چراغان شب باران
يكشنبه, ۸ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۹:۴۴ ق.ظ
چه دلگیرند بی روی تو این گل ها و بستان ها
چه غمگین اند بی ذکر تو مکتوبات و عنوان ها
چه سرشار از نگاهی بی قرار از غصه داری شد
بدون تو تمام شعرها در قلب دیوان ها
سکوت خسته ای دارد زمین در انتظار اینک
غذیبی می وزد ز آغازها تا سمت پایان ها
بیا اینجا تماشا کن عطشناکی یاران را
به خون غلطیده خواهی دید جسم مرد میدان ها
چراغان شب باران شده چشمان غمگینم
چه بارانی که می خیزد از آن بسیار طوفانها
پناه لاله ها برگرد اینجا غصه مندانیم
من و اندیشه های سرخ و رنج و درد و دوران ها
بهار آمد ولی انگار این درد دلم باشد
چه دلگیرند بی روی تو این گل ها و بستان ها
- ۰۴/۰۲/۰۸