شد هواخواه
دلم را باد و باران شد هواخواه
تمام شوق دوران شد هواخواه
خوشم در زندگی با عشق و ایمان
که سالار شهیدان شد هواخواه
- ۰ نظر
- ۲۶ خرداد ۰۳ ، ۰۸:۰۳
- ۳ نمایش
دلم را باد و باران شد هواخواه
تمام شوق دوران شد هواخواه
خوشم در زندگی با عشق و ایمان
که سالار شهیدان شد هواخواه
به روایت گل سرخ
فریاد بودن تست
ای انتهای آرزومندی
آن گاه که می آیی
از خیابان عزت و سرفرازی
در سحرگاه گرگ و میش دلتنگی
که صبح را
با جان و دل به نظاره می خوانی
تا شب دیجور زمانه
را در هم بکوبی
همیشه شوق خوان تا آسمانیم
رفیق لاله ها یا آسمانیم
برای جاودان بودن در ایام
من و دل همنفس با آسمانیم
انگار به دیده رد نم می آید
غمناله به سینه دم به دم می آید
در روز شهادت امام باقر
از شهر مدینه بوی غم می آید
رنج آمده بود سرد و شیدا یک جا
در حسرت روزهای زیبا یک جا
سنگینی سینه مرا درک کنید
در سینه من نشسته غم ها یک جا
تا مرد غریبه ایم مرد هوسیم
تا منزل خویش رهنورد هوسیم
عمری است فقط دم از دمادم زده ایم
ما ساکن کوچه های سرد هوسیم
می خواست
کسی
نداند او
اهل کجاست
با عکس
زمان دوره ی قبل
آمد
احساس خوش قدیم را می خواهم
دلتنگی یا کریم را می خواهم
در سایه ی بید و پای آبی شاداب
آوای خوش رحیم را می خواهم
دومین روز خرداد می رفت
سرو ما سرو آزاد می رفت
سید با صفای صمیمی
با شهیدان دلشاد می رفت
گرچه آتش به دل داشت اما
با امیدی خداداد می رفت
خادم آستان رضا بود
جانب جنت آباد می رفت
آن صبور غیور پر از شوق
غصه اش مانده در یاد می رفت
آن شهید عزیز دلاور
دومین روز خرداد می رفت
چقدر
سخت و غریب است
که تنها باشی
مانده در
بی کسی
صحبت دنیا
باشی
بهانه ای می شود
برای حضور
برای خروش
در سکوت ثانیه هایی تب دار
برای ترسیم بودن
بهانه ای برای بهار
در کویر دلتنگی ها
آن گاه که نام تو
مرا در هبوط رنج های زمانه در می یابد
ای آخرین امید
ای اولین پناه
می نویسم
دوباره از بودن
در صف
لحظه هایی از تغییر
در تجلی شوقمند حضور
در صبوری
غریبی و دردم
نقشی از بودن
ندارد
این دل سودایی ام
خسته از
این حس و حال
مانده در
جان و دلم
در این
حس تحیر
مانده ام من
شبیه
رای آخر
سرد و دلگیر
بخوان اینک برایم آشنا، سرد
که افتادم غریبانه ز پا سرد
هوای سادگی و عشق کردم
دلم جامانده در آن کوچه ها، سرد
شب شادی شب شور است امشب
دو چشم بد ز ما دور است امشب
شب عقد علی و فاطمه شد
عجب نور علی نور است امشب
ای اشک بیا
یاری من
دیده که خشکید
در حسرت دیدار
رخ ماه
در این راه
پرپر شدن لاله
در این دشت غریب
است
هنگامۀ غمنالۀ
مردان نجیب
است
دل من گشته شبگرد مدینه
غم آورده رهاورد مدینه
طنین روضه ی زهراست اینجا
سکوت کوچه سرد مدینه
غریبم خسته ام جز غم ندیدم
روایت نامه از گل شنیدم
هنوز از چشمهایم می تراود
من دردی ز یاران شهیدم
نگاهم مقتل غمناله ها بود
فروغ درد چندین ساله ها بود
به وقتی که می خوانی یقین دان
روایت نامه ای از لاله ها بود
می شکفت
گلی
که در جاری وحشی اروند
پاره پاره
به سیاحت ملکوت می رفت
در حماسه ای بلند
به رنگ خون
در بامدادی بی پایان
در سکوت وحشی غمگنانگی
و آن گاه
تصویرش
نقش دیوارها می شد
و آرزومند دیدارها
در وداعی نیمه تمام
بنال ای دل که ما را غم نصیب است
دلم طوفانی و جان بی شکیب است
در این ماتم که از داغ جواد است
دوباره موسم دردی غریب است
می اندیشم
به پرواز غریبانه
در شبی تنها
در دل رودخانه ای وحشی
که نگاهت ملکوت را
در میان نیزار
ها می جست
در ردی که به جا نمانده
ونمازی که در دل شط
پاره پاره شده
چونان آیات معطر
قامتی مطهر
