رها کسی شبیه خودم

فضایی برای فرهنگ وهنر ایران اسلامی

رها کسی شبیه خودم

فضایی برای فرهنگ وهنر ایران اسلامی

سلام خوش آمدید

نام اسطوره نشانیدند با دست شما

عشق آمد بی صدا با شوق پابست شما

آن چنان مردانگی کردید در دوران خویش

سرفرازی شد معطر تا که پیوست شما

ای اهورایی ترین مردان دشت انتظار

جان ما مدهوش شد مدهوش و سرمست شما

آن چنان در لذت دیدار حق پیدا شدید

شد زمان آیینه دار لحظۀ هست شما

تا شود تفسیر غیرت ، زندگی ، آزادگی

نام اسطوره نشانیدند با دست شما

 

  • مهدی طهماسبی دزکی


برای جسم من

کافی است

قدر قبر تنهایی
به فکر روح باید بود

در دنیا

نمی گنجد

  • مهدی طهماسبی دزکی


آبان غریب دیده بر سمت ره است
آیینه بودن رفیقم بشکست 
هر قطره اشک بی صدا می گوید 
افسوس علی رجبی رفت از دست

  • مهدی طهماسبی دزکی

در گذر روزها 
حس غریبانه ای است 
هم نفس رفتن و 
هم قدم بی کسی 
زمزمه اش می کنم 
با عطش سرخ دل خسته ام 

 

  • مهدی طهماسبی دزکی

دلتنگی من بهار را گم کرده 

آوای خوش هزار را گم کرده 

من منتظرم به قدر تاریخ به غم 

دل آخر انتظار را گم کرده 

  • مهدی طهماسبی دزکی


هنگام خروش چون محرم باشد 
در جبهه عشق این دمادم باشد 
یافاطمه در مقاومت رمز ولاست
چون فاطمیه خط مقدم باشد 

 

  • مهدی طهماسبی دزکی


نگاهم در طواف عشق می بود 
حریفی در مصاف عشق می بود
به یاد لحظه های سرخ ارباب 
دلم در اعتکاف عشق می بود

  • مهدی طهماسبی دزکی

باور نمی کنیم 

رفتن ها را 

یادها می مانند و راه ها 

باید گذشت 

در میان تلنباری از خاک خورده ها 

خورشید هر صبح بر می خیزد 

و شاید ما برنخیزیم 

غروب نزدیک است به جهان 

و طلوع عن قریب در آخرت 

به گفتگو می نشیند 

باور نمی کنیم 

ولی باور خواهد آمد 

همپای رفیق همیشگی ما 

بویحیی

با فریادی که نمی میرد 

 

 

