن
صحرا نوشت
رفت
از اینجا
به سمت بی کران
شوق ها
برخیز دلیر من بخوان دریا را
احساس نجیب حضرت مولا را
سربند معطرت نشانی دارد
آهسته بخوان تو روضۀ زهرا را
یادآور نام و غیرت دریایی
سرمنشا عشق و حیرت دریایی
عباس علی تویی غیور عاشق
تو راز رشید حضرت دریایی
جان ها به فدای آن شهیدت مادر
آن راز نگفته و رشیدت مادر
تو چشم به راه آن جوانت ماندی
وای من و گیسوی سپیدت مادر
فردا نظر ما به سوی گفته ی آقاست
این بیرق مردانگی ماست که بالاست
ما مست ولاییم به آیین تو سوگند
این زمزمه مرد و زن و کودک و برناست
ای رهبر آزاده یقینا ز دل و جان
هر صحبت فردای شما حرف دل ماست
با ذکر سلام و صلوات همه مردم
دل منتظر خطبه ی مردانه ی فرداست
ما غیرتیان حرم حضرت عشقیم
شد زمزمه گر بر لب ما عزت زهراست
بگذشت ز پل ، گذر نمود از سر رود
آن زنده دلی که غیرتش زنده نمود
در وقت نبرد از پل خرمشهر
می آمد و می نوشت بر عشق درود
بر وجود و غیرت مردان ایرانی درود
بر شهیدان به خون غلطان ایرانی درود
بر زنان بردبار و مادران شیر زن
بر عفیفان نجیب جان ایرانی درود
در تمام طول تاریخ حیات و زندگی
بر نگاه حق طلب یاران ایرانی درود
سر به راه میهن و دین و هدف دادند تا
شد جهان محو چنین ایمان ایرانی درود
کرد و لر و ترک و بلوچ و هم عرب با ترکمن
بر حماسی خوانی شیران ایرانی درود
هرکجا هستیم با اندیشه های رنگ رنگ
بر همه خاک وطن دامان ایرانی درود
هست سختی ها فراوان لیک می گوییم ما
بر وجود و غیرت مردان ایرانی درود
هرچه می گویم
زیاران
خاطرات رفته است
من همیشه
هم نفس با خاطرات زنده ام
صبح می گوید
که ای دل
زنده شو وقت سحر
رفتن شب
با ظهور نور
همراهی کند
اندکی
بعد از شب یلدا
سحر از ره رسید
تا بدانی
این شب ظلمت
نمی ماند به جا
می آید
در آخرین تنفس های خزان
تا با سرمای خویش
بلندای شب را فریاد بزند
چله
چله
چله
وطنینی که شنیده می شود
یلدا
یلدا
شبی به درازی بودن و نبودن
شب خوش بودن
و خوش نشینی ها
که در طلوع فردایش
یک دقیقه بیشترش هم
دیده نمی شود
می نویسم برایت دوباره
باد و باران
رهایی و رفتن
تا بدانند تو بهترینی
همنفس با نگاه بهاری
در دل این خزان غریبه
شایان ذکر است این نماهنگ به عنوان 31 امین نماهنگ تولیدی این موسسه در سکوها و شبکه های مختلف اجتماعی در فضای مجازی ارائه گردیده است
هنگام طلوع شوق و اقدام شده
ای عشق بیا که فصل انجام شده
در روز وداع مادر گل ها گفت
دل همنفس شهید گمنام شده
شهرکرد- ایرنا- آیین تجلیل و نکوداشت علیرضا میرزاخانی هفشجانی یکی از شاعران پیشکسوت چهارمحال و بختیاری عصر چهارشنبه با عنوان «شب علیرضا» در فرهنگسرای شهرکرد برگزار شد.
به گزارش ایرنا، سرپرست معاونت فرهنگی ادارهکل فرهنگ و ارشاد اسلامی چهارمحال و بختیاری در این آیین اظهار داشت: هیچ هنری نمیتواند جای شعر را بگیرد و باید گفت شاعران ارزش و جایگاه رفیعی در عرصه فرهنگ دارند و باید قدر آنها را دانست.
مهدی طهماسبی افزود: شاعران کلیدداران عشق و رأفت و نیکی هستند.
