رها کسی شبیه خودم

فضایی برای فرهنگ وهنر ایران اسلامی

رها کسی شبیه خودم

فضایی برای فرهنگ وهنر ایران اسلامی

سلام خوش آمدید

۳۳ مطلب در آبان ۱۴۰۴ ثبت شده است

داد تعلیم شهادت به دلیران بهار 

نام او زمزمه ی غیرت یاران بهار 

هر طرف بیرقی از نام قیامش برپاست

می شود مجمعی از خیل غیوران بهار 

آن حماسی دل خونین جگر بر سر نی 

خوانده آیات غیورانه ز قرآن بهار 

قطعه قطعه شده در وادی عطشانی و درد

شعر مردانه ی ایثار به دیوان بهار 

تا بماند اثر از زمزمه ی دین خدا 

سر و جان داد به راه گل و ایمان بهار 

هستم اینک نفسی همنفس زنده دلان 

تا بخوانیم مگر داغ عزیزان بهار 

آن که در کرب و بلا کرد به پا غوغایی 

داد تعلیم شهادت به دلیران بهار

  • مهدی طهماسبی دزکی

هبوط غم 

سکوت من 

چه غمگینانه می نالم 

بپرس از اشک من 

تا باز گوید شرح احوالم

  • مهدی طهماسبی دزکی

ایوب نیم 

صبر نخواه از 

دل غم دار 

من منتظرم 

یوسف من کاش بیاید

  • مهدی طهماسبی دزکی

می آید و بیقرارمان خواهد کرد 

همپای وجود یارمان خواهد کرد 

ازخاک رها به سوی افلاک رویم 

رهپوی گل بهارمان خواهد کرد 

  • مهدی طهماسبی دزکی

برخیز و ترانه خوان دریایی باش 

همصحبت لحظه‌های شیدایی باش 

دنیا همه چون شب است اما ای دل 

تو همنفس حضور فردایی باش 

  • مهدی طهماسبی دزکی

دریا به تلاطم نگاهش می رفت 

یک شوق دوباره روبه راهش می رفت

آن روز امید همدلش باعزت 

همپای وجود مثل ماهش می رفت 

  • مهدی طهماسبی دزکی

آن دم که بهار می رسد خوشحالم 

این جان به نگار می رسد خوشحالم 

بعد از همه غریبی و دلهره ها 

جان ها به قرار می رسد خوشحالم 

  • مهدی طهماسبی دزکی

مرا عشق بهاری در نظر بود 

هوای شوق در من بیشتر بود 

برای دیدن خورشید مغرب 

دل من با ارادت همسفر بود 

 

  • مهدی طهماسبی دزکی

تمام کوچه ها چشم انتظارند 

غریب و ساکتند و بی قرارند

پس از روزهای سرد دی ماه 

هواخواه حضور نوبهارند 

  • مهدی طهماسبی دزکی

 

نسیم بامداد وصل برگرد

بیا این بار بر این اصل برگرد

دلم را می نویسی سمت باران 

برای دیدن این فصل برگرد

  • مهدی طهماسبی دزکی

چهره ها هم نفس بودن 

خورشید شدند 

و گذشتند ز خاک 

همقدم با تپش ثانیه های اعجاز

راه را نصفه و نیمه رفتند 

اندکی سختی راه 

بعد از آن 

سالها هست که همسایه ی خورشید شدند 

  • مهدی طهماسبی دزکی

دلم باران عشقت را

پسندید 

من آن خاکم 

که با عشق تو هستم

  • مهدی طهماسبی دزکی

یک روضه ی مجسم و

مکشوف و بی کران 

در کربلا

دمادم باران رسیده است 

 

  • مهدی طهماسبی دزکی

من منتظرم که نشان گل برگردد 

در سینه ی من جهان گل برگردد 

تو پر کند این جهان ز ایمان و امید 

از سمت خطر بیان گل برگردد 

  • مهدی طهماسبی دزکی

روزهای تشنه لب و منتظر و غمگینند 

کاش برگردی 

باران صفا 

پخش شود 

  • مهدی طهماسبی دزکی

می شمارم لحظه ها را 

با دو چشم خون فشان 

هر ورق از دفتر تقویم 

همراه من است 

  • مهدی طهماسبی دزکی

آدینه ای دیگر 

به پایان می رود اما هنوز از 

خورشید 

در صحن دل غمگین 

خبر نیست 

  • مهدی طهماسبی دزکی

ایستاده ام 

دلخسته و بی رمق 

در مواج ترین نگاه های زمین 

در باران غریبی که می آید 

و من هنوز 

به بودن های راستین 

فراتر از برگ های زرد پاییزی وجود 

می اندیشم 

غربت ادامه دارد 

و من ایستاده ام 

به شکوه های ناگفته 

از روزهای بی کسی 

که ترا می جویم 

  • مهدی طهماسبی دزکی

شکوهی تازه دارد 

حرف های بی قرار من 

از آن روزی 

که فهمیده است تنها از تو 

می گوید 

  • مهدی طهماسبی دزکی

وقتی که دلم گرفت غوغا کردم 
جان را به حریم عشق مولا کردم 
از تشنگی و کویر دنیا سیرم 
اینک که هوای موج و دریا کردم 

