از دور سلام
می دهم
با دل و جان
ممنون توام
دل مرا دریابی
- ۰ نظر
- ۲۲ مرداد ۰۴ ، ۰۸:۴۳
دلم در آن مسیر روشن خورشید
می آید
اگرچه دورم
اما
با دلم همراهتان هستم
مردی گذشت از سر خاک و رها گذشت
با ذکر یاعلی به لب و یا رضا گذشت
آن نوحه خوان بوم قلم در عزای گل
با یا حسین از بر این لحظهها گذشت
او در حریم عاشق دلدادگان نور
از این مسیر سخت رها تا خدا گذشت
آیینه دار موسم تنهایی دل است
استاد عشق تا حرم کبریا گذشت
همراه پنجره های ضریح نور
با اشک شوق با نظر ربنا گذشت
اخبار سخت می رسد از آن سوی بهار
مردی گذشت از سر خاک و رها گذشت
#به_یاد_فرشچیان
خبر درگذشت همیشه سخت و جانفرساست که وجود آدمی را در هم می شکند این بار هم خبر کوتاه بود پدربزرگ شاعران امروز استان،مرادعلی توکلی زانیانی شاعر پیشکسوت چهارمحال و بختیاری درگذشت.
سالیان متمادی او را می شناختم خوش برخورد،شوخ طبع ،مهربان و همراه همیشگی انجمن های ادبی و برنامه های فرهنگی و ادبی بود .
پیرمرد موسفید و راست قامتی که مصداق بارز اصطلاح خاص مردم این منطقه که می گویند "تفاق دار"، بود . در سختی و خوشی هوادار و همراه بود یادش بخیر انگار همین دیروز بود که در سال ۱۳۹۸ رئیس اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان بن شده بودم زنده یاد که من همیشه او را حاج مراد می خواندم خبر ریاستم را شنیده بود شبانه با من تماس گرفت و تبریک گفت و حسابی به طی چند دقیقه ای که با هم گپ و گفت داشتیم حسابی به من روحیه داد و فردا صبح اول وقت سوار بر پراید سفیدش با چهره ای بشاش و دسته گلی در دست به سراغم آمد .
حضور در انجمن های ادبی شیوه شاگردپروری این استاد که عمری در آموزش و پرورش کار کرده و راه و روش ها را به خوبی می دانست ، بود .
صراحت لهجه را با مهرورزی داشت و لبخند را با حمایت در هم آمیخته بود و رنج دوران و سختی بیماری این اواخر او را حسابی آزار داده بود ولی هنوز زمزمه های شکر و بردباری اش در گوش ها طنین انداز است.
این شاعر پیشکسوت سحرگاه دهم مرداد 1404 پس از تحمل یک دوره بیماری و در سن 84 سالگی به دیدار حق شتافت.
از وی مجموعههای شعر به نامهای «غم و عشق»، «دیروقتیست که دنبال خود میگردم»، «بغضهای ترکخورده»، «حرف من نیمهتمام است»، «غزل برای تو گفتم» و «شبهای بی فروغ» به یادگار مانده است.
۱.
شب است و خواب سراغ مرا نمی گیرد
دلم گرفته و در سینه جا نمی گیرد
بسان یاس سفید به شاخه پژمرده
که از طراوت باران صفا نمی گیرد
نشسته بغض غریبی به روی حنجره ام
و گریه های درونم صدا نمی گیرد
غریبه ام به گمانم برای این مردم
که دست های مرا آشنا نمی گیرد
همیشه منتظرم تا دوباره بر گردد
کبوتری که در این لانه جا نمی گیرد
۲.