وی با بیان اینکه شعر استاد میرزاخانی مملو از عشق، مردمداری، امید، زندگی و شفافیت است تصریح کرد: نسل جوان مدیون بزرگان و پیشکسوتان است و بر خود وظیفه میدانیم که بدون نگاههای قومیتی و سیاسی از این بزرگان تجلیل کنیم تا چراغ راهی برای نسل جوان باشد.
سرپرست معاونت فرهنگی ادارهکل فرهنگ و ارشاد اسلامی چهارمحال و بختیاری یادآور شد: شاعران آیینهداران حرکتهای فرهنگی هستند و تجلیل از بزرگان شعر و ادب استان همچنان تداوم خواهد داشت.
به گزارش ایرنا، احمد رحیمخانی دکترای زبان و ادبیات فارسی در این آیین به نقد اشعار استاد میرزاخانی پرداخت.
علیرضا میرزاخانی هفشجانی در سال ۱۳۳۴ در هفشجان متولد شده است.
وی از شاعران پیشکسوت چهارمحال و بختیاری است که اگر چه به سبب اشتغال و معیشت با شاعران و محافل ادبی دیر همراه شد اما با این وجود خود را به دوستان شاعرش رساند.
تازگی و جوانی در شعر او مشهود است و با آنکه پویایی قوه تخیل با سن و سالمندی در مسیر عکس حرکت میکند اما کماکان این عنصر یعنی تخیل و خلاقیت و سوژهیابی در شعرهای او نمود دارد.
دلم کرده هوای عصر مجنون
دو چشمم خون برای عصر مجنون
زده آتش به جانم بی محابا
صدای گریه های عصر مجنون
ز دست غصه ها غمداری ای دل
شبیه ی ناله ی بیماری ای دل
تو با این سرفه های سرد و خشکت
نشان از جبهه هایت داری ای دل
نگاه خسته و غمگین و غصه دار منی
تمام هستی من شور و انتظار منی
دلم به زیر تک و پاتک خزان افسرد
کجایی ای همه هستی تو نوبهار منی
سبوی عشق شکسته چو نیستی اینجا
تو عزت غزلی ای که گل نگار منی
نگاه می کنی آیا به غصه ی تقویم
امید این دل بی تاب و بی قرار منی
همیشه چشم به راه توام که می آیی
نگاه تازه و آدینه و بهار منی
۱۳۸۰
سحرنوش می ایثاری ای دل
شبیه غصه ی بسیاری ای دل
تو با اشک و غریبی هم نوایی
هوای لاله ها را داری ای دل
اگرچه کوچه تاریک و سرد و بن بستم
شکوفه می دهد احساس تازه در دستم
دوباره حس جدیدی مرا احاطه نمود
چو عشق خوانده مرا او به دوست پیوستم
در ابتدای حضورم غزل نمی آمد
چه سرد بود و غریبانه تا که بشکستم
ولی به یمن نگاهت بهارها رویید
امید آمد و گفتا که همرهت هستم
طلوع می کند آغاز نور در خونم
چو دل به شوق وصال و وصول تو بستم
اگرچه از تو به دورم ببین و باور کن
زخیل منتظرانت در این زمان هستم
شبیه خاک که باران تازه را فهمید
شکوفه می دهد احساس تازه در دستم
۱۳۸۳/۸/۲۸
داری تو به شوق و عشق لبخند
ای نور دلم خجسته پیوند
وقتی که نوشته ای تو، مادر
گوییم سلام بر تو فرزند
مهدی طهماسبی با اشاره به اینکه شاعران فاطمی تبیینکننده سبک زندگی ارزشمند حضرت زهرا(س) هستند، گفت: زبان شعر یک ظرفیت بیهمانند برای توصیف آموزههای فاطمی است.
مهدی طهماسبی، شاعر آیینی در گفتوگو با ایکنا از چهارمحالوبختیاری با تسلیت ایام شهادت صدیقه طاهره حضرت فاطمه زهرا(س) به ابعاد شعر فاطمی پرداخت و با اشاره به اینکه این شعر همزاد شعر فارسی است، اظهار کرد: قدیمیترین و نخستین شعر فارسی که به حضرت زهرا(س) اشاره و اظهار ارادت دارد، تک مصرعی بازمانده از رودکی است که میگوید: اندر جهان به کس مگرو جز به فاطمی.
