رها کسی شبیه خودم

فضایی برای فرهنگ وهنر ایران اسلامی

رها کسی شبیه خودم

فضایی برای فرهنگ وهنر ایران اسلامی

سلام خوش آمدید

۸۴ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۴ ثبت شده است

 برخیز 

و با شور و ولا 

دل را بخوان تا بی کران 

آن وقت بشنو حرف دل 

کانجا طنین انداخته 

  • ۰ نظر
  • ۳۱ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۲:۵۴
  • مهدی طهماسبی دزکی

می ایستد 

در ایستگاه آخرین نگاه 

منتظریکه 

ترا به شوق می خواند 

دست و پا می زند 

در موج خیز چشمانم 

آنگاه که فراتر 

از کلمات هر روزه 

بهارانه 

پر از شوق 

چونان چکامه ای پر امید 

به نظاره ایستاده 

و مردانه 

در میدان کلمات 

فریاد بودن با ترا بر می آرد 

  • ۰ نظر
  • ۳۰ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۲:۵۷
  • مهدی طهماسبی دزکی

تماشا کن 

مرا در 

بی کسی غوطه ور هستم 

هبوط اشک 

از چشمان من فریادها دارد 

  • ۰ نظر
  • ۳۰ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۲:۵۵
  • مهدی طهماسبی دزکی

اینجا 

خبر

 از بازگشت لاله دارم 

مردی 

که از راه با تنی 

چون کودک آمد 

  • ۰ نظر
  • ۳۰ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۲:۵۴
  • مهدی طهماسبی دزکی

سکوت را بشکن 

گریه کن 

بزن حرفی 

حقیقتش 

تو نگویی غریبه می مانیم 

  • ۰ نظر
  • ۳۰ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۲:۵۳
  • مهدی طهماسبی دزکی

نمی شود 

به غزلخوانی هوا 

خوش بود 

چقدر 

حادثه بعد از 

خوشی بلایا شد 

  • ۰ نظر
  • ۳۰ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۲:۵۱
  • مهدی طهماسبی دزکی

یک نفر 

تعزیه می خواند 

دل من خونین شد 

گوییا مانده دلم 

در عطش 

ظهر دهم 

  • ۰ نظر
  • ۳۰ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۲:۴۹
  • مهدی طهماسبی دزکی

هجوم 

واژه ها 

دلتنگی ام 

را سخت می دارد 

بیا ای اشک 

از چشمم 

بگو شرح غریبی را 

  • ۰ نظر
  • ۳۰ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۲:۴۸
  • مهدی طهماسبی دزکی

من فراتر از تمام 

واژه های ساکتم 

پر هیاهو 

حرف هایم در 

زمان جاری شود 

  • ۰ نظر
  • ۳۰ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۲:۴۶
  • مهدی طهماسبی دزکی

من 

به روزنامه نمی مانم 

که در کوچکترین حالی 

مچاله ام سازی 

رهایم کنی 

من شاهنامۀ بندگی و عزتم 

که حماسی سرود بودن را 

در حنجره خسته ام 

طنین انداز کرده اند 

من مانایم 

به باور نور معتقدم 

به حضوری در همه جا 

و همین ماندگاری ام است 

من مستحکم ترم 

 

  • ۰ نظر
  • ۳۰ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۲:۴۴
  • مهدی طهماسبی دزکی

انبوهی از چیستی ها 

چونان درختان ایستاده 

روحم را 

درگیر کرده اند 

چه هستی 

از کجایی 

هنوز نمی دانم 

و این پرسش دنباله دار 

مرا با خود می برد 

در امتداد دیروزها 

تا فرداها 

  • ۰ نظر
  • ۳۰ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۲:۴۱
  • مهدی طهماسبی دزکی

در ساعت صفر می روم سمت جنون 

همرنگ بهار می شوم سمت جنون 

من عاشق زندگی پس از زندگی ام 

با عشق زیاد می دوم سمت جنون 

  • ۰ نظر
  • ۲۸ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۳:۰۰
  • مهدی طهماسبی دزکی

افتاده بود 

روی زمین 

لاله ای جوان 

با خون نوشته

بود 

که خورشید می رسد 

  • ۰ نظر
  • ۲۸ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۰:۴۹
  • مهدی طهماسبی دزکی

