گروی ماندن
عمری است
در هفت روز هفته
هشتم گروی نهم است
وعمرم
گروی ماندن
- ۰ نظر
- ۰۲ اسفند ۹۵ ، ۱۶:۴۵
- ۵۴ نمایش
عمری است
در هفت روز هفته
هشتم گروی نهم است
وعمرم
گروی ماندن
من باده ببین زجام تو می خوردم
تو اهل سلام بودی و صد افسوس
من دشنه از این سلام تو می خوردم
پریدن
هم بال می خواهد
هم دل
دراین روزگار قحطی همبال و همدل
من از خاک برخاستم تا خدا
لبم پرشد ازغنچه یا خدا
چنان مات ومبهوت این صحنه ام
تمام فضا باصفا با خدا
به آیین مردان غیرت مرام
بخوان ساده باعشق اینجا خدا
چه منظومه ساده و سرخوشی
ببین ذکر مردان دریا خدا
به یمن نگاه امیر بیان
من از خاک برخاستم تا خدا
دلتنگی های غریبانه ام
در لابلای هجمه های اداری
و رنج های بیماری
چونان گنجشکی کوچک
در میان گله بازها
گم می شود
ندبه
گریه
توسل
و چشم های که سوخته اند
و رنجهایی که می مانند ونمی روند
من به صبح در راه امیدوارم
مردها چشم به راه ظهور
سروها منتظران حضور
کوهها
چشم به راهند از آن سوی دور
تابرسد مژده صبح وصال
هرطرف
چشم زمین وزمان مانده به راه بهار
لحظه ها گوش به زنگ ظهور گلند
با تمام خودفروشی های شب
با همه هتاکی ها
و رنج های پیش رو
صبح خواهد آمد
تا این نخوت ظلمات را بشکند
و
نور را مهمان سرزمین
دل
دیده و نگاه عاشقان کند
شب خودفروشان طولانی نخواهد بود
امیدی به ماندن نیست
آرزوی رفتن می کنم
در کشاکش ثانیه ها
در تنگ شدن فرصت قافیه ها
در هجوم بی امان واژه ها
کورسوی دلنگران بودنها
به رفتن می انجامد
مگر ماندن چقدر می ارزد
باید بال وپر گشود
غروب نزدیک است
و طلوع در پیش