از گذشته تا فردا نگاهی به شعر میرزامحمد هاشم اختری بروجنی
پنجشنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۵، ۱۲:۵۲ ب.ظ
نویسنده : مهدی طهماسبی دزکی بسم الله الرحمن الرحیم در این نوشتار برآنیم تا به بررسی زندگی واشعار وآثار مرحوم اختری بروجنی بپردازیم . پیش از ورود به اصل سخن باید به نکته ای اشاره کنیم که می تواند گره گشای بسیاری از مسائل پیش رو باشد وآن هم کم بودن منابع مکتوب ونوشتاری درباره همه شعرای بروجن بویژه روانشاد اختری بروجنی است . که همین کم بودن منابع وماخذ مکتوب منجر به این شده که زندگی ، شخصیت و زوایای مختلف نگاه واندیشه این ادیب و شاعر نکته پرداز همچون بسیاری دیگر از اسلاف و پیشینیانش در جای جای دیار نور و ملکوت وآیینه ایران اسلامی آمیخته به افسانه پردازیها و شاخ وبرگهای زائده ای شده باشد . اما آنچه می شود بدون شک وشبهه درباره آن سخن گفت . این است که میرزای اختری نامش محمد هاشم بوده وبنا به نوشته ارباب تراجم وزندگی نامه نویسی متولد سال 1285ه.ق برابر با 1242ه.ش در بروجن است .شغلش صباغی ورنگرزی بوده و غزل خوب می سروده و در سال 1336ه.ق بنا بر قطعه ماده تاریخ سروده شده توسط مرحوم کربلایی حسینعلی صفایی شد فرو به بحر لا اختری به یاد حق سر برون زد از الا گشت چونکه مستغرق ترک جسم خاکی کرد شد به ملک جان ملحق عالم تجرد را داد ازصفا رونق این سخن صفایی را شد زخامه اش مشتق گفت سال تاریخش اختری به یاد حق 1336ه.ق(1) دیده از جهان خاکی فروبست ورخ در تیره تراب کشید . اختری را باید شاعر اعتراض وستیزه نامید . آنچه از میان گفته های ریز ودرشت درباره احوالات او به دست می آید . این است که وی سر ستیز با جریان حاکم زمان خویش ، باورها ونگاههای جاهلانه عامه داشته وبا افراد ذی نفوذ چه از نظر سیاسی وچه از دید اعتقادی وآیینی به ستیزه بر می خیزد .کلامش چونان صاعقه ای برخرمن وجود این دنیا زدگان کج اندیش وسست باور وخود محور فرود می آمده و این خرمن پوشالی من گرایی و انانیت را می سوزانده . به همین خاطر همگان بویژه صاحبان نفوذ در میان عامه مردم به تخریب پایگاه اجتماعی اختری می پرداخته اند وبه قول خودش شیخ شکست اختری جام شراب ناب ما هست شکست جام می در دو جهان شکست تو و شاید گرایش های درویش مسلکانه وتصوف گرای وی در این رهگذر یکی از عوامل تشدید این اصطکاک و رویارویی به شمار بیاید و شاید هم عدم شناخت موقعیت و بازگو کردن بخشی از باورها و اندیشه های متضاد با باور عوام بخشی دیگر از این عوامل باشد . بودیم به خانقاه میرزا هادی با اختری آن شاعر شیرین مشرب چنانکه خود گوید خود اختری این لحظه برگو غزلی دلکش در بزم گه رندان کمتر زریا دم زن اختری شاعری غزلسراست و دربین عوام به زبردستی ومهارت شعری زبانزد است . اما آثارش کمتر دیده شده و کمتر مخاطب با آن ارتباط داشته است . اجمالا می توان گفت که اختری غزل را به سبک شاعران بازگشت با نگاهی به ریزه کاریها و ظرافت شعر سبک هندی می سروده است .غزلش لطافتی خاص دارد واورا باید در شمار 6 شاعر برتر قرون گذشته ادبیات وشعر بروجن در کنار فرخی ،دفتری،آتش ،صفایی وشارق برشمرد .مجموع اشعارش را چیزی حدود 2500بیت می توان تخمین زد . که در قالب دیوانی خطی از وی به یادگار مانده است . اشاره به نکته خالی از لطف نیست که وی علاوه بر رنگرزی آنچنان که از گفته های عوام برمی آید به نسخه نگاری و استنساخ کتب ارزشمندی چون قرآن و... امرار معاش می کرده و ظاهرا قرآنی را با ناخن نگاشته که در نوع خود مهم وبا ارزش بوده است . اختری هم شاعری غزلسراست و هم مرثیه ها و سوگسروده هایی جانگداز واثر گذار در مصیبت حضرت سیدالشهدا(ع) دارد . شاید بیشتر شهرت اختری را باید در همین نوحه های اثرگذارش جستجو کرد .اختری در میان ارباب بیاض و نوحه خوانان به میرزای اختری معروف ونامبردار است .و هنوز که هنوز است در ایام عزاداری حضرت سیدالشهدا(ع) ویاران با وفایش در دهه محرم ، نوحه ها وسوگسروده هایش را شور وحلاوتی عاشقانه نجوا می کنند ومی خوانند .