به نام خدایی که جان می دهد به انسان توان بیان می دهد
خدایی که بی امر او در بهار نروید یکی برگ از شاخسار
خبر کوتاه ولی رنج آور است،استاد داراب رییسی مرد خوش رو ، شاعر توانا، فرهنگی خوش مشرب و شوخ طبع و فرهیخته ی با اصالت و یادگار نسل طلایی ادبیات انقلابی استان جان به جان آفرین تسلیم نموده و به ملکوت پیوسته است.
داراب رییسی فرزند سهراب زاده 1330 در بیرگان بختیاری ، تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در شهرکرد به پایان رساند و به عنوان آموزگار عشایری وارد خدمت آموزش و پرورش گردید و همزمان مدرک کارشناسی علوم تربیتی را نیز اخذ نمود. داراب رئیسی در کنار بیش از ۳۰ سال خدمت در آموزش و پرورش استان چهارمحال بختیاری و آموزش و پرورش عشایر به فعالیت های فرهنگی و ادبی پرداخت و از سال ۱۳۴۸ سرودن شعر را آغاز نمود .
آ داراب رییسی از آن دست مردمانی بود که در پرونده ی ادبی خویش همنوایی با انقلاب شکوهمند اسلامی و شهیدان را در کنار باورهای بلند بختیاری و حماسه را باهم داشت.
برخی سوابق فرهنگی وی
ـ از اعضای هیات موسس انجمن شعر داراب افسر بختیاری اصفهان
ـ صاحب امتیاز و مدیر مسئول نشریه «کُهرنگ» ویژه تاریخ و فرهنگ بختیاری (که ازمهرماه سال ۱۳۸۳منتشر میشود)
ـ راه اندازی انتشارات ایل از سال 1374
ـ همکاری با مجله عشایری ذخائر انقلاب در دهه ۷۰ (سازمان امور عشایر ایران)
ـ مولف ۱۰ جلد کتاب در موضوعات شعر و ادب و فرهنگ بختیاری از جمله:
ـ مجموعه شعر گلبانگ بختیاری (۱۳۷۰)
ـ دوبیتی های بختیاری (۱۳۷۲)
ـ آوای ایل ، انتشارات گلبانگ ۱۳۷۲
ـ آوای ایل،شهرکرد، غزل اصفهان،۱۳۷۳ه ش.
ـ خوننامه علیداد رستم بختیاری، ۱۳۷۳ و
آوای ایل، گلبانگ بختیاری، دوبیتی های بختیاری، حماسه آ علیداد رستم بختیاری و.. بخشی از کارنامه مانای زنده یاد رییسی استاد و معلم دوست داشتنی ادبیات است.
داراب رییسی شاعری است که با دارا بودن فضایل اخلاقی و هنری هرگز اهل تفاخر و فخر فروشی نبود و در سنگر شعر انقلاب حضوری جدی داشته و با همان گویش بی ریا و دوست داشتنی بختیاری در صفحه چیدمان واژه ها و اشعار لطیف و مردم دوست به همراهی با انقلاب اسلامی اشاره می کند و با یاد آوری روزهای سخت رضاخانی که ضربه های مهلکی بر قامت دلاور ایل بختیاری زد و دوران ستم شاهی را در منظومه علا زنگی به خوبی به مخاطب عرضه می کند
«علا زنگی»
زمستون بید و تنهایی و غم بید
کَدِ ملّت زبار ظلم خـم بید
سیاهی بید و تاریکی و شَوْ بید
عَلا زنگی سَرِتَخْتِسْ به خَوْبید
به گُرده جای شلّاق و کُرَوْ بید
به پا و دست، زنجیرو پِخَوْ بید
یَ شاهی جُورِ ضحّاکِ ستمگر
سُوارونِس همه بی دین و کافر
زظُلمِسْ مرغ آرادی قفس بید
عدالت خوار و بی فریادرَسْ بید
ستم بید و هَوی بید و هوس بید
خُوِیّ و گَوْگَری بی یاروکس بید