 

  • مهدی طهماسبی دزکی

می رسد 

روزی که در آیینه 

ذهن بهار 

یادهای رفته را 

با جان تمنا آوری 

  • مهدی طهماسبی دزکی

باز هم خاطرت از خاطره ها لبریز است
 ذهن تو از تپش پنجره ها لبریزه است
 افق چشم تو را گریه به تسخیر گرفت
 گوش تو از نفس حنجره ها لبریز است
 تا به خورشید رسی نادره شو ، نادره باش
دشت خون از عطش نادره ها لبریزاست 
 دشت تا پر شده از همهمه ی بال و عروج
  تا که از بال و پر شب پره ها  لبریز است
 کربلا حس غریبی است که تکرار شده
 عشق از اشک و شب طاهره ها لبریز است 
دل تو اهل ولا بود به جان شبنم 
باز هم خاطرت از خاطره ها لبریز است
۲۲/۹/۸۳

  • مهدی طهماسبی دزکی

دل انگیزی 

مال فرداست و ما به 

فردااندیشان امروزیم 

تا تو باز آیی 

  • مهدی طهماسبی دزکی

سکوت می کنم اما سکوت جالب نیست 

دلم به غیر شما بر بهار طالب نیست 

سکوت منزل گفتار بی نشانی هاست 

و هیچ حرف ز احوال این مطالب نیست 

  • مهدی طهماسبی دزکی

در منزل عشق خانه می سازد گل 

در ساحل شوق لانه می سازد گل 

با لهجۀ باصفای مردان بهار 

یک شعر پر از ترانه می سازد گل 

  • مهدی طهماسبی دزکی

می آید 

از سمت تمام رهایی ها

مردی به رنگ باران 

مردی حماسه ساز 

که فردا را 

پس از سال های سال 

به صبح جهان می بخشد 

و در گذر زمان 

خورشید را می نشاند 

و ما او را با جان و دل 

خواهانیم 

چون تشنگان آب 

چون طالبان نور 

  • مهدی طهماسبی دزکی

سینه را غصه ای سرد 

پر کرد 

حیف در گفتنش 

نیست قدرت 

  • مهدی طهماسبی دزکی

ای آن که تویی پناه دلها زینب 

پیغامبر نهضت مولا زینب 

در حجب و حیا و عفت بی پایان 

هستی تو شبیه و یا زهرا زینب

  • مهدی طهماسبی دزکی

در مدینه دمیده است خورشید 

عشق را ساده دیده است خورشید 

آسمان همنفس با زمین شد 

خانه ی عشق زیباترین شد 

زینت حیدر صفدر آمد 

مایه ی عزت کوثر آمد 

احمد از دیدنش در سرور است 

از قدومش جهان غرق نور است 

بر حسن خواهر جانی آمد 

موسم سبز ایمانی آمد 

بر حسین آمده جان جانان 

شد مبارک قدومش به خوبان 

آمده شور و شوق عبادات 

از ره آمد کنون عشق سادات 

یارب از راه عشق و مودت 

بخش بر جان ما این حلاوت

زینب آمد دلم زینبی شد 

جان من حاصلم زینبی شد 

یارب امشب به زهرای اطهر 

ده به این مجلس ما سراسر 

حس و حالی بده عید خورشید 

با فرج عید ما کن پر از عید 

شامگاه ولادت حضرت زینب کبری 

حسینیه اعظم شهرکرد

  • مهدی طهماسبی دزکی

مانده در این حسرت باران منم 

همنفس خیل شهیدان منم 

آتش پنهان دلم داد زد 

سوخته پیدایی و پنهان منم 

بگذرم از خویش به یاد بهار 

منتظر صبح بهاران منم 

ولوله در جان و دل انداختم 

روضه ی مکشوفه ی یاران منم 

در همه ایام به هر منزلی 

مرثیه خوان شه خوبان منم 

می گذرم از شب و از بی کسی 

منتظر صبح و فراخوان منم 

حال دلم سوختن و ساختن 

جان و دلم عاشق ایران منم 

هر طرفی تذکره ای از شهید 

همنفس خیل شهیدان منم

  • مهدی طهماسبی دزکی

امروز بخوان تجلی حیدر را 

آیات عفاف و عزت مادر را 

در دامن فاطمه گل زینب بود 

می خواند تمام عشق حق باور را

  • مهدی طهماسبی دزکی

همصحبت دل بهار دلها می شد 

آن روز امید یار دلها می شد 

در شهر مدینه زینب از راه رسید 

آن بانوی گل، قرار دلها می شد

  • مهدی طهماسبی دزکی

آرایه ی عشق و دین و مذهب شده ای

سرمایه ی شوق و نور و مکتب شده ای

تو آمده ای که زنده سازی حق را 

تو زینت مرتضی و زینب شده ای

 

 

  • مهدی طهماسبی دزکی
بایگانی
آخرین مطالب