وی با ذکر اینکه دقیقی طوسی، شاعر قرن چهارم و شاعر شهید، از دیگر شاعران قدیمی بوده که به مضمون حضرت زهرا(س) پرداخته است، ادامه داد: برخی کارشناسان این بیت دقیقی را قدیمیترین شاعر فاطمی میشمارند که نام مبارک حضرت را در این بیت آورده است: «چنان، چون من بر او گریم نگرید، ابَر شُبَّیر، زهرا روز محشر»، شاعر در این بیت، گریستن خود بر مصیبت امام حسین(ع) را شدیدتر از گریستن حضرت فاطمه(س) بر این مصیبت میداند.
این پژوهشگر ادبی با تأکید بر اینکه ظرفیت شعر فاطمی در ادبیات فاطمی بیش از ۱۰ قرن است، بیان کرد: شاعران گمنام و بنام زیادی مضمون فاطمی را در اشعار خود دستمایه قرار دادند که به نظرم در حوزه ادبیات فاطمی، شاعران گمنام بیشتر بودند و شعر فاطمی مانند وجود مقدس خود آن حضرت، با گمنامی گره خورده است.
طهماسبی در پاسخ به اینکه عناصر شعر فاطمی چیست؟ توضیح داد: حماسه را باید اولین عنصر این شعر بدانیم، چراکه شعر فاطمی شعر تغزل یا عرفان محض نیست بلکه حماسه عرفانی و تغزل حماسی است و شاعر با شعرش خویشتن را بلند میکند و از خاکدان به سمت آسمان میبرد.
وی ولایتمداری را دیگر عنصر شعر فاطمی دانست و افزود: شاعران فاطمی ضرورت دارد همواره این مهم را مورد توجه قرار دهند که حضرت زهرا(س) اولین شهید راه ولایت هستند؛ بنابراین این نوع شعر، با امتداد ولایت یعنی سرزندگی، عزت و نگاه بهدور از مذلت پیوند محکم دارد.
طهماسبی با تأکید بر اینکه شعر فاطمی همواره زنده و جاری و سیال است، اظهار کرد: شاعر فاطمی با مردم زندگی کرده و آنچه که از حضرت در احادیث و خطبهها از جمله خطبه فدکیه و دفاعیات ایشان از امیرالمؤمنین(ع) در دسترس است را باید برای مردم تبیین کند. اگر مردم با زیباییهای کلام و خوبیهای سبک زندگی ائمه(ع) و معصومین(ع) آشنا شوند، به تعبیر حدیثی نورانی از امام رضا(ع) از آنان پیروی خواهند کرد.
وی در پاسخ به اینکه شاعران در بازنمایی کلام و سیره فاطمی در میان عامه مردم چه نقشی دارند؟ یادآور شد: شاعران فاطمی تبیینکننده سبک زندگی ارزشمند حضرت زهرا(س) هستند که دربردارنده عصمت و عترت فاطمی، بصیرت فاطمی، غیرت فاطمی و غربت فاطمی است. شاعر فاطمی باید با بهرهگیری از عناصر تخیل، هنر، عشقورزی و جذابیت با تکیه بر قدرت رستاخیز واژگان و استفاده از موسیقی و زبانشناسی قابل دفاع و عاطفهای که یک شیعه انقلابی نسبت به اهل بیت(ع) در دل دارد، فریادگر ظلمهایی باشد که بر حضرت تحمیل شد. شاعران همچنین انتقالدهنده حکمت فاطمی هستند که امام خمینی(ره) در توصیف معرفت و حکمت ایشان فرمودند: «زنی که تمام خاصههای انبیا در اوست، اگر مرد بود نبی بود؛ زنی که اگر مرد بود، به جای رسولالله(ص) بود.»
طهماسبی با بیان اینکه زبان شعر یک ظرفیت بیهمانند برای توصیف آموزههای فاطمی است، تصریح کرد: تنوع کلام، قدرت تشبیهات و ترکیبسازیها این امکان را به شاعر میدهد که بدون محدودیت و با دستانی باز عرصه را به دست گیرد و سرمشقی بنویسد که در کلاس درس غیرت، عزت و بصیرت فاطمی حرف برای گفتن داشته باشد.
وی شعر فاطمی را یکی از سرشاخههای شعر آیینی برشمرد و افزود: عاشورا فرزند فاطمیه است و تمام مراثی ریشه در فاطمیه دارد همچنان که امام حسن عسکری(ع) در مورد مقام زهرا(س) میفرمایند: «نحن حجج اللّه على خلقه و جدّتنا فاطمة حجّة علینا» یعنی ما حجتهای خدا بر مخلوقات هستیم و جد ما حضرت فاطمه(س) حجت بر ماست. همین کلام امام(ع) گویای مقام و مرتبه این بانوی بزرگوار است که شاعران آیینی نیز باید به معرفت و شناخت برای بازنمایی شخصیت حضرت برسند.