به زندونِس مسلمونون ایــرون
وطن خواهون وشیرون ودلیرون
به بَنْدِسْ صد پیایِ عاقل و خُوْ
دلیر و پیـرو دین و خداجـو
مِنِ ای ظلم و شَوْگار و سیاهی
یَهَـوْ نوری به فرمــون الهی
ز پُشتِ اَوْرِ تیره ســردِراوِرد
به سی ایرون ویرون پردراوِرد
سپـاهِ نـورِ نِ او رهبری کِرد
چوخورشیدجهون حقگستری کرد
زپا ی مسلمین زنجیروُرْ داشت
به دل هاسُون گُلِ امیّدِنِ کاشت
هزاران شیر زنجیر کِرْدِنِ دید
دِرآوِرْدْ سُون و تیگاسُونِ بوسید
که ایساهریکی تُونْ صدپِیاهینْ
دلیــر و پیـرو دین خدا هینْ
علا زنگی جُل وبَنْداسِ جَمْ کِردْ
گُروسِسْت وزایرون،ریسِکَمْکِردْ
تَمُمْ آبیــد عمـر پــادشـاهی
فساد و ننگ و نیرنگ و سیاهی
سـپاه شَوْ ، اسیــر روز آبید
سیاهی رَهْد و حق ، پیروز آیید
اُنُ که زیر بار ظلم بیــدِنْ
به جوُنْ زندون و شلّاقِ خریدن
اُنُ که بَوْ با واَیلْسون به عالَمْ
َنکِرْدِنْ کَدْ به تعظیمِ کسی خَمْ
قسم خَوْردِنْ به پاکیّ پیمبر
به هر دو دست عبّاسِ دلاور
قسم خَوْردِنْ به شیرِ پاکِ داسُونْ
قسم خوردن به ارواحِ با واسُونْ
قسم خَوْردِنْ که در فرمون رهبر
بدِنْ مال و بِدِنْ جون و بِدِنْ سر
و
ز او گَهْپونِ ریش اِسْبید به یَشْنیمْ گذشـت روزگار بختیاری
بِگُنْ ، سی مُـونْ پِیایَلْ وانَمِ دل ز فتح قنـدهـار بختیاری
ز رزم بــی اَمــونِ آعـلیــداد زجنگ نُه هزار بختیاری
ز جنگ شاه قاجار و اسد خُون ز عزم استوار بختیاری
ز استبداد و زمَحْمَدْ علی شاه ز رزم آشکار بختیاری
یَهَوْ آبیدْ استبدادِس و خُسْ اسیر و خوار و زارِبختیاری
بِگُنْ سی مون زدَوْرونِ رضاخان ز داغ ریشه دار بختیاری
ز خشم و کینه ی او وا عشایر ز رنج بی شمار بختیاری
ز قهروکینه ای خواست او دِرارِ خدا دونا دمار بختیاری
بِگُنْ در راه دین و حفظ قرآن خدا هَیْ بید یار بختیاری
بگن جون دادنِ درراهِ دین هِدْ همیشه افتخار بختیاری
بگن «داراب» هم وا دفتر دل نشستَیْ مِنْ گُدارِ بختیاری
داراب معلمی است درد آشنا که هم پای رزمندگان ه
شت سال دفاع مقدس در سنگرهای فرهنگی و ادبی پر شور در جای جای استان برپا می شد حضور می یافت و روحیه بسیجی را نشان دهنده همدلی و عزتمندی قوم دلیر بختیاری و مردان رشید ایران اسلامی بود می ستود
تو ایران را نگهبانی بسیجی تو نور چشم ایرانی بسیجی
ترا با عشق قرآن پروریدند تو خود فرزند قرآنی بسیجی
وجودت روشن از نور الهی است تو پرچمدار ایمانی بسیجی
دبستان جلوه از نام تو دارد تو انشاء دبستانی بسیجی
برای رویش اشعار داراب تو خورشیدی تو بارانی بسیجی
نگاه قرآنی این شاعر فقید به مقوله شهید و شهادت و حضور حماسی رزمندگان نستوه و گمنام در جبهه های جنگ هم در خور توجه است
رزمندگان با خون خود پیمان نوشتند با خون خود آیاتی از قرآن نوشتند
با تیز پروازان شعار وحده را بر تارک این گنبد گردان نوشتند