سرفه های ممتد

سکوت شب را می شکند

و این سرفه های بی ریا

هجمه ای است به آوردگاه ناشایستگان

در غریبی محض

و این فریاد

دردمندی است

که از پرواز باز مانده

و هنوز گل را صدا می زند

فراتر از همه واژه ها و ویژه خواری ها

سرفه های خشک

سنگر شکنند

  • ۰ نظر
  • ۲۸ ارديبهشت ۰۴ ، ۰۹:۵۸
  • مهدی طهماسبی دزکی

حماسه خوان سحر

در برآیند تاریک خوانی شب

آن گاه که دست ها بسته اند

 و قلب ها خسته

از زمین بی تحرک

و در انتهای دلتنگی های ناتمام

امید را می خواند

با رمز شب شهید

تا پرواز را

دوباره هجی کند

و زمان را

از تمام پلشتی های ظلمت زده

به عنایتی پر برکت

سرشار سازد

و این آخر چشم به راهی است

  • ۰ نظر
  • ۲۸ ارديبهشت ۰۴ ، ۰۹:۵۵
  • مهدی طهماسبی دزکی

همراه شو ای زمزمۀ ماندۀ آفاق

شد طاقت من در هوس دیدن تو طاق

برخیز و بخوان شعر اهورایی گل را

شاداب بیا جانب این عاشق مشتاق

من ذره تر از ذرۀ  بی ارزش و بارم

خورشید جهان نور ده انفس و آفاق

بشنو غزلی از دل دیوان غیوران

با لهجۀ اعجاز اهورایی اشراق

ای جان جهان پردۀ غیبت تو برانداز

تا شور بگیرند به احساس تو عشاق

مثل شهدا همنفس عشق شماییم

با خون بنویسیم به آدینه ز میثاق

در حسرت دیدار تو من خانه به دوشم

دلتنگی من شد به جهان شهره و مصداق

1404/2/27

  • ۰ نظر
  • ۲۸ ارديبهشت ۰۴ ، ۰۹:۴۹
  • مهدی طهماسبی دزکی

آتش

به دل زمانه

افتاده

چرا 

دلتنگ 

به درد مانده 

دنیا از غم 

  • ۰ نظر
  • ۲۴ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۱:۳۰
  • مهدی طهماسبی دزکی

یک عمر صدای سبز باران بودم 

همصحبت غیرت دلیران بودم 

از روی امید با عطش تا الان 

من راوی بودن شهیدان بودم 

 

  • ۰ نظر
  • ۲۴ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۱:۲۸
  • مهدی طهماسبی دزکی

حالی ندارم 

در  سکون 

واژه ها من 

چشم انتظار 

رویش طوفان نورم 

  • ۰ نظر
  • ۲۴ ارديبهشت ۰۴ ، ۰۶:۴۸
  • مهدی طهماسبی دزکی

 بیانم می کند خاک 

به لفظ زنده بودن 

چه احساس غریبی است 

در آن تنهایی محض

  • ۰ نظر
  • ۲۲ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۳:۰۰
  • مهدی طهماسبی دزکی

عجولانه خواندم 

غزل های خود را 

ولی با متانت 

نگاهم نمودی 

  • ۰ نظر
  • ۲۱ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۳:۵۲
  • مهدی طهماسبی دزکی

در سکوتی وهمناک 

در شب تاریک ظلمت پیشگان 

در هبوط رنج ها 

در چکاچاک غریب زجرها 

آن زمان 

کز راحتی تا نمایی مانده بود 

آسمان سمت زمین 

طاقت چشمی نگاهی هیچ هیچ 

دفتر ایام سرشار غریبی های محض 

ناگهان 

خورشید 

می تابید از سمت خطر 

با نگاهی شعله ور 

ساده ، سبز و مختصر 

شعر بودن را هجا می کرد باز 

مردی از سمت خدا 

دل را به سمت نور برد 

  • ۰ نظر
  • ۲۱ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۲:۳۹
  • مهدی طهماسبی دزکی

 مانده ام

من در تحیر

زین کلام پر امید 

هست این باب الجواد

یا هست این باب الجواد

  • ۰ نظر
  • ۲۱ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۲:۲۹
  • مهدی طهماسبی دزکی

 در تلاشم تا پس از 

عمری به یاد  روی گل 

همنفس 

با بلبل و قمری غزلخوانی کنم 

  • ۰ نظر
  • ۲۱ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۲:۲۶
  • مهدی طهماسبی دزکی

پر از شوقم 

پر از شورم 

پر از فریاد ناگفته 

ولیکن 

قدرت ابراز این احساس ها

مانده 

  • ۰ نظر
  • ۲۱ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۰:۲۰
  • مهدی طهماسبی دزکی

