رها کسی شبیه خودم

فضایی برای فرهنگ وهنر ایران اسلامی

رها کسی شبیه خودم

فضایی برای فرهنگ وهنر ایران اسلامی

سلام خوش آمدید

۲۵ مطلب در آبان ۱۴۰۱ ثبت شده است

ای همسفر بعد از شهیدان ما چه کردیم
رفتند یاران خسته و تنها چه کردیم
بهر رسیدن تا حریم سرخ لاله
ای آشنای ناله ی مولا چه کردیم
دیروز انگاری به فردا متصل بود
امروز بهر دیدن فردا چه کردیم
دیروز سبقت در عروج و ساده بودن
از چشم و همچشمی بگو حالا چه کردیم
دیروز شوق کربلا در سینه ها بود
امروز بعد از کربلایی ها چه کردیم
در چشم ها دریای اشکی غوطه‌ور بود
در برکه ایم امروز و بی دریا چه کردیم
هر روزمان تکرار روز خسته ای شد
ای همسفر بعد از شهیدان ما چه کردیم
1382/4/17

  • مهدی طهماسبی دزکی

وطن مادری گرم و درد آشناست
تپش های جان بخش آلاله هاست
وطن خاک ما با امیدی غریب
وطن زادگاه شهیدی غریب
وطن لای لایی است از مادران
وطن مظهر عشق حق باوران
رسول خدا گفته در شأن آن
وطن دوستی هست آیین جان
وطن دوستی کار آزادگان
وطن بهترین یار آزادگان
وطن مادر آرزوهای ما
نماد دل رو به بالای ما
وطن هست منظومه ی سروری
نشانی پر رنگ حق پروری
وطن زادگاه و وطن جان ماست
وطن یادگار شهیدان ماست
تن ما به خون گر شودغوطه‌ور
ببخشیم قلب و تن و جان و سر
ولیکن وطن کی به دشمن دهیم
اگر سر به سر تن به کشتن دهیم

1401/8/30

  • مهدی طهماسبی دزکی

  • مهدی طهماسبی دزکی

دلم با یاد گل ها

لحظه ای حال نکو دارد

در آن وقتی که از پرواز

گلها گفتگو دارد

پس از عمری غریبی در

تفحص مانده ام اینک

به مژگان ردی از جسم عزیزان آرزو دارد

  • مهدی طهماسبی دزکی

پر از شوقم ، تلاطم دارم اینجا

دلی از جنس مردم دارم اینجا

علیرغم تمام غصه وغم

منم با گل تفاهم دارم اینجا

  • مهدی طهماسبی دزکی

دلم چون جاری دریاست اینک
به لب ذکر خوش مولاست اینک
بسیجی ام ، غیورم ، بی نشانم
مرا سربند یازهراست اینک

  • مهدی طهماسبی دزکی

تزیین شده است با خون این بار شهر ایذه
راوی درد و خون شد انگار شهر ایذه
با دست داعشی ها در خاک و خون نشسته
با چشم خسته از درد خون بار شهر ایذه
حافظ کجاست برگو در خون تپید اینک
گل کرد لاله گون شد غمدار شهر ایذه
این شهر ، شهر غیرت شهر دلیرمردان
سردار های گمنام شد یار شهر ایذه
درخاک و خون کشیدند هم کودکان و پیران
فریاد یاحسین است شد کار شهر ایذه
این شهر بختیاری شد داغدار لاله
تزیین شده است با خون این بار شهر ایذه

  • مهدی طهماسبی دزکی

یک شعر قدیمی از من که در دهه هفتاد سروده ام 

چه شد واژگان بی صدا مانده اند
مگر حرف ها در خطا مانده اند
چه شد پس چرا صفحه های کتاب
پی پاسخ یک چرا مانده اند
نه کمتر بگو از غم و درد و آه
بگو پشت باغ صفا مانده اند
به حیرت نشستند در کار گل
چنین واژگان بی صدا مانده اند

  • مهدی طهماسبی دزکی

هنوز رایت عباس با وفا با عشق
میان جبهه ما عاشقانه برپا بود
صدای ناله ز هر سنگری که می آمد
ندای یاعلی و یا حسین و زهرا بود
غریبی دل عشاق جبهه ها آن روز
نوید صبح ظفر در بهار فردا بود
زبند بند وجودم شراره می خیزد
طلوع سرخ شهیدان زیبا بود

  • مهدی طهماسبی دزکی

دلم را دست باران می سپارم با نگاه تو 

نگاهی مملو از احساس داری ای بهاری جان 

  • مهدی طهماسبی دزکی

پشت

هیچستان دنیا 

هیچ کس را 

هیچ نیست 

  • مهدی طهماسبی دزکی

باراللها به حق حضرت عشق
تا ظهور امیر غیرت عشق
در پناه خودت نگهدارش
این که دارد مرام و سیرت عشق

  • مهدی طهماسبی دزکی


در عطشناکی احساس پی آب شدند
پر زاحساس خوش از گوهر نایاب شدند
چه شهیدان غریبی که در این یک ماهه
به فدای قدم حضرت ارباب شدند
آن جوانان به خون گفته رها از دل خاک
هم‌نفس با نفس سرخوش مهتاب شدند
جان سپردند شهیدانه ولی مردانه
حافظ امنیت و خفته در این قاب شدند

 

  • مهدی طهماسبی دزکی

همرنگ شفق ز تن برون می رفتند
چون لاله ی سرخ واژگون می رفتند
همسایه ی آسمان و خورشید شدند
در محضر عشق غرق خون می رفتند

  • مهدی طهماسبی دزکی

بودن به میان ارتعاشات بس است
رأفت ز برای اغتشاشات بس است
ای دولت ما شعار مردم این است
با فتنه‌گران دگر مماشات بس است

  • مهدی طهماسبی دزکی

می آیم و غیرتی تر از هر روزم
من از نفس امید جان افروزم
در سیزده آبان پر از عزت و شوق
بر اهل نفاق و کفر و کین پیروزم

  • مهدی طهماسبی دزکی

احساس امید با خدا خواهد بود
شوقی که نشان کربلا خواهد بود
این حرف مرا به یادتان بسپارید
آینده ی عشق دست ما خواهد بود

  • مهدی طهماسبی دزکی

مباد کشور خود را به دشمنان بدهیم
عنان به دست شیاطین انس و جان بدهیم
به یمن نام علی تا همیشه با عزت
به راه دین و دیانت وجود و جان بدهیم
اگر تمامی ما در میان خون غلطیم
مباد خاک دلیران به ناکسان بدهیم
برای حفظ و حراست از این نظام غیور
سر و وجود و دل و جان و خانمان بدهیم
شبیه خیل شهیدان عرصه ی ایمان
حضور غیرتی عاشقان نشان بدهیم
زبان اهل ولایت حماسی و پر شور
بخوان به نام شهادت نشان از آن بدهیم
سه رنگ پرچم ایران همیشه پابرجاست
مباد کشور خود را به دشمنان بدهیم

  • مهدی طهماسبی دزکی

تو می گفتی غمش اندازه ای داشت
خودم دیدم سرود تازه ای داشت
زیر بال نامش سینه ها بود
عجب شعری عجب آوازه ای داشت

  • مهدی طهماسبی دزکی

نگاهم را سفیر کربلایت می کنم آقا
و از اعماق جان خود صدایت می کنم آقا
به نام نامی ات مولا تمام زندگی ام را
به هنگام فراخوانت فدایت می کنم آقا
در این شب های مهتابی به شوق دیدن کویت
ببین هر لحظه من حال و هوایت می کنم آقا
وجودم ماخذ شور است و همراهی و همرنگی
به اشک دیدگان آن را روایت می کنم آقا
به سمت با تو بودن آمدم زان سوی تنهایی
شهیدانه دلم را همنوایت می کنم آقا
اگرچه دورم از کرب و بلایت ای همه عشقم
نگاهم را سفیر کربلایت می کنم آقا