  • مهدی طهماسبی دزکی

هم لهجۀ بادها پر از بارانی 

همصحبت نور و عزت و ایمانی 

با نغمۀ دل فریب بودن امروز 

ای سرخ و سپید از خطر می خوانی 

  • مهدی طهماسبی دزکی

در  گوشه به گوشه خانۀ پیروزی 

ای نغمۀ بی کرانۀ پیروزی 

این مژده حق بود که می گوید باز 

برخیز و بخوان  ترانۀ پیروزی

  • مهدی طهماسبی دزکی

دل من بی قراری دارد امروز 

هوای غصه داری دارد امروز 

نمی دانم چرا با من دل من 

سر ناسازگاری دارد امروز 

  • مهدی طهماسبی دزکی

این گفته که تفسیر شود خیر بود 

احساس چو تکثیر شود خیر بود 

این گردش روزها خودش می گوید 

هرگاه که تغییر شود خیر بود 

  • مهدی طهماسبی دزکی

ما بی صله شاعر شده بودیم برادر

بی حوصله شاعر شده بودیم برادر

مابین من و عشق نه این قدر غریبی است

بی فاصله شاعر شده بودیم برادر

بگذار که دراه غم دوست بمانیم

بی هلهله شاعر شده بودیم برادر

خنجر ز غریبان که نه از وست گرفتیم

زین مساله شاعر شده بودیم برادر

می رفت به سمت خطر و نور سحرگاه

باقافله شاعر شده بودیم برادر

تقدیم شما هرچه ز اشعار سرودیم

بی ولوله شاعر شده بودیم برادر

ما حامی مالی که نداریم برادر

ما بی صله شاعر شده بودیم برادر

  • مهدی طهماسبی دزکی

دروغ 

از آن شده 

اینجا فراگیر 

که تاوان 

صداقت های رفته است 

  • مهدی طهماسبی دزکی

وبال گردنم می شد 

به قبر افتادنم 

اینک 

خدایا ترس ها 

دارم 

من از تنهایی رفتن 

  • مهدی طهماسبی دزکی

 بنشین 

به سر جا و 

مکن شیطنت 

ای شیخ 

دنیا گذران است 

بترس 

از شب رفتن 

  • مهدی طهماسبی دزکی

شوقی ز تلاطم نظر آوردید 

یک نکته به حس مختصر آوردید 

تقدیم شما هزار شاخ گل ناز 

در محضر گل نام هنر آوردید 

  • مهدی طهماسبی دزکی

ما را به نگاه منجلی بشناسید 

با شوق امیدی از ولی بشناسید 

این خیل عزیز جملگی می گویند 

ما را به ارادت علی بشناسید 

  • مهدی طهماسبی دزکی


رستخیز

از راه می آید

و تو 
همچنان

توبه به فردا

می بری

  • مهدی طهماسبی دزکی



بر روی زمین خدا نظر کرد به عشق 
دل را به امید مفتخر کرد به عشق 
فرمود علی ولی من می باشد 
ما را به ولای گل خبر کرد به عشق

  • مهدی طهماسبی دزکی

دلتنگ نگاه شادمانت هستیم 
هم پای صفای بی کرانت هستیم 
گفتی شهدا برادرانم هستند 
ما همنفس برادرانت هستیم 

  • مهدی طهماسبی دزکی

مردی به رنگ باران مردی شبیه دریا 
از نسل عاشقان آزاده جان و تنها
از روزهای رفته دارد هزار گفته 
هم دیده هم شنیده کو گوش و چشم بینا
فریاد می زند او باید به سمت گل رفت 
آن سوتر از شب سرد در ماورای سرما 
باید امید را گفت باید شهید را خواند 
با لهجه های خورشید با گفته های زیبا
نامش حسن نگاهش با حسن گل رفیق است
او حسن یوسف عشق در سینه های صحرا
آرام و بی هیاهو می رفت سمت رفتن
با ذکرهای سرخوش با شور و شوق والا
باید نوشت او را با خط خون نوشته 
مردی به رنگ باران مردی شبیه دریا

  • مهدی طهماسبی دزکی

پیر شدم پیر تر از پیرها 
در قفس خسته ی تقدیرها
می شنوی زمزمه های مرا 
مانده در این حلقه ی زنجیرها
همنفس درد و غم و غصه شد
آه من و گریه ی شبگیر ها 
وای چه دلتنگ و غریبانه است 
اوج جنون زاده ی دلگیر ها
در شب تنهایی من گل کند 
بر لب دل غنچه تکبیرها 
خواب ترا دیدم و رفتن به اوج
کاش رسد موسم تعبیرها
هست طنین دل مجنون من
پیر شدم پیرتر از پیرها

 

  • مهدی طهماسبی دزکی

گفتند غریبانه که این بار نیامد 
کای اهل میر علمدار نیامد 
از وادی دلتنگی و عطشانی بسیار
سقای حسین سید و سالار نیامد 
ما جمله نبودیم ببنیم که از آن شط
چون ماه علی یار وفادار نیامد 
جان داد به راه حرم و بر سر عهدش 
چون او به وفا در ره این کار نیامد 
لب تشنه در آن آب زده آتش بسیار
او را هوس آب به یک بار نیامد 
ما سینه زنان حرم ساقی عشقیم 
ای اهل حرم میر علمدار نیامد 

 

  • مهدی طهماسبی دزکی

آرام و سرخ می خواند خون واژه های ایمان 
در لحظه های بودن مردی به رنگ باران 
احساس های گل را با شوق بی نهایت 
می خواند در کلاس خورشیدی گلستان
اهل هنر شناسند این گوهر گران را 
اهل نمایش مهر در نزد این عزیزان 
او اهل سربلندی او اهل ذوق و رفتن
سمت افق کشیده خطی برای یاران
سید محمد اینجا در فکر یاری حق 
او رفت سمت جبهه با خیل شب شکاران 
فرمانده دلیری در جبهه های حق شد 
فرمانده غیوری همراه آن غیوران 
والفجر هشت او رفت از خاک سمت پرواز
شد لاله ای که  دارد عشقی به نام ایران 
سعدی قشنگ گفته احساس دوستان را 
کز سنگ ناله خیزد وقت وداع یاران
سید هنوز با ما از عشق حرف دارد 
در لحظه های بودن مردی به رنگ باران


