راوی کهکشان جبهه
شنبه, ۱۰ آذر ۱۴۰۳، ۰۷:۵۶ ق.ظ
منصور صفاییان بی باک
آرام گذشت از سر خاک
لبخند و تبسمش به جا ماند
آن شوق و تلاطمش به جا ماند
آن مانده ز خیل دوستان رفت
آزاده دلی ز بوستان رفت
از غصه شاه کربلا سوخت
آتش زد و سینه های ما سوخت
او رفت و به آسمان سفر کرد
هم پای رسیدگان سفر کرد
دل برد و به سمت بی کرانه
آرام گذشت بی بهانه
فرمانده نشان بی نشان است
همصحبت خیل عاشقان است
فرمانده ی سرخوشان جبهه
ای راوی کهکشان جبهه
بر گو تو سلام ما به یاران
بر خیل غیور نامداران
ای غیرت و عزت علمدار
رفتی به سفر خدانگهدار
- ۰۳/۰۹/۱۰