با ناو جنگی آیه نصر من الله بر روی دریاهای پر توفان نوشتند
هیهات من الذله سالار دین را بار دگر در عرصه میدان نوشتند
بستند عهدی با امام و رهبر خود آن عهد را با جوهر ایمان نوشتند
و با افتخار شهیدانه زیستن را از همگان مطالبه می نماید
به هدیه کردن گلهای سرخ باغ صفا سفر به دشت همیشه بهار باید کرد
به اختران بلندی که از تواضع خود دیار غم زده را لالهزار باید کرد
به یاد خون حسین(ع) شهید همچو شهید به خاک خفته، چنین افتخار باید کرد
و بر این باور است که زنده ی جاویدان تاریخ شهیدانی هستند که با صفا از هستی خویش گذشته اند
شهید مظهر آزادگی و صفاست شهید زندة تاریخ و تا ابد برجاست
یکی از نکاتی که این ادیب فرهیخته در شعرش به آن توجه می کند و به مخاطب گوشزد می کند و در واقع یکی از نیازهای همیشگی و مطالبات دائمی جامعه اسلامی است اتحاد و همبستگی است و مراقب نقشه های نفوذی دشمن بودن است زنده یاد رییسی در منظومه خون نامه آعلیداد به طور واضح در ابیاتی کوتاه ولی پرمغز به مقولۀ مهم وحیاتی اشاره می کند
یکی را به نابودی دیگری فریبد به فردای روشن تری
که تا اتحادی نباشد میان سپس بشکند از دو سو استخوان
کنون ساز کردند این جنگ را برادر کشی مایۀ ننگ را
در شعر داراب رییسی رجوع به اصل خویش و یافتن ریشه های فرهنگی تجلی خاصی دارد
« روزگار بختیاری»
بده دستت به دستم ای توچی خُومْ بریم وا یَکْ دیاربختیاری
بریم ز حُونـه ی سرد زمســتون بیــاریم نـو بهار بختیاری
به وینـیمْ که زمین و اَفْتَو و مَه هِدِنْ نقش و نگار بختیاری
صدای قَهْقَـهه شادی به یَشْـنیمْ ز کَوْگِ کوهسار بختیاری
بیاهیمْ هر دوتامون مال به َایْلاق به بازُفْـت و مُنارِ بختیاری
به چینیم هر دوتامون دونـه دونه به سی توشه کُنار بختیاری
و روح بلندای ایلیاتی و صفا صمیمیت مواج در وجود داراب رییسی فاصله گرفتن از خاستگاه ها موجب ویرانی های بی پایان برمی شمرد
کاش ایمُردم وُ نی وِِیدُم به شَهر کاش نیکردُم ز بُهوم و دام قَهر
کاش ایمَندُم مِنِ ایلِ خومون تِی تَش و اولاد و فامیل خومون
کاش ایبیدم مو چی میخِ بُهون کاش نیبیدم چی اَور آسمون
پیشِ خُومْ هِی فکر ایکِردُم به شهر اوچو وا بیل ایکُنِن حَلوا نِ بَهر
مردمونِس نون به مهمون ایدِهِن پایِ مهمونِ غَریوْ جون ایدِهِن
فراموش نمی کنم که برای آخرین بار که از ایشان برای ادبی فجر فاطمی دعوت کردم با گشاده رویی علیرغم کسالت پذیرفت و در آن محفل نورانی شرکت نمود تا به ما درس بزرگی و بزرگواری را بیاموزد.
اکنون ضمن عرض تسلیت به خانواده و بازماندگان این استاد زنده نام و جامعه ی ادبی استان یاد و خاطره آن عزیز سفر کرده را گرامی می دارم و شکوفه های سلام و صلوات را به روح بلندش هدیه می نمایم.
مهدی طهماسبی دزکی
شاعر و پژوهشگر ادبی