بهار را بازخوانی می کرد
در حماسه ای شکوفا
سبوی شوقم از جام حسین است
دلم سرمست پیغام حسین است
به روی سینه ام مادر نوشته است
مرا حرز دل از نام حسین است
نگاهی مانده در آن سرزمین بود
حماسی خاطر غمگین نشین بود
به دست زینب و سجاد آن روز
دوبال خطبه های آتشین بود
پر از احساس ها دارم حماسه
شبیه یاس ها دارم حماسه
چو وقت غیرت و حجب و وفا شد
من از عباس ها دارم حماسه
گلم تاج سرم می رفت از دست
تمام باورم می رفت از دست
برایش گریه ها کردم که غمناک
علی اکبرم می رفت از دست
به راه عشق عمری شعر خوانم
غزلنوش مسیر آسمانم
بخوان از عمق جانم حرف دل را
علی اصغر آمده نقش جانم
زمین و آسمان چشم انتظار است
دل پرشور مان چشم انتظار است
ببین ای صاحب عهد و ولایت
کران تا بی کران چشم انتظار است
دلی داریم دردآگاه پرشور
به شوق عشق شد دلخواه پرشور
به امید خدا آدینه ای سبز
بهاری می رسد از راه پرشور
در کرانه های بارانی
و سواحل طوفانی
چشم هایم
هر
صبح بر عهدی که بسته ام
ترا می جویم
ای حماسۀ بی پایان
ای امید لایتناهی
که راهی
می گشایی
از دلتنگی محض تا
بودن های حقیقی
ترا من منتظر هستم
به امیدی که می آیی
هم آوای نگاهی غصه دارم
تو گویی مثل راهی غصه دارم
بیا ای بهترین تسکین که بی تو
دلی خواهی نخواهی غصه دارم
شد وقت عروج حضرت روح الله
دل غصه گرفت و سینه شد دردآگاه
صد شکر که سیدعلی خامنهای
شد راهبر و امید ما در این راه
ببین این آش را شور است انگار
کمی از ذوق هم دور است انگار
پس از مجلس برای کار دولت
رقابت های ناجور است انگار
دل در غم اشک های مجنون می سوخت
بر لاله ی خون نشان گلگون می سوخت
از دست یزیدیان و فرعون زمان
این بار رفح در آتش و خون می سوخت
دلم در هوای حریمت گرفته
سراغ از نگاه کریمت گرفته
تو گویی دل من شده زائر تو
به شوق فضای قدیمت گرفته
شب و صحن وتنهایی و اشک و ناله
هواخواه رد نسیمت گرفته
چه عطری است عطر حرم در وجودم
دلم عطر و بو و شمیمت گرفته
بخوانم رضا جان زیارت ببینم
دلم در هوای حریمت گرفته
نمی دانی که سرافرازی کدام است
دلت سرشار رنج انتقام است
شنیدم از عزیزی گفت ای دوست
به نرخ روز نان خوردن حرام است
در طلوع
لحظه های
بی صدای پیش رو
سخت
مشتاقم
بیاید
بانگ دیدار بهار
می آید
در مه آلوده ترین ثانیه ها
آن گاه که
فتنه های شیطان
خاک را در هم می پیچند
رنج ترانه ها
را درهم تنیده
و به جان دلها می اندازد
در غباری دردآور
ولی او
مردی است
از تبار ذوالفقار
که دستهای نپاک
را از روی جان ها
پاک می کند
او می آید
همرنگ با خورشید
همنفس با بودن
و ما را
با خویش
از گرداب غمواژه ها
به زلالی چشمه های شوق می رساند
بهار همپای اوست
و هر جا پا می گذارد
زمستان غصه را
در هم می شکند
چونان بهمن
دلم از دست غم پر خون شد امروز
وجودم لالۀ گلگون شد امروز
چنان دلداده شد این دل که گویی
رفیق سادۀ مجنون شد امروز
دلتنگ تر از
مردمک دیده
نشستم
شاید خبری از تو
بیاید
که نیامد
نگاهت با دل ما آشنا بود
هواخواه دلی در کربلا بود
چنان می نالد اشکم به یادت
بیان خاطرات غصه ها بود
تمام شهر
در داغ تو
نالید
شبیه مادری
گم کرده فرزند
بازمی گردد به تهران آخرین دیدار هاست
این سفر پایان سرخ زندگی و کارهاست
شهر تبریز است اینجا میزبان سید است
جمعیت افزون تر از اندیشه هر بارهاست
روی دوش شهر تابوت شهیدان غریب
یادگار عزت عزت سربازها سردارهاست
آخرین ماموریت پرواز تا سمت خدا
آخرین ادراکها در دیدن دلدارهاست
سید سبز خراسانی مرام باصفا
در مسیر بردن مردانۀ آزارهاست
می رود گویا رییسی تا حریم آسمان
بازمی گردد به تهران آخرین دیدار هاست