وشاید مهمترین سوگسروده میرزای اختری را باید این نوحه سرشار از حماسه و اندوه دانست که با این بیت شروع می شود بنالم بنالم چوبلبل به زاری بگریم بگریم چو ابر بهاری آنچه که صاحب این قلم از تفحص در بیاضها و دفترچه های نوحه ی نوحه خوانان شهر بروجن دریافته است این است که میرزای اختری حدود 10نوحه وسوگسروده دارد . نوحه هایی که سرشار از عاطفه ، حماسه وشور هستند با دم گیره هایی سوزناک وجانسوز آه از دل لیلا وای از دل لیلا آخر به خرابه شد منزل لیلا وی در نوحه هایش به نوعی آیینه عزاداری های مردم شهرش است . خروش ماتم از خلق بروجن رروان تاگنبد میناست امشب و عاشقانه به بیان آرای دینی واندیشه های مهرورزانه اش می پردازد ای ساربان ای ساربان این طائر قدسی مکان سیمرغ قاف است ای دغا شهپر از او چندین مبر ای اختری دست ولا از دامن آل عبا تا دامن روز جزا این رشته تمکین مبر وواقعا در نوحه هایش سوز وگدازی دارد که بر سر سفره حضرت سیدالشهدا(ع) آموخته وآنسان که خودش می گوید چون نی نوای اختری امشب بر هردلی شور ونوا دارد وآرزوی دفن شدن در وادی السلام عشق ومهرورزی وسربلندی نجف وکربلا را دارد شاها نظری جانب این بزم عزا کن برسینه زن وخادم وبرنوحه سرا کن بر اختری ای شاه نگاهی زعطاکن خاک همه را درنجف وکرب وبلا کن خواجه شیراز حافظ در همیشه تاریخ نماد حنجره سرخ اعتراض به ریاکاری ،زهد نمایی و ظاهرگرایی و قشری بینی است . هرچند در شعر میرزای اختری کمتر رندانگی حافظ نمود وبروز دارد اما او اعتراض را از حافظ به ارث برده است . اختری با زبان شعرش برعلیه خفقان قاجاری وسطحی نگری برخی از صاحب نفوذان روزگار خویش می جنگد هرچند باور مبارزه را باید تفکر غالب شاعران فهمیده زبان فارسی در همیشه تاریخ دانست .این مبارزه گاه با مقتضیات زمان و مکان است . گاه با باورهای اجتماعی غلط واندیشه های استعماری و استثماری افراد ذی نفوذ وگاه با تفکر خشک وبی بنیاد پیرامون شاعر در محیط اجتماعی است . اختری هم حنجره سرخ اعتراض برعلیه استثمارگران محلی است . جماعتی که از دیروزهای خسته تا فرداهای نیامده امتداد دارند . همانهایی که خود محورو مستکبرند ودر برهه ای از زمان باعث جلای وطن این عاشق پیشه دردآشنا گردیده اند و همین سبب شده که او در پایان عمر از بروجن رحل اقامت در شهرکرد بیافکند . شعر اختری با عشق پیوندی خاص دارد و در شعر وغزل اوکه گاه سرشار ازحسی شیرازی می گردد می توان جلوه متجلی وبارور عشق را به تماشا نشست هرکس که به عاشقی قدم زد باخلق جهان چه کار دارد ویا بیستون را شور شیرین کند اما کوهکن در جهان افسانه شد تا زد قدم در کا رعشق افق نگاه اختری معطوف به مهرورزی وعشق بازی است در دفتر ما جز سخن عشق مجویید در سینه غم دوست نگاریم ودگر هیچ او سختی ها را به جان می خرد ورفتن به راه عشق را صراط مستقیم رستگاری می داند اختری در راه عشق آن نگار در صراط مستقیم آمد پدید وبه قول خواجه حافظ اختری از خیل آنان است که نجوای شب وروزشان این است که وفا کنیم وملامت کشیم وخوش باشیم که در طریقت ما کافری است رنجیدن او راضی به رضایی عاشقانه است شکوه ها باشد مرا اما چه سود غیر تسلیم ورضا دیگر سخن او با ریاکاری وحرکات ظاهرگرایانه عاقل نمایان قشری نگر در ستیز است آخر از نار حمیت عاقلان را سوختی دم فروکش اختری تاکی زنی گفتار عشق حسن ختام این نوشتار نقل غزلی از میرزای اختری است از باب تیمن وتبرک جامه ناز به تن یار کهن تازه کند ناز خوب است ولی گرکه به اندازه کند در شگفتم که پی نغمه آن حلق لطیف دو جهان را به یکی پرده پر آوازه کند در فلک مهر جهانتاب بماند به کسوف ماه من سر به فلک چون پی خمیازه کند گر اشارت کند از ابرو گاهی باچشم هر زمان زخم دل از غمزه نو تازه کند دفتر هستی ام اوراق کند از نگهی آنگه از سوزن مژگانش به شیرازه کند غنچه در پرده بماند زخجالت آن گاه کان پری چهره زدو گلگونه خود غازه کند کارواتن را ببرد جمله متاع اختریا ترک غارتگر من رو چو به جمازه کند |
|
- ۹۵/۰۷/۱۵