سفر به خیر مساف! چرا پریشانی؟
شبیه آهوی گم کرده بره میمانی
میان مردم این شهر مانده ای تنها
گمان کنم که دراین شهر تازه مهمانی
دلت گرفته و انگار خسته ای خسته
نشانده ای سر جاده دو چشم بارانی
هم از نگاه تو فهمیده ام که پر دردی
هم اینکه آیه امن یجیب می خوانی
خدا کند که نباشی مسافری تنها
که رسم مردم این شهر را نمی دانی
یادش گرامی و روحش شاد
لب خندان که رود
سمت طبیعت گردی
برد این جان
به سوی جان و دل ، ارسنجانی
مادری دیدم غریب و بی نشان
فخر سادات است و فخر آسمان
همسر است و مادر است و خواهر است
مثل زینب از تبار حیدر است
تا ابد بادا به روح او سلام
آسمانی زاده ی دریا مرام
پیرمردی دیده ام
در قاب سرد آینه
مملو از
احساس های ناب دیروز است او
فکر می کردیم
دنیا
جای نوش و بازی است
نیش خوردم
از همه
از دورها نزدیک ها
تا محضر دوست جانفشان خواهم رفت
تاصحبت شوق اهل جان خواهم رفت
این حرف من است تا ابد می گویم
من زاده ی خاکم و در آن خواهم رفت
هم صحبت عشق وشوق و باران هستی
لبریز زشعر سبز ایمان هستی
ای غیبی با صفا مخور غم خوش باش
دریاب دمی که در دل آن هستی
سرمست می جام ولا خواهم شد
من باده خور ز خود رها خواهم شد
تا صبح قیامت و قیام آخر
هم لهجه ی غیرت خدا خواهم شد
بر لبم زمزمه ی سرخ غریبی ها بود
العطش ماند
و دلم رفت به صحرای غریب
شهر دارد کم کم می خوابد
بنشین و ببین
طرفداران چشم بسته قبول می کنند
اما واقعیت چیز دیگری است
فراتر از تصویرها
دنیای حقیقی درد آور است
و دنیای مجازی دلچسب
وقتی بازیگری را خوب بدانی
همه را
در هر میدان و تقاطعی دور خواهی زد
اما برادرم عزرائیل
رفیق همیشگی انسان ها
تحت هیچ شرایطی
دور نمی خورد
و خدای بزرگ واقعیت ها و حقیقت ها را
بی نشان و آرام می خرد
خودنمایی ها را دور می ریزد
گفتم تا بدانی
سفر نزدیک است
جای جای کشور ایران شبیه کربلاست
این حسینیه بزرگ است و پر از خون خداست
دشمنان می خواستند ایران بدون نام تو
یاحسین اما نمیدانند ایران از شماست
اذن دادی ذکرتان بر جان ما جاری شود
جان ما باروضه هایت روبراه و باصفاست
هر چه غم داریم با دست شما کم می شود
جان ما موقوفه ی نام ذبیح آشناست
ما وفاداری ز عباس شما آموختیم
روز عاشورا وفاداران ما را مقتداست
یا حسین در کربلایت نیستیم اما هنوز
ذکر روضه ذکر مقتل ذکر نوحه رزق ماست
تا همیشه جمله مدیونیم ما ایرانیان
این حسینیه بزرگ است و پر از خون خداست
آسمان ابری ولی خورشید از راه آمده
در شب مهتاب غیرت حضرت ماه آمده
عاشقان، دریادلان ،چشم انتظاران باصفا
موجی از شوق آمده در گاه و بیگاه آمده
این دل ما در قدومش جانفشان و شوقمند
تا به سرحد عطش با شوق گل راه آمده
تا دوباره بشنود فریاد سرخ عشق را
عاشقانه در پناه لطف الله آمده
بر طریق آشنایی آمده دلهای ما
ای حماسی سیرتان اعجاز دلخواه آمده
در شب غیرت شب مردان عاشورای خون
در شب مهتاب غیرت حضرت ماه آمده
زمانه می شناسد
ترا که مرد مردی
هنوز این حماسه به نام تست
برگرد
باز می گردم
در رویدادی نو
در صفحه ای گشوده
آن گاه که حماسه های زمین
برای شرح دلاوری هایت
تنهایی ات
و دلتنگی هایت
به صف می شوند
و من حکیم شهنامه سرای نوین
از رشته های غیرت
ابیات مانایی می سرایم
تا ترا برای خویش حفظ کنم
در هوای تو و
در فضای تو
نفس می کشم و به خود می بالم
از رها گردیده
وصال سهم تو بود
و فراق قسمت ما
ای دل انگیز بهاران ای فرا از زردها
دردهایت بی نهایت از غم نامردها
رستم شهنامه ی عشقیم ای ایران من
دوستت داریم در صلح و نبرد و دردها
پرچم همواره برپایت نشان زندگی
بیرق نامت بلندایی به هر آوردها