  • مهدی طهماسبی دزکی

بنده میپرسم سلبریتی بی وجدان چرا
حرفی از خون خفتگان بر لب نمی آرید باز
ای شما کفتارهای بد صفت در روز کین
در عزای دختری گشتید پر سوز و گداز
مملکت را آتشی بر خاک و دل افکنده اید
آتشی افتد به جان و خانمانت کینه ساز
خفته در خون زائران حضرت شاهچراغ
لال گشتید از چه ای کفتارها در شهر راز
فالوور چونکه ندارد بی دلار و کارت سبز
پس خفه گشتید اینک با زبانهای دراز

 

  • مهدی طهماسبی دزکی

به خون خفته است می بینید کودک ها و مادر ها
پی رقصیدآیا بازهم ای خیل عنتر ها
شما آغوش باز و بوس و رقصیدن در این غوغا
ولی در خون ز پا افتاده در آغوش باورها
به خون، شاهچراغ آذین شده از دست نامردان
کجایند آن یلان غیرت خورشید یاورها
خوارج های جاهل در مجازی ها رها گشته
چه می خواهند از جان و دل این چشم کشور ها
منافق ها یهودی هاو بن سلمان و ملعونان
خدا لعنت کند ناپاکها از خیل ابتر ها
حرم در خون و جمع عاشقان در خون خود خفته
پی رقصید آیا بازهم ای خیل عنتر ها

 

