آهسته خم شد تا ببوسد روی دختر
انگار بوی غم گرفته بوی دختر
خم شد ببوسد از روی نیزه رخ او
اما چرا پس سوخته گیسوی دختر
جایی نمانده در تنش بی تازیانه
اشکی غریبانه رها شد سوی دختر
یارب سه ساله گل نوازش می شناسد
نه سیلی و نه آتشی بر موی دختر
از هق هق بانو رقیه درد دارم
از آرزوی ناتمام کوی دختر
آری تمام دختران بابایی هستند
آهسته خم شد تا ببوسد روی دختر
--- سه شنبه, ۴ شهریور ۱۳۹۹
- ۰ نظر
- ۰۵ شهریور ۹۹ ، ۰۹:۱۰