رها کسی شبیه خودم

فضایی برای فرهنگ وهنر ایران اسلامی

رها کسی شبیه خودم

فضایی برای فرهنگ وهنر ایران اسلامی

بایگانی
آخرین مطالب

۴۸ مطلب در اسفند ۱۳۹۵ ثبت شده است

شب در خانه دردمندان

روز برخون غیرت مرامان

به کدامین مسلکی ای وامانده

ترس همنوای تست

و رنج دستاوردت

باورکن سایه ات برسردشت

سنگینی میکند

بگذار با نور خوش باشیم

خودت را حائل نکن

  • مهدی طهماسبی دزکی

می شکنم اما نمی افتم

ریشه ام در خاک دردمندی و غیرت

همسایه با سربلندی هاست

بادستهای خناسان

ضربه می خورم

اما ساقه های نحیف نیلوفر دنیاطلبان

با ریشه های قطور دردمندی

برابری نمی کنند

بگذار سنگم بزنند

درد می کشم

اما پاپس نمی کشم

  • مهدی طهماسبی دزکی

آفتاب پنهانی

۱۴
اسفند

 

 

بهار می رسد از ره بهار من تنهاست

نگار می رسد اینک نگار من تنهاست

دراین زمانه بی انتها قراری نیست

چه گویمت گل من چون قرار من تنهاست

امیرقافله دل امید اهل ولا

تمام هستی و دار وندار من تنهاست

قیام می کند آن آفتاب پنهانی

اگرچه آن گل من  تک سوار من تنهاست

به آیه آیه همصحبتی تان  سوگند

امیر این دل چشم انتظار من تنهاست

هنوز در عطش دیدن رخش هستم  

  بهار می رسد از ره بهار من تنهاست

  • مهدی طهماسبی دزکی

با چه رویی

۱۴
اسفند

در گذشت روزها و ساعتها

سال ها نو می شوند

اما دلها هنوز کهنه اند

خانه ها تکانده می شوند

اما دلها نه

لباس ها نو می شوند

لیکن رفتارها هنوز بوی کهنگی

غبار غم وماندن دارند

نمی دانم باچه رویی

به استقبال نوروز برویم

ماکه هنوز اهل ماندگی های روزمره ایم

  • مهدی طهماسبی دزکی

در حس و حال کار کردن غرق بودم

تعطیلی امروز را باور ندارم

ای خفته های خسته بر دامان آهن

من این غم جانسوز را باور ندارم

دیگر بس است این روزهای بی تکاپو

من ماندن هر روز را باور ندارم


  • مهدی طهماسبی دزکی

انتظار

۱۱
اسفند

 

کسی

 فریاد می زد

 نور با ماست

اگرچه

ظلمت شب

بی حدود است

  • مهدی طهماسبی دزکی

رجعت سرخ

۱۱
اسفند

جوانهایی که در خون خفته بودند

به سوی جامعه رجعت نمایند

دوباره  نسلی از آزادگی را

به سوی نور حق دعوت نمایند


  • مهدی طهماسبی دزکی

برای شهیدان گمنامی که در این ایام تشییع می شوند

میهمانهایی از دیار غریب

بی نشان تر زبی نشانی ها

آمدند و دل مهیا شد

بهر دیدار آسمانی ها

این جوانان خفته در خون را

شوق دادند بر جوانی ها

ازتبار غیور زهرایند

این عزیزان جمکرانی ها

شهر ما به خویش می خوانند

در تجلی کهکشانی ها
  • مهدی طهماسبی دزکی


ای آخرین بهانه ی سر زندگی بیا

ما با تمام بی کسی خود نشسته ایم

از دست ظلم های زمانه گرفته ایم

از رنج های بی عدد خود شکسته ایم

هرچند خسته ایم ولی آفتاب حسن

ما دل به ظلمت شب غمگین نبسته ایم

با ذکر یاعلی شما زنده می شویم

هرچند بی کسیم و غریبیم و خسته ایم

  • مهدی طهماسبی دزکی

حساب

۱۰
اسفند

گویند خاک خسته پذیرای ما شود

با دستهای خالی خود ما چه می کنیم

هی ظلم وهی ستم به خلایق چه می شود

باشرمساری ستم آنجا چه می کنیم

وقت حساب و دقت حق را ندیده ای

روز جزا و وحشت آن را چه می کنیم   

  • مهدی طهماسبی دزکی

 

