رها کسی شبیه خودم

فضایی برای فرهنگ وهنر ایران اسلامی

رها کسی شبیه خودم

فضایی برای فرهنگ وهنر ایران اسلامی

بایگانی
آخرین مطالب

زایر خون خدا

يكشنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۵، ۰۸:۲۷ ق.ظ

ساکش را برداشت می‌خواست برود پیش از رفتن به همه جا نگه کرد قفس را دید و کبوتر چاهی درون آن را دلش هری ریخت جلو رفت قفس را باز کرد و توی گوش کبوتر چیزی گفت و او را آزاد کرد قلم و کاغذ را برداشت روی آن چیزی نوشت گذاشت زیر قابی که روی آن نوشته بود یا حسین(ع) و رفت جبهه چند وقت بود بعد غرق به خون و تکه پاره‌اش را آوردند سکوت خانه را فرا گرفته بود شب مراسم هفته‌اش ناگهان مادرش آن کاغذ را پیدا کرد که روی آن نوشته بود « ای خدای کبوترها مرا کبوتری کن که در راه امام حسین(ع) با بدن پاره پاره عاشورایی شوم» بغض مادر ترکید و هق هق گریه‌اش فضا را پر کرد و او اکنون کبوتری بود با بدن پاره که در آسمان کربلا زایر خون خدا شده بود.
  • مهدی طهماسبی دزکی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی