یادش بخیر شبهای برفی
چهارشنبه, ۲۹ آذر ۱۳۹۶، ۱۲:۳۸ ب.ظ
یادش بخیر شبهای برفی
سوز و سرمای آخرین شب پاییز که با حریر سفید آمیخته می شد
کرسی های چوبی خانه باباجون و آتش زغال گداخته در زیر کرسی که گرمایش تا هنوز هست
آش کشک مادربزرگم که به او ننه آقا می گفتیم با تک و توکی هندوانه وکدو ونارنگی وسیب حالی به ما می داد
شاهنامه خوانی بابا حالی حماسی داشت و مارا در فضای رزم اشکبوس و رستم رها می کرد
ستون کرد چپ و خم کرد راست
خروش از خم چرخ چاچی بخاست
چوبوسید پیکان سرانگشت او
گذر کرد از مهره پشت او
- ۹۶/۰۹/۲۹