طلوع در پیش است 

شب را باور نکن 

بیدار بمان 

ای یادگار خون شهیدان 

خورشید می آید 

امید می روید 

فردا از آن ماست

  • مهدی طهماسبی دزکی

 

ماندن منتهای آرزوی خاک نشینان است

و پرواز

سرلوحه مرام آسمانی ها

سنگینی رنج ماندن بربالها

تاب و توان را می رباید

اما باید رفت

خاک مقصد نیست

و زمین پناهگاه ابدی ماندن

از زمین سرانجام  

به قطعه خاکی کوچک

به مزاری تنگ

برای خانه تک نفره ابدی

می رسیم  

  • مهدی طهماسبی دزکی

خاک پرتمنا

۱۰
اسفند

نمی گذارند قد بکشیم

خاک پرتمنا

فضای ریاپرور

و کوتوله هایی که تکیه گاه بزرگان را چسبیده اند

نمی گذارند برویم

مردابهای هوا وهوس

و تنگناهای خودخواهی وخودنمایی

چه بد روزگاری شده

غم روی غم

درد روی درد

وفقط حرف

  • مهدی طهماسبی دزکی

خاک نه جای ماندن

و سنگ نه بستر آرامش است

باید چشم بازکرد

گویا گرد فراموشی

خاطرمان را سنگین کرد

باورکنیم بعد از جان سپردن

از آقای فلانی

به یک جنازه یک میت تبدیل می شویم

دلتنگی های بی پایان

آن موقع تازه شروع می شود



  • مهدی طهماسبی دزکی

ای ساکن دلها

۰۹
اسفند


لبخندهای ساختگی

صورتکهای دروغین

لذتهای مصنوعی

درپهندشت نگاه زمین

دیگر جز تکرار حرفی برای گفتن ندارند

ستاره های کم رمق

نمی توانند جایگزین خورشید شوند

هرچه تلاش کنند بازهم

نمی توانند

کاش بازگردی

ای خورشید مهاجر از نگاه ها

ای ساکن دلها

ما چشم به راهی را لمس کرده ایم

  • مهدی طهماسبی دزکی

بهار منتظر

۰۹
اسفند

دریاهای مواج

کوههای استوار

افق های دوردست

کرانه های متلاطم هستی

هم چون ما چشم به راهند

از زمستان تنهایی

به تنگ آمده اند

از نخوت روزهای شیطانی می نالند

همه منتظر بهار منتظرند

چشم به راه

دلنگران ولی امیدوار

  • مهدی طهماسبی دزکی

بهارظهور

۰۹
اسفند

بهار

لذت بیدار شدن زمین است

از خوابی سنگین و از رنجی بی نهایت

با موسیقی مترنم آبشارها

با تلاطم نگاههای جوینده

و با رقص کوتاه قامتان چم

در زیر دست نسیم سحر

وظهور

بیدارشدن دلهاست

بعد از زمستانی رنج آور و غریب

کاش به بهار ظهور می رسیدیم

  • مهدی طهماسبی دزکی

دلتنگی ام را پای دریا می نویسم

آهسته و غمگین وتنها می نویسم

یک بخش آن مجنون ترین مجنون عالم

 در سوی دیگر نام لیلا می نویسم

اینجا فقط شب بود شب بود وغم شب

مردانه از احساس فردا می نویسم

یک دل رفته بود از دست زمانه

من ردپایش را در اینجا می نویسم

یک کوچه صدنامرد یک دریا غریبی

من داغیاد مادرم را می نویسم

گل گریه های کودکان خسته اش را

با اشکهای یاد زهرا می نویسم

دیگر توان غصه خوانی ام نمانده

دلتنگی ام را پای دریا می نویسم

 

 

  • مهدی طهماسبی دزکی

دلم را به دریا

به باران

به صبح

به آیات برخاستن تا خدا

به دست غیورانه مردی غریب

به دست خطر می سپارم سحر

به امید آنکه

مرا صبحگاهی تبسم کنان

به یاری گل های باغ بهار

فراخوان دهد دست آن سرفراز

به امید برخاستن از زمین

وپرواز تا بی نهایت به شوق

  • مهدی طهماسبی دزکی

خطر با شما 

آشنای قدیمی است 

خطر 

همنفس 

همنگاهی 

قدیمی است

  • مهدی طهماسبی دزکی