عرش بر خاک
شنبه, ۱۱ اسفند ۱۴۰۳، ۰۸:۰۱ ق.ظ
لحظه ای در نگاهم عطش بود
عرش افتاده بر خاک تیره
هجمه های فراوان
غریبی
آتش کینه دارد زبانه
ناگهان
اهل بالا به گریه
زمزمه می نمایند غمگین
آتشی در دلم شعله ور شد
بر شه عشق ؛ غم حمله ور شد
هرکسی ضربه ای زد
در آن سو
بر غزل های پایانی حق
خامس آل خورشید در خون
خاندانش همه غصه دارند
وای از کینه توزی شیطان
از فراوانی طالب نان
از فروشندۀ عشق و ایمان
دشت رنگ غم وغصه را داشت
رود آوای رودا به لب داشت
رود من رود من خواند مادر
در دل غصه ها ماند مادر
- ۰۳/۱۲/۱۱