چوپان گرگ زده
پنجشنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۱۱:۵۶ ق.ظ
ورق می زنم
نانوته های مانای ذهنم
را در هجوم تنهایی ها
اینک منم
تنها مانده
در صحرای غربت
چونان چوپانی
گرگ زده
که صدایش در گلو فرومرده
و توانش را زمانه با خود برده
این بار
از دوست نماها می نالند
از بخت بد
از رنج دوستی
از ظاهر شرور خوب ها
و رق می زنم و می گذرم
اما فراموش نمی کنم
- ۰۴/۰۲/۱۲