صبح نو
زمزمه ی روز نو
روز نو
همقدم سال نو
زندگی سبزتان
پر شود
- ۰ نظر
- ۲۴ اسفند ۹۶ ، ۰۸:۵۰
صبح نو
زمزمه ی روز نو
روز نو
همقدم سال نو
زندگی سبزتان
پر شود
نغمه خوان عطشی دلگیرم
در هوای رخ گل
مانده در حسرت ایام زمین
خسته تر از لب عطشان هستم
شاید این
لحظه آخر باشد
شایداین
زمزمه پایانی است
پس به امید خدا
دل ببندیم که ره دشوار است
غزل با من سر یاری ندارد
قصیده میل دلداری ندارد
چنان غرقم به دریای تلاطم
کسی با من سروکاری ندارد
هیاهو کرد این دل در بیابان جنون پرور
وشاید چون هیاهوی خیابان جنون پرور
شبیه آتشین دم های در باران رها گشته
شبیه غصه جامانده از جان جنون پرور
ترک برداشت تا آیینه صبح اهورایی
در آن هنگامه هادر قلب میدان جنون پرور
روزها دل نگران شب تار خویشم
ملتهب از غم و از آخر کار خویشم
سوخته جان و دلم در عطش تنهایی
در هواخواهی آن نیک نگارخویشم
افتخارم همه در نوکری اهل ولاست
سربلند ازنظر صبح بهار خویشم
همه شب تا به سحر منتظرم دیدن یار
بر سر عهد دل و شوق قرار خویشم
روزگاری است که آیینه ترک بر دارد
من خود آیینه این آینه دار خویشم
بس که در راه رفیقان رها را دیدم
روزها دل نگران شب تار خویشم
زمستان است و
دل جامانده در تنهایی مطلق
نمی دانم که از حالم
خبر دارد بهار من
امیدمن نگار من
شبیه دشت عطشانم
گرفتارم