رها کسی شبیه خودم

فضایی برای فرهنگ وهنر ایران اسلامی

رها کسی شبیه خودم

فضایی برای فرهنگ وهنر ایران اسلامی

سلام خوش آمدید

پدربزرگ شاعران آسمانی شد

يكشنبه, ۱۳ مرداد ۱۴۰۴، ۰۷:۳۷ ق.ظ

خبر درگذشت همیشه سخت و جانفرساست که وجود آدمی را در هم می شکند این بار هم خبر کوتاه بود پدربزرگ شاعران امروز استان،مرادعلی توکلی زانیانی شاعر پیشکسوت چهارمحال و بختیاری درگذشت. 

سالیان متمادی او را می شناختم خوش برخورد،شوخ طبع ،مهربان و همراه همیشگی انجمن های ادبی و برنامه های فرهنگی و ادبی بود .

پیرمرد موسفید و راست قامتی که مصداق بارز اصطلاح خاص مردم این منطقه که می گویند "تفاق دار"، بود . در سختی و خوشی هوادار و همراه بود یادش بخیر انگار همین دیروز بود که در سال ۱۳۹۸ رئیس اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان بن شده بودم زنده یاد که من همیشه او را حاج مراد می خواندم خبر ریاستم را شنیده بود شبانه با من تماس گرفت و تبریک گفت و حسابی به طی چند دقیقه ای که با هم گپ و گفت داشتیم حسابی به من روحیه داد و فردا صبح اول وقت سوار بر پراید سفیدش با چهره ای بشاش و دسته گلی در دست به سراغم آمد .

حضور در انجمن های ادبی شیوه شاگردپروری این استاد که عمری در آموزش و پرورش کار کرده و راه و روش ها را به خوبی می دانست ، بود .

صراحت لهجه را با مهرورزی داشت و لبخند را با حمایت در هم آمیخته بود و رنج دوران و سختی بیماری این اواخر او را حسابی آزار داده بود ولی هنوز زمزمه های شکر و بردباری اش در گوش ها طنین انداز است.

این شاعر پیشکسوت سحرگاه دهم مرداد 1404 پس از تحمل یک دوره بیماری و در سن 84 سالگی به دیدار حق شتافت.

از وی مجموعه‌های شعر به نام‌های «غم و عشق»، «دیروقتی‌ست که دنبال خود می‌گردم»، «بغض‌های ترک‌خورده»، «حرف من نیمه‌تمام است»، «غزل برای تو گفتم» و «شب‌های بی فروغ» به یادگار مانده است.

۱.

شب است و خواب سراغ مرا نمی گیرد

دلم گرفته و در سینه جا نمی گیرد

 

بسان یاس سفید به شاخه پژمرده

که از طراوت باران صفا نمی گیرد

 

نشسته بغض غریبی به روی حنجره ام

و گریه های درونم صدا نمی گیرد

 

غریبه ام به گمانم برای این مردم

که دست های مرا آشنا نمی گیرد

 

همیشه منتظرم تا دوباره بر گردد

کبوتری که در این لانه جا نمی گیرد

 

۲.

سفر به خیر مساف! چرا پریشانی؟

شبیه آهوی گم کرده بره میمانی

 

میان مردم این شهر مانده ای تنها

گمان کنم که دراین شهر تازه مهمانی

 

دلت گرفته و انگار خسته ای خسته

نشانده ای سر جاده دو چشم بارانی

 

هم از نگاه تو فهمیده ام که پر دردی

هم اینکه آیه امن یجیب می خوانی

 

خدا کند که نباشی مسافری تنها

که رسم مردم این شهر را نمی دانی

یادش گرامی و روحش شاد

 

 

 

  • مهدی طهماسبی دزکی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
بایگانی