جان تو سرشار از موج حماسی های نو
پشت تو دارد نشان از تیغ دردآوردها
ای همیشه سرفراز و ای همیشه سربلند
ای دل انگیز بهاران ای فرا از زردها
کارها داریم اینک کار و بار آتشین
کارهایی اوج خیز از اقتدار آتشین
موشها از ترس موشک ها فراری می شوند
حیدر از ره می رسد با ذوالفقار آتشین
دست و بازو شما بوسیدنی شد اهل عشق
میرسد اینک به صهیون چون سوار آتشین
سالها در فکر این بودیم ما و دوستان
سخت می شد بر همه این انتظار آتشین
گردن مرحب شکسته زیر تیغ حیدری
ما کنون آورده ایم آن یادگار آتشین
جنگ شدجنگ شرف ،غیرت در ایام سخت
رستم میدان بباید در دیار آتشین
بانگ بردارید تا عالم بداند یکسره
حیدر از ره می رسد با ذوالفقار آتشین
بکش این یانکی نامرد چو خاطرخواه مردن شد
پس ازاین حمله ی ناقص خودش همراه مردن شد
بکش نااهل راخیبرشکن باموشکی درخور
بکن هر پایگاه از نعش نامردان لبالب ، پر
سگ زرد زمان را باید از رو برد از پا برد
زمینش را جهنم کرد او را هم از آنجا برد
بکن هر پایگاهی را شبیه مسلخی تازه
بسوزان آتشی از جانشان در مطبخی تازه
غیورانه بزن هنگام مردی هاست ایرانی
خدا با ما خدابا ما خدا با ماست ایرانی
بزن تا یک جهان مردانگی از دست ما بیند
نفس های غیوران را در اینجا باصفا بیند
بزن شادی روح رادمردان شهید ما
بخوان شوق عطش را از نگاه پر امید ما
تل آویوند و حیفا زیر موشک های ایرانی
ترامپ آماده افتاده است میدانم که می دانی
بزن مادست وبازوی تو می بوسیم دریادل
بزن تا بازی نامردها کامل شود کامل
نمی ترسیم ازاین جار و ازجنجال دشمنها
روم چون رستم دستان به استقبال دشمنها
به گرز موشکی بر هم زنیم آیین نامردان
که باشدپاسخی درخوربه استدلال دشمنها
به خاک وخون کشیده شدچه کودکها چه مادرها
تماشا کن غریبانه زبان لال دشمن ها
تهاجم های نامردی سکوت سرد بی دردی
خوشاآتش کشیدن هابه استیصال دشمنها
دلیرانه غیورانه صبورانه فکورانه
بکش دشمن بزن دشمن به هم زن حال دشمنها
وطن چون مام ماباشدشرف با نام ما باشد
نمی ترسیم ازاین جار واز جنجال دشمنها
التماسی بر شهیدان از دعا داریم ما
رو به سمت عرش حق در کبریا داریم ما
تا ابد باشد ابرقدرت خداوند کریم
چشم رحمت بر عنایات خدا داریم ما
ذره ای ترس از پلیدان نیست در اذهان ما
تا توسل تا تضرع چون شما داریم ما
در وفاداری یاران شهید با عاشقان
این نشان از وادی کرب و بلا داریم ما
دست بردارید ای مردان مرد روزگار
انتظار از سویتان بی انتها داریم ما
هست پژواک دل ما در چنین ایام سخت
التماسی از شهیدان بر دعا داریم ما
هنگام غم آمد عطشی در دل ما شد
هنگام عزاداری شاه شهدا شد
خورشید غم از باختر سینه چو برخاست
گفتند محرم شده و ماه عزا شد
با زمزمه سینه زنان در دل عشاق
این محشری از نام حسین است به پا شد
دوریم اگر از حرم حضرت ارباب
شش گوشه جان و دل ما کرب و بلا شد
ای زنده دلان در غم گل با دل محزون
هر گوشه ی دل همنفس خون خدا شد
برخیز بخوان روضه و با اشک تو برگو
هنگام عزاداری شاه شهدا شد
گل از باغ غزل بردار هنگام غزلخوانی
عطش بنویس از یاران به دست چشم بارانی
رها از خویشتن در لحظه های سرخ پروازم
مرا امشب تو مهمان به یک اعجاز حیرانی
کمی در من بباران عطر رفتن های خونین را
پشیمانم از این ماندن از احساس ویرانی
من آن سرو غیور روزهای آشنا هستم
همان دلدادۀ سرو وصنوبرهای ایرانی
رفیق رها کردند و تا سمت خدا رفتند
منم سرگشته در این لحظه های سرد پایانی
عطش نوشم غزلپوشم هنوز از عشق می نوشم
می سرمستی و شوق دل انگیزان عرفانی
بیا شاعر به یاد لاله های سرخ پرپر تو
گل از باغ غزل بردار هنگام غزلخوانی
طعم روزهای جنگ
برای آنانکه
