می نویسم خطر را دوباره
در نگاه زمین
صبح غمگین
در وجودی که بی انتها بود
شهر لبریز از خاطراتی
زخمی مردمی پر از عشق
با حماسه ترین لهجه ها بود
مقصد کاروان دلیران
شهر خورشید
در دشت تشنه
در عطشناکی ظهر خونین
شهر خون شهر کربلا بود
می نویسم غزل ها
از تغزل
از آیین رفتن
شوق در چشم آن بچه ها بود
ابتدای دل انگیزی عشق
لحظه های پر از شوق ما بود
- ۰ نظر
- ۳۰ آذر ۰۱ ، ۱۳:۴۷