 

  • مهدی طهماسبی دزکی


هنگام امید می رسد اهل یقین 
می آید و می نویسد از شوق زمین 
بر روی کویر بی کسی خط بکشد 
مانند بهار  در طلوعی  شیرین

 

  • مهدی طهماسبی دزکی

ای زنده دلان موسم پرواز رسید 
هنگامه ی عشق و شوق و آواز رسید
می گفت هرآنچه دیده زیبایی بود
بانوی امید و صبر و اعجاز رسید 

  • مهدی طهماسبی دزکی

مرگ 

اینجا یک لطیفه 

از کهن ایام ماست 

جمجمه 

بر مرگ می خندد 

به گورستان ده 

  • مهدی طهماسبی دزکی

غم عشقت به جانم آشنا بود

عطش اینجا رفیق لاله ها بود

دلم فریاد می زد زیر تابوت

شهید تازه از کرب و بلا بود

  • مهدی طهماسبی دزکی

 

هوایی می شوم با ذکر مادر

رها می شد دلم در کنج سنگر

خدایا کاش می شد باز برگشت

به آن احساس ها یک بار دیگر

  • مهدی طهماسبی دزکی

 

عطش عشق ترا تفسیر می کرد

دلم خورشید را تصویر می کرد

تو می رفتی و من با غصه دیدم

غمت خواب مرا تعبیر می کرد

  • مهدی طهماسبی دزکی

غمی از دیدگان افشانده اینجا

جنون از رنج رفتن خوانده اینجا

ببین در فکه جای دوست خالی است

 فراوان خاطراتی مانده اینجا

  • مهدی طهماسبی دزکی

 بلا می خیزد از چشمانم اینک

صدا می خیزد از چشمانم اینک

به یاد رفتنت اشک فراوان

جدا می خیزد از چشمانم اینک

  • مهدی طهماسبی دزکی

 مواج می شود

در سحرگاهی خلوت

در هجوم ثانیه های ساکت

دلم

و موج می خیزد

تا می رسد

از کمربندی ذهنم

به ساحل چشمم

 

ان گاه غریبانه دشتی می خواند

چونان تو

در آخرین  رور رفتنت

در آن ظهر غریب

و اوج می گیرد از چشمانم

تا فرودگاه گونه هایم

اشک در هبوطی غمگنانه

و تو هنوز در نظرم هستی

 

  • مهدی طهماسبی دزکی

 مجنون علی مرید عشقم

دلداده و زر خرید عشقم

هرچند هجوم غم  زیاد است

من مانده بر این امید عشقم

استاد ترانه های جاوید

در مسلک روسپید عشقم

من راوی لحظه های سرخم

آماده بر این نوید عشقم

بگذار زمان به ما بتازد

همراه گل و شهید عشقم

آوای طنین من همین است

مجنون علی مرید عشقم

  • مهدی طهماسبی دزکی

 منظومه ای از عفاف خورشید

عشق آمده در طواف خورشید

اهریمن نانجیب اینک

آمد به وی مصاف خورشید

تاریکی بی حیایی محض

کوشیده در انصراف خورشید

بانوی عزیز کشور دل

در محفل ائتلاف خورشید

داند همه جانبه حریم خود را

در مسلک و انعطاف خورشید

باید بنویسم از حیا من

منظومه ای از عفاف خورشید

  • مهدی طهماسبی دزکی

دفتر ایام ما با زیور جان آشناست

صدق تبلیغات ما این نقش های پا به جاست

چاپ و صحافی کند این مصحف عشاق را

یادگار از چاپخانه نشر خوبی های ماست

آستین بالا زده در چرخه ی آزادگی

سربلندی رزق و روزی عزت ما با خداست

 به یادبود ششمین همایش چاپ استان سروده شد 

  • مهدی طهماسبی دزکی

مرا با شوق می خوانند انگار
کسی از عشق می دانند انگار
رفیقان عزیز تشنه کامم
به یاد دوست مهمانند انگار