  • مهدی طهماسبی دزکی


به نام خدایی که جان می دهد                به انسان توان بیان می دهد
خدایی که بی امر او در بهار               نروید یکی برگ از شاخسار
خبر کوتاه ولی رنج آور است،استاد داراب رییسی مرد خوش رو ، شاعر توانا، فرهنگی خوش مشرب و شوخ طبع و فرهیخته ی با اصالت و یادگار نسل طلایی ادبیات انقلابی استان جان به جان آفرین تسلیم نموده و به ملکوت پیوسته است.
داراب رییسی فرزند سهراب زاده 1330 در بیرگان بختیاری ، تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در شهرکرد به پایان رساند و به عنوان آموزگار عشایری وارد خدمت آموزش و پرورش گردید و همزمان مدرک کارشناسی علوم تربیتی را نیز اخذ نمود. داراب رئیسی در کنار بیش از ۳۰ سال خدمت در آموزش و پرورش استان چهارمحال بختیاری و آموزش و پرورش عشایر به فعالیت های فرهنگی و ادبی پرداخت و از سال ۱۳۴۸ سرودن شعر را آغاز نمود .
آ داراب رییسی از آن دست مردمانی بود که در پرونده ی ادبی خویش همنوایی با انقلاب شکوهمند اسلامی و شهیدان را در کنار باورهای بلند بختیاری و حماسه را باهم داشت.
برخی سوابق فرهنگی وی
ـ از اعضای هیات موسس انجمن شعر داراب افسر بختیاری اصفهان
ـ صاحب امتیاز و مدیر مسئول نشریه «کُهرنگ» ویژه تاریخ و فرهنگ بختیاری (که ازمهرماه سال ۱۳۸۳منتشر میشود)
ـ راه اندازی انتشارات ایل از سال 1374
ـ همکاری با مجله عشایری ذخائر انقلاب در دهه ۷۰ (سازمان امور عشایر ایران)
ـ مولف ۱۰ جلد کتاب در موضوعات شعر و ادب و فرهنگ بختیاری از جمله:
ـ مجموعه شعر گلبانگ بختیاری (۱۳۷۰)
ـ دوبیتی های بختیاری (۱۳۷۲)
ـ آوای ایل ، انتشارات گلبانگ ۱۳۷۲
ـ آوای ایل،شهرکرد، غزل اصفهان،۱۳۷۳ه ش.
ـ خوننامه علیداد رستم بختیاری، ۱۳۷۳ و
آوای ایل، گلبانگ بختیاری، دوبیتی های بختیاری، حماسه آ علیداد رستم بختیاری و.. بخشی از کارنامه مانای زنده یاد رییسی استاد و معلم دوست داشتنی ادبیات است.
داراب رییسی شاعری است که با دارا بودن فضایل اخلاقی و هنری هرگز اهل تفاخر و فخر فروشی نبود و در سنگر شعر انقلاب حضوری جدی داشته و با همان گویش بی ریا و دوست داشتنی بختیاری در صفحه چیدمان واژه ها و اشعار لطیف و مردم دوست به همراهی با انقلاب اسلامی اشاره می کند و با یاد آوری روزهای سخت رضاخانی که ضربه های مهلکی بر قامت دلاور ایل بختیاری زد و دوران ستم شاهی را در منظومه علا زنگی به خوبی به مخاطب عرضه می کند
«علا زنگی»
زمستون بید و تنهایی و غم بید
کَدِ ملّت زبار ظلم خـم بید
سیاهی بید و تاریکی و شَوْ بید
عَلا زنگی سَرِتَخْتِسْ به خَوْبید
به گُرده جای شلّاق و کُرَوْ بید
به پا و دست، زنجیرو پِخَوْ بید
یَ شاهی جُورِ ضحّاکِ ستمگر
سُوارونِس همه بی دین و کافر
زظُلمِسْ مرغ آرادی قفس بید
عدالت خوار و بی فریادرَسْ بید
ستم بید و هَوی بید و هوس بید
خُوِیّ و گَوْگَری بی یاروکس بید
به زندونِس مسلمونون ایــرون
وطن خواهون وشیرون ودلیرون
به بَنْدِسْ صد پیایِ عاقل و خُوْ
دلیر و پیـرو دین و خداجـو
مِنِ ای ظلم و شَوْگار و سیاهی
یَهَـوْ نوری به فرمــون الهی
ز پُشتِ اَوْرِ تیره ســردِراوِرد
به سی ایرون ویرون پردراوِرد
سپـاهِ نـورِ نِ او رهبری کِرد
چوخورشیدجهون حقگستری کرد
زپا ی مسلمین زنجیروُرْ داشت
به دل هاسُون گُلِ امیّدِنِ کاشت
هزاران شیر زنجیر کِرْدِنِ دید
دِرآوِرْدْ سُون و تیگاسُونِ بوسید
که ایساهریکی تُونْ صدپِیاهینْ
دلیــر و پیـرو دین خدا هینْ
علا زنگی جُل وبَنْداسِ جَمْ کِردْ
گُروسِسْت وزایرون،ریسِکَمْکِردْ
تَمُمْ آبیــد عمـر پــادشـاهی
فساد و ننگ و نیرنگ و سیاهی
سـپاه شَوْ ، اسیــر روز آبید
سیاهی رَهْد و حق ، پیروز آیید
اُنُ که زیر بار ظلم بیــدِنْ
به جوُنْ زندون و شلّاقِ خریدن
اُنُ که بَوْ با واَیلْسون به عالَمْ
َنکِرْدِنْ کَدْ به تعظیمِ کسی خَمْ
قسم خَوْردِنْ به پاکیّ پیمبر
به هر دو دست عبّاسِ دلاور
قسم خَوْردِنْ به شیرِ پاکِ داسُونْ
قسم خوردن به ارواحِ با واسُونْ
قسم خَوْردِنْ که در فرمون رهبر
بدِنْ مال و بِدِنْ جون و بِدِنْ سر
و
ز او گَهْپونِ ریش اِسْبید به یَشْنیمْ گذشـت روزگار بختیاری
بِگُنْ ، سی مُـونْ پِیایَلْ وانَمِ دل ز فتح قنـدهـار بختیاری
ز رزم بــی اَمــونِ آعـلیــداد زجنگ نُه هزار بختیاری
ز جنگ شاه قاجار و اسد خُون ز عزم استوار بختیاری
ز استبداد و زمَحْمَدْ علی شاه ز رزم آشکار بختیاری
یَهَوْ آبیدْ استبدادِس و خُسْ اسیر و خوار و زارِبختیاری
بِگُنْ سی مون زدَوْرونِ رضاخان ز داغ ریشه دار بختیاری
ز خشم و کینه ی او وا عشایر ز رنج بی شمار بختیاری
ز قهروکینه ای خواست او دِرارِ خدا دونا دمار بختیاری
بِگُنْ در راه دین و حفظ قرآن خدا هَیْ بید یار بختیاری
بگن جون دادنِ درراهِ دین هِدْ همیشه افتخار بختیاری
بگن «داراب» هم وا دفتر دل نشستَیْ مِنْ گُدارِ بختیاری
داراب معلمی است درد آشنا که هم پای رزمندگان ه

