منظومه میهمان پردیسان
شهر پردیسان پر از امید شد
میزبان عاشق خورشید شد
یک نفر یک مرد آن هم نوجوان
از تبار راهیان آسمان
روی دوش مردم آزاده کیش
می رود آزاده و آزاد ، پیش
شهر را بوی خدا پر کرده است
حس سرخ کربلا پر کرده است
آسمان چشم ها نمدار شد
عشق در این لحظه ها بیدار شد
از شلمچه مرد هفده ساله ای
در حریر بی نشان ، آلاله ای
میهمان جان پردیسان شده
همنفس با نور آموزان شده
یک نفر یک مرد یک آیینه مرد
باز هم آهنگ شوری تازه کرد
شهر غمگین را به شور آورده است
مژده داری حضور آورده است
شوق پردیسان دوباره زنده شد
مردها با چشم های خیس خود
در شهادت روز زهرای بتول
بانوان دارند امضای قبول
روی دوش عاشقان منتظر
پیش آمد میهمان منتظر
شهر را آیینه باران کرده است
شوق را مهمان یاران کرده است
نوجوانی از تبار قاسم است
این دلاور یادگار قاسم است
در زمستان غریب شهر ما
نورسیده نوبهار قاسم است
این کفن پوشیده در مردانگی
یار گل ها هم قطار قاسم است
شهر پردیسان به خود بالیده
چون میزبان داغدار قاسم است
روزهای فاطمی با یاد دوست
همنفس با بیقرار قاسم است
در دل تابوت با ذکر حسین
نوجوانی از تبار قاسم است
دوستان گمنام ها بالا ترند
شوق را در شهر ها می آورند
این دلاور آمده از راه دور
حرف ها دارد ز یاران غیور
رجعت سرخ ستاره باصفاست
تا همیشه یاد او در جان ماست
سروده :مهدی طهماسبی دزکی
بروجن دی ماه ۱۴۰۱
- ۰۱/۱۰/۱۳