  • مهدی طهماسبی دزکی


پاییز

خبر

ز رنگها

آورده

  • مهدی طهماسبی دزکی

به یاد دوستان گل خوانده آنجا
گمانم اشک غم افشانده آنجا
شبیه راوی شب های رفتن
دلم با خاطراتش مانده آنجا

 

  • مهدی طهماسبی دزکی

نقاش پاییز است

این نقش آفرین رنگها 
به به

عجب نقاشی

جانبخش زیبایی

شده
 

  • مهدی طهماسبی دزکی


برای هر حرکتی که  منتج به نتایج دلخواه شود باید دو عنصر اساسی بستر سازی فرهنگی و پیوست رسانه ای را مدنظر داشته باشیم. 
باور رسیدن به اهداف از پیش تعیین شده می تواند اثربخش و امیدآفرین باشد ولی ماندن در فضای گذشته که بسیاری از ظرفیت‌ها و استعداد های فعلی که هم یک فرصت هستند و اگر از آنها درست بهره گرفته نشود تبدیل به تهدید خواهند شد . پس باید از ظرفیت‌های فضای مجازی، رسانه ای برای فرهنگ سازی به نحو احسن بهره گرفت و با توجه داشت هیچ خواسته و هیچ حرکتی در میان جامعه نهادینه نمی شود مگر با استفاده بهینه و موثر از این دو پیش شرط.
حفظ و بهره جویی از ابزارهای سنتی در کنار ظرفیت‌های نوپدید می تواند یاریگر مدیریت و بازیگران این عرصه باشد و قطعا بازدهی و ثمردهی بیشتری را به همراه دارد.

  • مهدی طهماسبی دزکی

به لحظه های منادی 

به جوشش نور 

در کویر وجود 

نزدیک می شویم 

خبری در راه است 

زمین تشنه کام چشم باز می کند به راه ابر 

و دلتنگی 

نجوا می شود 

در جای جای زمان 

و تلالوی کلام نور 

تا بی کرانه می رود 

در اذان 

  • مهدی طهماسبی دزکی

برمی خیزد 

در سحرگاهی پر تپش 

از سمت مغرب جان 

خبری با بلندای تاریخ 

و طنین آن 

در اعماق وجودها 

بهار را 

در پس خزان دردها 

فریاد می زند 

 

  • مهدی طهماسبی دزکی

بیان می سازم از آدینه ها درد فراقم را

که از این ندبه خوانی ها بدانی اشتیاقم را

غزلخوانم عطش نوشم دل انگیز و حماسی جان

به راه و رسم مردانه ببین سبک وسیاقم را

دلم در دست غم جامانده چشمم مانده بر راهت

وجودم غرق بی تابی بخوان این اشتیاقم را

بیا ای آسمانی مرد تنهای همه دوران

کرم بنما و زیبا کن دل و صحت و رواقم را

سحر از خواب برخیزم به لب نام ترا دارم

پر از نور است بنگر هر سحر قلب اتاقم را

گمانم سختی آدینه ها از هرم آهم شد

 بیان می سازم از آدینه ها درد فراقم را

1403/8/10

 

  • مهدی طهماسبی دزکی

می رود

راهی که ترکستان بود

پایان آن

این حسام از

وادی

این کارها

نان می خورد

  • مهدی طهماسبی دزکی

او می رسد و

بیان واضح دارد

هم پای سپیده است و

همراه خطر

  • مهدی طهماسبی دزکی

می آید و می نویسد از کوی امید

اعشق است که بر دلم ترانه  بارید

ای زنده دلان بهار می آید و هست

هم پای سپیده است و یاران شهید

  • مهدی طهماسبی دزکی

با من تو بیا به سمت پرواز و امید

در کوچۀ عشق سمت اعجاز سپید

 آماده رفتند تا سمت خطر

مردان خدا قصیده خوانان شهید

  • مهدی طهماسبی دزکی

همصحبت لحظه های دیرین بودیم

سرمست ز شوق عشق شیرین بودیم

تا زنده شود مرام مردان خدا

ما همقدم لالۀ خونین بودیم

  • مهدی طهماسبی دزکی
بایگانی
آخرین مطالب