گل از باغ غزل بردار هنگام غزلخوانی
عطش بنویس از یاران به دست چشم بارانی
رها از خویشتن در لحظه های سرخ پروازم
مرا امشب تو مهمان به یک اعجاز حیرانی
کمی در من بباران عطر رفتن های خونین را
پشیمانم از این ماندن از احساس ویرانی
من آن سرو غیور روزهای آشنا هستم
همان دلدادۀ سرو وصنوبرهای ایرانی
رفیق رها کردند و تا سمت خدا رفتند
منم سرگشته در این لحظه های سرد پایانی
عطش نوشم غزلپوشم هنوز از عشق می نوشم
می سرمستی و شوق دل انگیزان عرفانی
بیا شاعر به یاد لاله های سرخ پرپر تو
گل از باغ غزل بردار هنگام غزلخوانی
- ۰ نظر
- ۲۹ خرداد ۰۴ ، ۱۲:۴۳