چرخ زنان روح مرید
سه شنبه, ۹ آبان ۱۴۰۲، ۰۷:۰۷ ق.ظ
تقدیم به روح بلند زنده یاد استاد مرید محمدی
غزلی ساخته ام مانده در او رنگ امید
غزلی از عطش و شوق، هم آوای شهید
غزلم بوم نجیبی است که درسینه ی آن
دست نقاش زمان نقشی ازاحساس کشید
واژه واژه همهی حرف مراگفت غزل
لحظه لحظه همهی داغ مرا گفت جدید
ایل من آتش غم شعلهور از رفتن شد
بازهم زهر فراق است که اندیشه، چشید
بلبلی خون دلی خورد در این مزرع شوق
اجل از راه رسیده است که آن مرغ پرید
باورش سخت ولی هست خبرها انگار
رفته تا سمت خدا چرخ زنان روح مرید
رفته از خاک به پرواز در آبان غریب
پیر نیکو صفت زنده دل موی سپید
ای مسافر سفر آخر تو بی تشویش
برو آینه به کف سوی دیار خورشید
خاطراتش همه جاهست غزل باید ساخت
غزلی ساخته ام مانده در او رنگ امید
- ۰۲/۰۸/۰۹