روایت یک تصویر
روایت
همه آمده بودند
مردان آبادی
زنان بی قرار ایل
بهمنی بودند صعودگر
از جنس بهمنی ها
که در صعود تا نورالشهدا
به صف و ستون انقلاب
متجلی می شدند
منظومه های سبز و سرخ غیرت
که سوز دی ماه طبیعت
و نخوت سرمای سختی ها
در نگاه شان هیچ بود
چه گمنام هایی که
به اشاره ی خورشید
به پیشواز گمنامی آمده بودند
مادرانه های ایل
لالایی نبود مادران گمنام ها را
به رجز خوانی سایه و آفتاب
فریاد می زدند
و اشک های پدرانه ی
کوه های موسپید ایل و آبادی
جبران نبود دیدن و اجازه ی پدرانشان شده بود
همه آمده بودند
تا گذشته های سرخ را
روی دوش سروهای تناور
به فردا های روشن برسانند
و سرود حماسه را
با اصول و قواعد پرواز
دوباره مرور کنند
در سرزمین آب و آیینه و آفتاب
مهمان دار ستاره ای از جنس خاک
که ریشه در مدینه ی گمنامی دارد
و آشنایی نادیده است ، شده اند
چه صفی
چه اشتیاقی
چه سرود بی همانندی
در پیشاپیش جمعیت
هیچ اسم و رسمی نیست
همه هستند
همه فقط همه اند
ما و خدا و گمنامی
دیگران و همه ی دنیا
و این را
سپیدارها
صنوبر ها
و کوه های دوردست خوب می دانند
- ۰۱/۱۱/۰۸