دیروزهای حماسی را ندیده اند
نامشخص است
ولی ما
با شانه های زیر تابوت
آشناییم
و هر روز سرودخوان ظفر
همپای اسطوره های خاکی پوش
در گذر زمانیم
در آنجا که
دلتنگی هایمان را
با اشک های عصر پنج شنبه
در لابلای ضریح های آلومینیومی
به اشتراک می گذشتیم
و درراه برگشت از گلزار شهدا
روحیه ای تازه داشتیم
متقاعد شده به صبر و رزم
ولی این روزها
هنوز فهم آن سخت است
در سکوت
ناکسان
مردانه می جنگیم ما
آتشی بر جان
کفتاران
به قدرت می زنیم
کینه های دیرین
سرباز می کنند
چون گدازه های مذاب رنج
که می آیند
تا بسوزانند
مردها
حماسی ترین اساطیر تاریخ
ققنوس وار
بر می خیزند
سرشار هجوم سرخ و سنگین باشید
در مقصد خویش سرو دیرین باشید
ای موشک باوفا به میدان نبرد
ای کاش شما شبیه زرین باشید
موشک زنده دل ای آفت جان
عزت و عشق امید دوران
نامه ای باش ز آغاز شرر
بر دل دشمن این پیر و جوان
خاک صهیون تو بزن شخم به شوق
تو بکن ریشه این کینه وران
می روی دست خدا همراهت
مادرش را به عزایش بنشان
تا بدانند که ایرانی کیست
غیرت اینجاست بگو با دگران
جان این قوم یهودی تو بگیر
موشک زنده دل ای آفت جان
ایران بزرگ با قدر می ماند
آزاده به هنگام خطر می ماند
این جنگ روایت است صهیون حتما
بیرق به کف اهل خبر می ماند
ای موشک من برو از اینجا خندان
آتش تو بزن به خرمن آن نادان
شاداب برو که دست حق همراهت
با رقص شما امید ما صد چندان
دیوار سکوت را
در بهت پیش آمده می شکند
از هرچه هست
می گذرد
جان فدای وطن
فردا را با عزت
در طلیعۀ صبح پیش رو ترسیم می کند
حماسی و مقاوم
کاری به زمان ندارد
او به عشق می اندیشد
ریز پرنده های قاتل
در گذر از مرزها
از دیوار ها
اجازه نمی گیرند
جدا نمی کنند
همه چیز درهم است
انقلابی و غیر آن
فرقی نمی کند
خاین ها
از پشت سر
فقط می کشند
مهربان تر باشیم
مام وطن تنهاست
با چادری آغشته با خون عزیزانش
با رنج ها
با گریه ها و اشک ها
با مشق عطش ز شوق مردانه سرود
از غیرت عاشقان دردانه سرود
او مظهر عزت و امید و شوق است
مردانه به خون خود غیورانه سرود
باران موشک
آسمان را
همرنگ با ستاره ها می کرد و
آن گاه
شب در خلوت خویش
حماسی ترین سرودها را
برای غیرتی ترین ها می سرود
تا فردا
و فرداها
منظومه های شرف را
از صحیفه مردانگی
بخوانند و ترسوها را
در منجلاب ماندنهای منحوس
ترسیم کنند
این پایان شاهنامۀ این روزهاست
یا حیدر کرار
ببین
خفته به خون را
ایران شده گلگون
بنگر
لاله و گلها
افسوس ترا غیرت ایرانی نیست
جز رنج سخن هرچه که می خوانی نیست
الوند نیی تپه ویران شده ای تو
بیدار شو این موسم ویرانی نیست
این نام بزرگ معدن جان باشد
سرمایه ی آن خون شهیدان باشد
این گفته ی حاج قاسم و یاران است
جان ها به فدای نام ایران باشد
این مرحب بد یهود را باید کشت
این مایه ی ننگ و بود را باید کشت
با موشک و پهپاد و تفنگ و با سنگ
کودک کش بی وجود را باید کشت
می آید و گشته آتشین ویرانگر
بر بام زمان و بر زمین ویرانگر
با تازه ترین موشک ایران چه کنید
تاریخ گذشته ها چنین ویرانگر
بر دل همه موج اوج دیگر برسد
بر خیل یهود دست حیدر برسد
این حمله که کرد سمت ایران، صهیون
آغاز غدیری اش به خیبر برسد
باید به فرمان ولی آماده باشیم
در صحنه با سید علی آماده باشیم
سخت است سردار سپاه عشق پر زد
خورشید غم از مشرق اندوه سر زد
تصمیم می سازید از ما این پیام است
وقت قیام و انتقام و انتقام است
وقت فنا سازی غاصب ها رسیده است
وقت به غارت رفتن حیفا رسیده است
شیعه نمی ترسد کمی آزاده باشید
در صحنه با سید علی آماده باشید
امروز وقت غیرت و جنگ است برخیز
پایان این جرثومه ی ننگ است برخیز