طهماسبی بیان کرد: خوشبختانه شاعران آیینی بعد از انقلاب به این معرفت رسیدند، اما هنوز جای کار بسیار است و هنوز به نقطه کمال شعر فاطمی نرسیدیم. شعر فاطمی غالباً به سوگ و مرثیه پرداخته و از تبیین و توصیف ارزشها و شخصیت متعالی حضرت و پرداختن به بُعد معرفتی غفلت کرده است. باید شاعران معاصر تلاش کنند تا کمتر به مرثیه و سوگسروده بپردازند و اشعار پرمحتوا و درسآموز، مخاطبپسند و زنده ناظر بر سیره زندگی فاطمی بیش از پیش تقویت شود که امیدواریم با همت شاعران جوان، خوشفکر و خلاق به این مهم دست یابیم.
این شاعر آیینی چهارمحالوبختیاری تصریح کرد: شعر فاطمی شعر حماسی و چندوجهی است، بنابراین شاعر ما در کنار پرداختن به بُعد عاطفی و احساسی یعنی مظلومیت حضرت زهرا(س) و شهادت و تدفین غریبانه ایشان و کفن و دفن شبانه حضرت که در تاریخ بینظیر است، باید شخصیت پرمحتوای حضرت را نیز بتواند به مخاطبان نشان دهد.
طهماسبی ادامه داد: حضرت زهرا(س) الگوی یک زن مطیع نسبت به همسر، مادری الگو در تربیت فرزندان، مجاهد فرهنگی و مدافع ولایت است که شاعران در تبیین ویژگیهای ناگفته ایشان باید اهتمام بورزند تا بتوانند سیمای نورانی بانوی دوعالم را به عنوان یک الگوی فاخر و ارزشمند برای نسل جوان امروز معرفی کنند.
در پایان، سه سروده از مهدی طهماسبی در سوگ شهادت حضرت زهرا(س) به عنوان حُسن ختام این گفتوگو تقدیم مخاطبان ایکنا میشود:
با توام با توای مادر گل
عشق من شور من، سرور گل
بوستان جهان را امیدی
بهترین یاور و همسر گل
ای نگاهت پناه قیامت
شور برپایی محشر گل
آهوی زخمی اشکهایم
آمده در برت در بر گل
بازوی خسته و زخمی تو
استنادی است ای کوثر گل
استنادی است بر ماندن تو
بر تو و سوره پرپر گل
در دو دنیا امیدم تو بودی
با توام با تو ای مادر گل
***
چشمهایم پی یک قبر رها میگشتند
اشکها همنفس درد و بلا میگشتند
کودکان منتظر مهر کریمانه او
بیصدا گریهکنان غرق دعا میگشتند
چه شبی بود زمین مضطرب و دلنگران
ماه و خورشید چه غمدار جدا میگشتند
آه بازوی گل از شرح غم واقعه گفت
اشک و غم همنفس شیر خدا میگشتند
دل من گفت که این کوچه و امید خداست
لشکر کینه در آن کوچه چرا میگشتند
تا بسوزد دل و دست و نفس و خانه عشق
اشک و غم همنفس شیر خدا میگشتند
***
عجب شبی است زمین و زمانه میگرید
غریب بودی و دل غمگنانه میگرید
به یاد آن شب غمگین بینهایت سرد
دلم گرفته چنین بیبهانه میگرید
نگاه کن گل من هر طرف که میگردی
کتاب و دفتر شعر و ترانه میگرید
شکسته سینه گل در کنار این خانه
ز داغ مادرمان درب خانه میگرید
ز هقهق دل غمگین کودکی معصوم
تمام عالم دل عاشقانه میگرید
حسین یک طرف افتاده بر زمین و حسن
کنار پیکر تو کودکانه میگرید
دلم شکسته چو پهلوی تو ببین مادر
چه سخت در پیات ای بینشانه میگرید
حضور فاطمیه التهاب تنهایی است
عجب شبی است زمین و زمانه میگرید
انتهای پیام
من همان مستم
که از سرمستی
یاد حسین
اشک می ریزم زدیده
نوحه خوانی می کنم
چه خوشحالانه سرمستانه با دلدار می میرند
عزیزانی که در خون خفته در پیکار می میرند
به یاد کوچۀ غمدیده و بوی غم انگیزش