ایستادم

سمت قبله

السلام ای آفتاب

پر شدم از نور 

جانم روشنایی یافته 

  • ۰ نظر
  • ۲۱ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۰:۱۸
  • مهدی طهماسبی دزکی


این خبر پیچیده میلاد امام هشتم است
مشهد ازخورشید سرشار است شادی از قم است
آسمان بر خاکیان عطر کرامت می دهد 
عشق می داند که این شادی بهار چندم است 
از مدینه نور می بارد کران تا بی کران 
شوق بسیار است اندوه زمان اینجا گم است
عاشقی می خواند شعر یا علی موسی الرضا 
عارفی می گفت حرف فصل شوق پنجم است 
می شنیدم در حریمش از نقاره خانه ها 
این حرم دردمندان این پناه مردم است 
در تلاطم در تبسم در ترنم می شویم 
روز شادی روز بودن  بوی ناب گندم 
ضامن آهو تمام عاشقان را ضامن است 
این خبر پیچیده میلاد امام هشتم است

  • ۰ نظر
  • ۲۱ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۰:۱۶
  • مهدی طهماسبی دزکی

پرونده دل 

در نظر اهل 

مروت 

خالی است 

زاوهام و غم انگیزی بسیار 

  • ۰ نظر
  • ۱۹ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۳:۴۷
  • مهدی طهماسبی دزکی

سکوتم 

از رضایت نیستم 

در هجران تو ،هرگز 

بسا 

وقتی که طاقت نیست 

تا از عمق جان گویم 

 

  • ۰ نظر
  • ۱۹ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۲:۲۵
  • مهدی طهماسبی دزکی

به سرمستی 

به دلتنگی 

به شکوایه

به گل رنگی 

نمی دانم چسان من 

شرح حال خویشتن گویم 

  • ۰ نظر
  • ۱۹ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۲:۲۳
  • مهدی طهماسبی دزکی

به امیدی که می آیی 

نظر بر راه ها دارم 

نظاره گر 

برای دیدن فردای سرسبزم 

  • ۰ نظر
  • ۱۹ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۲:۲۲
  • مهدی طهماسبی دزکی

در همهمۀ صبح غزل 

گم می شدم اینجا 

انگار که در اول مهرست 

دلم پایۀ اول 

  • ۰ نظر
  • ۱۹ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۱:۵۲
  • مهدی طهماسبی دزکی

شبیه آخرین برگم 

که مانده بر سر 

راهی 

که از هر سوی آن 

طوفان وحشی می وزد گاهی 

  • ۰ نظر
  • ۱۹ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۱:۵۱
  • مهدی طهماسبی دزکی

سکوت می کنم 

در آستانۀ از هم پاشیدن 

در آنجا که واژه ها

قدم از قدم بر نمی دارند 

و دل 

در تنفس های آخرین 

غریبگی را فریاد می زند 

و من 

چونان چکامه ای بی سر 

در مقطع ماندن 

از پا می روم 

ولی هنوز ادامه دارم 

سکوت ادمه من است 

ادامۀ همه نا گفتنی ها 

  • ۰ نظر
  • ۱۹ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۱:۴۹
  • مهدی طهماسبی دزکی

روزهای بی تو 

دلتنگم 

گم شده در میان کلمات 

مانده در میانه راه 

افتاده از پا 

دلغمین 

چونان نگاهی مانده در کمین 

چشم به راهی چقدر سنگین است 

  • ۰ نظر
  • ۱۹ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۱:۴۷
  • مهدی طهماسبی دزکی

شعرهایم 

در هجوم 

ابرهای بیدلی 

بوی حسرت 

بوی غصه 

بوی باران می دهند 

  • ۰ نظر
  • ۱۶ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۴:۳۵
  • مهدی طهماسبی دزکی

لذتی دارد که باشی 

نوکر این آستان 

برتر از هر پادشاهی 

خادمی این در است 

  • ۰ نظر
  • ۱۶ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۴:۳۰
  • مهدی طهماسبی دزکی

 

گشایش های عالم در نگاهت 

کلید کار ما امر فرج بود 

  • ۰ نظر
  • ۱۴ ارديبهشت ۰۴ ، ۰۸:۳۷
  • مهدی طهماسبی دزکی

روزهای ساکت و غریب را 

پشت سر نهاده ایم 

در کرانه های صبح پیش رو 

روزهای تازه را 

با نگاه تازه ای 

با طراوتی پر از امید 

منتظر نشسته ایم 

تا حماسه های جالب بهار را 

در کنار قبر ماه دی 

شادمانه سر دهیم 

 