شت سال دفاع مقدس در سنگرهای فرهنگی و ادبی پر شور در جای جای استان برپا می شد حضور می یافت و روحیه بسیجی را نشان دهنده همدلی و عزتمندی قوم دلیر بختیاری و مردان رشید ایران اسلامی بود می ستود
تو ایران را نگهبانی بسیجی تو نور چشم ایرانی بسیجی
ترا با عشق قرآن پروریدند تو خود فرزند قرآنی بسیجی
وجودت روشن از نور الهی است تو پرچمدار ایمانی بسیجی
دبستان جلوه از نام تو دارد تو انشاء دبستانی بسیجی
برای رویش اشعار داراب تو خورشیدی تو بارانی بسیجی
نگاه قرآنی این شاعر فقید به مقوله شهید و شهادت و حضور حماسی رزمندگان نستوه و گمنام در جبهه های جنگ هم در خور توجه است
رزمندگان با خون خود پیمان نوشتند با خون خود آیاتی از قرآن نوشتند
با تیز پروازان شعار وحده را بر تارک این گنبد گردان نوشتند
با ناو جنگی آیه نصر من الله بر روی دریاهای پر توفان نوشتند
هیهات من الذله سالار دین را بار دگر در عرصه میدان نوشتند
بستند عهدی با امام و رهبر خود آن عهد را با جوهر ایمان نوشتند
و با افتخار شهیدانه زیستن را از همگان مطالبه می نماید
به هدیه کردن گلهای سرخ باغ صفا سفر به دشت همیشه بهار باید کرد
به اختران بلندی که از تواضع خود دیار غم زده را لاله‌زار باید کرد
به یاد خون حسین(ع) شهید همچو شهید به خاک خفته، چنین افتخار باید کرد
و بر این باور است که زنده ی جاویدان تاریخ شهیدانی هستند که با صفا از هستی خویش گذشته اند
شهید مظهر آزادگی و صفاست شهید زندة تاریخ و تا ابد برجاست
یکی از نکاتی که این ادیب فرهیخته در شعرش به آن توجه می کند و به مخاطب گوشزد می کند و در واقع یکی از نیازهای همیشگی و مطالبات دائمی جامعه اسلامی است اتحاد و همبستگی است و مراقب نقشه های نفوذی دشمن بودن است زنده یاد رییسی در منظومه خون نامه آعلیداد به طور واضح در ابیاتی کوتاه ولی پرمغز به مقولۀ مهم وحیاتی اشاره می کند
یکی را به نابودی دیگری فریبد به فردای روشن تری
که تا اتحادی نباشد میان سپس بشکند از دو سو استخوان
کنون ساز کردند این جنگ را برادر کشی مایۀ ننگ را
در شعر داراب رییسی رجوع به اصل خویش و یافتن ریشه های فرهنگی تجلی خاصی دارد
« روزگار بختیاری»
بده دستت به دستم ای توچی خُومْ بریم وا یَکْ دیاربختیاری
بریم ز حُونـه ی سرد زمســتون بیــاریم نـو بهار بختیاری
به وینـیمْ که زمین و اَفْتَو و مَه هِدِنْ نقش و نگار بختیاری
صدای قَهْقَـهه شادی به یَشْـنیمْ ز کَوْگِ کوهسار بختیاری
بیاهیمْ هر دوتامون مال به َایْلاق به بازُفْـت و مُنارِ بختیاری
به چینیم هر دوتامون دونـه دونه به سی توشه کُنار بختیاری
و روح بلندای ایلیاتی و صفا صمیمیت مواج در وجود داراب رییسی فاصله گرفتن از خاستگاه ها موجب ویرانی های بی پایان برمی شمرد
کاش ایمُردم وُ نی وِِیدُم به شَهر کاش نیکردُم ز بُهوم و دام قَهر
کاش ایمَندُم مِنِ ایلِ خومون تِی تَش و اولاد و فامیل خومون
کاش ایبیدم مو چی میخِ بُهون کاش نیبیدم چی اَور آسمون
پیشِ خُومْ هِی فکر ایکِردُم به شهر اوچو وا بیل ایکُنِن حَلوا نِ بَهر
مردمونِس نون به مهمون ایدِهِن پایِ مهمونِ غَریوْ جون ایدِهِن
فراموش نمی کنم که برای آخرین بار که از ایشان برای ادبی فجر فاطمی دعوت کردم با گشاده رویی علیرغم کسالت پذیرفت و در آن محفل نورانی شرکت نمود تا به ما درس بزرگی و بزرگواری را بیاموزد.
اکنون ضمن عرض تسلیت به خانواده و بازماندگان این استاد زنده نام و جامعه ی ادبی استان یاد و خاطره آن عزیز سفر کرده را گرامی می دارم و شکوفه های سلام و صلوات را به روح بلندش هدیه می نمایم.
مهدی طهماسبی دزکی
شاعر و پژوهشگر ادبی

