صبح بهار خویشم
دوشنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۶، ۰۸:۰۵ ق.ظ
روزها دل نگران شب تار خویشم
ملتهب از غم و از آخر کار خویشم
سوخته جان و دلم در عطش تنهایی
در هواخواهی آن نیک نگارخویشم
افتخارم همه در نوکری اهل ولاست
سربلند ازنظر صبح بهار خویشم
همه شب تا به سحر منتظرم دیدن یار
بر سر عهد دل و شوق قرار خویشم
روزگاری است که آیینه ترک بر دارد
من خود آیینه این آینه دار خویشم
بس که در راه رفیقان رها را دیدم
روزها دل نگران شب تار خویشم
- ۹۶/۱۲/۱۴