  • ۰ نظر
  • ۱۴ ارديبهشت ۰۴ ، ۰۸:۳۱
  • مهدی طهماسبی دزکی

پایان نگاه سرد و مبهم فرج است 
آوازه ی عشق در محرم فرج است 
از بهر گشایش تمام غم ها
دیدیم کلید امر عالم  فرج است

  • ۰ نظر
  • ۱۴ ارديبهشت ۰۴ ، ۰۷:۳۶
  • مهدی طهماسبی دزکی

به به چه شبی که لب به لب می بودیم 
با شور و امید و پر طرب می بودیم 
ای کاش سحر به پشت درها می ماند 
همواره مقیم حال شب می بودیم 

 

  • ۰ نظر
  • ۱۴ ارديبهشت ۰۴ ، ۰۷:۳۶
  • مهدی طهماسبی دزکی

بر باغ وجود شور شیدایی داد
در ماندن عشق او  توانایی  داد
او بود معلمی که در مکتب خویش
سرمشق امید و نور و دانایی داد

  • ۰ نظر
  • ۱۴ ارديبهشت ۰۴ ، ۰۷:۳۵
  • مهدی طهماسبی دزکی

من از رفتن نمی ترسم 

من از مردن نمی ترسم 

من از ماندن نمی ترسم 

من از اندوه از ماتم 

من از شوق اهورایی در دنیای بی پایان 

من از گریه 

نه از خنده 

من از بودن نمی ترسم 

خلیج نیلگون غرق طوفان را نمی بینم 

من از احساس ها 

اعجاز ها 

اندیشه های تلخ غمدیده نمی ترسم 

من از لبخندهای ظاهرآرا 

از سکوت تلخ می ترسم 

من از روی و ریای ناکسان 

گربه رقصانی نااهلان 

سکوت وقت دانایان 

من از نامردمی های زمانه سخت می ترسم 

  • ۰ نظر
  • ۱۲ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۲:۴۰
  • مهدی طهماسبی دزکی

 

دلم از غصه دارد حال مبهم 

غریبی خیمه زد بر جان من هم 

شبیه عاشقان وقتی که خواندم 

نمی دانم که سرمستی است یا غم 

  • ۰ نظر
  • ۱۲ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۲:۳۸
  • مهدی طهماسبی دزکی

زمانه می شناسد جان ما را 

بخوان از چشم ما ایمان ما را 

تو ای دانای بی همتای هستی 

بده از سفرۀ خود نان ما را 

  • ۰ نظر
  • ۱۲ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۲:۳۶
  • مهدی طهماسبی دزکی

نگاهت ساده و سبز و صبور است 

دلت آمیزۀ نارنج و نور است 

علیرغم تمام  کاستی ها 

وجودت منبع شعر و شعور است 

  • ۰ نظر
  • ۱۲ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۲:۳۴
  • مهدی طهماسبی دزکی

نیلگون چشم 

دریای مواج 

غم است 

گونه هایم 

ساحل 

سیراب آب غصه هاست 

  • ۰ نظر
  • ۱۲ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۲:۳۲
  • مهدی طهماسبی دزکی

دلمرده شدم 

خسته شدم 

رفته دل از دست 

از بس که 

زمانه 

به دلم 

داغ غم انداخت 

  • ۰ نظر
  • ۱۲ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۲:۳۰
  • مهدی طهماسبی دزکی

پدر در آسمان من 

هم خورشید بی همتاست 

که بامدادان 

برای کار 

از مشرق تنهایی خویش 

به صحرای دلتنگی کوچ می کند 

هم پای گله 

و شامگاهان 

در غربت مغرب خستگی ها 

می ایستد و غروب نمی کند 

پدر یادگار همه دیروزها 

 و پشتوانۀ همه فرداهاست 

 

 

  • ۰ نظر
  • ۱۲ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۲:۲۷
  • مهدی طهماسبی دزکی

ورق می زنم 

نانوته های مانای ذهنم 

را در هجوم تنهایی ها 

اینک منم 

تنها مانده 

در صحرای غربت 

چونان چوپانی

گرگ زده 

که صدایش در گلو فرومرده 

و توانش را زمانه با خود برده 

این بار 

از دوست نماها می نالند 

از بخت بد 

از رنج دوستی 

از ظاهر شرور خوب ها 

و رق می زنم و می گذرم 

اما فراموش نمی کنم 

  • ۰ نظر
  • ۱۲ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۱:۵۶
  • مهدی طهماسبی دزکی
بایگانی
آخرین مطالب