  • مهدی طهماسبی دزکی

من و همراهی عشق من و فتوای لاله
ز جام پنج ساله بده ساقی پیاله
دلم را وقف کردم برای یاری نور
سند می خواهی از من بیا این هم قباله
تو ای دست خداوند مدد می خواهم از تو
که روزی مرا عشق به تو کرده حواله
به یاد غربت تو دلم لرزید و خون شد
و مهمان نگاهم غم و اشک است و ناله
علیرغم تمام غریبی ها که دیدم
بده ساقی پیاله ز جام پنج ساله

  • مهدی طهماسبی دزکی

جهان ماندگار است و ما رفتنی
به گیتی نماند به جز مردمی
به نام نکو گر بمیرم رواست
مرا نام باید که تن مرگ راست
خبر کوتاه ولی رنج آور است
استاد داراب رییسی مرد خوش رو ، شاعر توانا، فرهیخته ی با اصالت و یادگار نسل طلایی ادبیات انقلابی استان
جان به جان آفرین تسلیم نموده و به ملکوت پیوسته است.
به حکم تقدیر زندگی آدمی با مرگ پیوند خورده ولی آ داراب رییسی از آن دست مردمانی بود که در پرونده ی ادبی خویش همنوایی با انقلاب شکوهمند اسلامی و شهیدان را در کنار باورهای بلند بختیاری و حماسه را باهم داشت.
آوای ایل، گلبانگ بختیاری، دوبیتی های بختیاری، حماسه آ علیداد رستم بختیاری و.. بخشی از کارنامه مانای زنده یاد رییسی استاد و معلم دوست داشتنی ادبیات است.
فراموش نمی کنم که برای آخرین بار که از ایشان برای ادبی فجر فاطمی دعوت کردم با گشاده رویی علیرغم کسالت پذیرفت و در آن محفل نورانی شرکت نمود تا به ما درس بزرگی و بزرگواری را بیاموزد.
اکنون ضمن عرض تسلیت به خانواده و بازماندگان این استاد زنده نام و جامعه ی ادبی استان یاد و خاطره آن عزیز سفر کرده را گرامی می دارم و شکوفه های سلام و صلوات را به روح بلندش هدیه می نمایم.
مهدی طهماسبی

  • مهدی طهماسبی دزکی
بایگانی
آخرین مطالب