میان آتشی با غصۀ مسمار می میرند
به یاد مادر پهلوشکسته بی صدا اینجا
رفیقانم غریبانه دمی صد بار می میرند
عطشناکم غزلخوانم غزلهایی که بی سر شد
به یاد قتلگاه و دیدن دیدار می میرند
دلم افتاده در این کوجه و غمدار می گوید
محبان غصه مند این در و دیوار می میرند
به سر سربند یا زهرا به لب فریاد یا حیدر
عطشناکان در این میدان بگو غمدار می میرند
شود تقدیم آنهایی که می رفتند و می خواندند
عزیزانی که در خون خفته در پیکار می میرند
ما می رویم و
دست غزل
می شود تهی
این بیت هم
به یاد شما
می شود به پا
از روز ازل
عدد
نبودیم
غیر از مدد
صمد نبودیم
من نمی دانم
که دلتنگی عصر جمعه را
عشق آورده است
یا
چشم انتظاری های ما
آن سنگ صبور جبهه ها منصور است
آیینه ی نور جبهه ها منصور است
عباسی باصفا حبیب دلهاست
آن پیر غیور جبهه ها منصور است
دیروز آمدم
که ببینم
رجبعلی
جا مانده بود
عکس غریبش
به روی خاک
من از شیر
مادر گرفتم
غمت را
که این مهر
در جان من زنده باشد
در چارچوب خاطره ها مانده ام بیا
در حس و حال کرب و بلا مانده ام بیا
تا آفتاب روی تو از شرق سر کشد
بر شاخه های سبز دعا مانده ام بیا
یک قالی ام که خاک جنون بر سرم نشست
با غصه های تلخ و رها مانده ام بیا
اینجا برای جوهر غم ،آبها کم اند
تا من بخوانم از تو جدا مانده ام بیا
غیبت در این میانه چو اندوه زاده ای است
اینجا به حس سبز خدا مانده ام بیا
ای حسن مطلع عشقت پر از امید
حسن ختام عشق و صفا مانده ام بیا
باور نمی کنی ولی از من قبول کن
در چارچوب خاطره ها مانده ام بیا
۱۵/۸/۱۳۸۳
لای در باز است
و من دارم
صبوری می کنم
عشق می داند
نشانی
دل غمدیده را
تو آن
راز غیور
عرصه دلدادگی هستی
که همواره دلم
از بوی عطرت
جان و دل گیرد
دستی
کنار پنجره
با من غزل سرود
پر شد
تمام حنجره ها
از کلام تو
انگار تمام خانه از تست
زیبایی عاشقانه از تست
هر بلبل خوش نوا به هر باغ
با زمزمه ترانه از تست
ماندنست اگر کسی به گیتی
آن نغمه ی جاودانه از تست
در باغ اگر شکوفه ای هست
آن لذت شاعرانه از تست
در حلقه ی ما نوای عشق است
این شادی عاشقانه از تست
ای پاکترین نگاه گلها
سرمستی بی بهانه از تست
هر جا که نگاه می کنم من
هر گوشه و هر کرانه از تست
۱۳۷۷
آخر
ای عشق
کجا می گردی
منتظر
بر قدم سبز
تو ام
منصور صفاییان بی باک
آرام گذشت از سر خاک
لبخند و تبسمش به جا ماند
آن شوق و تلاطمش به جا ماند
آن مانده ز خیل دوستان رفت
آزاده دلی ز بوستان رفت
از غصه شاه کربلا سوخت
آتش زد و سینه های ما سوخت
او رفت و به آسمان سفر کرد
هم پای رسیدگان سفر کرد
دل برد و به سمت بی کرانه
آرام گذشت بی بهانه
فرمانده نشان بی نشان است
همصحبت خیل عاشقان است
فرمانده ی سرخوشان جبهه
ای راوی کهکشان جبهه
بر گو تو سلام ما به یاران
بر خیل غیور نامداران
ای غیرت و عزت علمدار
رفتی به سفر خدانگهدار
غمی آرام می جوشید از چشمان غمگینم
که نم نم آتشی می ریخت بر ایمان غمگینم
چنان آتش به ایمانم هجوم آورده این لحظه
که سوز شعله اش سوزانده اینک جان غمگینم
دلم تقویم ها را تا ابد بی برگ می خواهد
که دور از دسترس شد موعد پیمان غمگینم
تو حاضر بودی اما من به غیبت فکر می کردم
گناه من همین بوده در این دوران غمگینم
چه شادی بخش خواهد بود ندای آسمانی ات
و من همراه خواهم بود ای گل بان غمگینم
بیا دیگر توانم مرد در زیر هبوط غم
من از اهل غریبی ها من آن انسان غمگینم
از آن روزی که عشق تو شده مهمان شعر من
غمی آرام می جوشید در چشمان غمگینم
۱۳۸۳/۵/۱۷
آذر خالی از باد و باران
آذر خالی از اوج بارش
دلگرفته ترین ماه سال است
دفتر خاطراتی است ساکت
خالی از واژه های امید است
باز بر می خیزد
از ایینه ها
یاد سفر
اشک ها
فریاد می دارند
فریاد سفر
در کلاس درس غیرت
نامتان
سرمشق ما
زنده و زیبنده ی
سربازی و
سرداری است
لذتی مانده
در آیینه
دیدار شما
که دل انگیز کند
خاطره ها را
این کار
یادکرد عاشقان را
می نویسم
با امید
در میان
بادها و
یادهای پیش رو
بی نشان مردان
غیرت خوان
آزاده مرام
باز می آیند و
مهمان دل ما
می شوند
در نهالستان آزادی
حضور سبز
ما
یادکرد بودن
دریادلان سرخوش
است
اعجاز امید را سر ا پا دارد
در سینه ی خویش شوق مولا دارد
دریادل و باصفا و با رنگ خداست
همواره بسیج حس دریا دارد
رفیق حس و حال و شور و می بود
نه فکر فرودین ،آذر نه دی بود
زمان بچگی ها بود آن روز
سر طاس و شکم برجسته کی بود
به دست خویش در خاک دلم بذرغم افکندی
برای ماندگاری غصه ها را محکم افکندی
شغاد چشم هایت دامی از درد و بلا اینجا
برای دستگیری وجود رستم افکندی
پی شفافیت های خطرنوشی دلم رفته
نمی داند که حال و روز او را مبهم افکندی
تو چون وسواس خناسی که در راه هواخواهی
نشان گندمی را بر دل این آدم افکندی
شبیه سایه های ماندگار غصه جویی ها
نفس چون اژدری بر لانه این ماتم افکندی
تو در راه رسیدن با نگاه سرد و جانگاهت
به دست خویش در خاک دلم بذرغم افکندی
به غربت می رود این دل
که دیده غصه ها اینجا
بمان ای بی وفا
شاید بفهمی
غصه داری را
زمین فریاد می دارد
که دلتنگ
صفا گشته
هواخواه
دوباره دیدن
روی شما
گشته
نام اسطوره نشانیدند با دست شما
عشق آمد بی صدا با شوق پابست شما
آن چنان مردانگی کردید در دوران خویش
سرفرازی شد معطر تا که پیوست شما
ای اهورایی ترین مردان دشت انتظار
جان ما مدهوش شد مدهوش و سرمست شما
آن چنان در لذت دیدار حق پیدا شدید
شد زمان آیینه دار لحظۀ هست شما
تا شود تفسیر غیرت ، زندگی ، آزادگی
نام اسطوره نشانیدند با دست شما
برای جسم من
کافی است
قدر قبر تنهایی
به فکر روح باید بود
در دنیا
نمی گنجد
آبان غریب دیده بر سمت ره است
آیینه بودن رفیقم بشکست
هر قطره اشک بی صدا می گوید
افسوس علی رجبی رفت از دست
در گذر روزها
حس غریبانه ای است
هم نفس رفتن و
هم قدم بی کسی
زمزمه اش می کنم
با عطش سرخ دل خسته ام
دلتنگی من بهار را گم کرده
آوای خوش هزار را گم کرده
من منتظرم به قدر تاریخ به غم
دل آخر انتظار را گم کرده
هنگام خروش چون محرم باشد
در جبهه عشق این دمادم باشد
یافاطمه در مقاومت رمز ولاست
چون فاطمیه خط مقدم باشد
نگاهم در طواف عشق می بود
حریفی در مصاف عشق می بود
به یاد لحظه های سرخ ارباب
دلم در اعتکاف عشق می بود