او همنفس سپیده و فردا بود
از خیل صبور لشکر گل ها بود
گمنام ترین شهید میدان خطر
آوای غیور نام او زیبا بود
- ۰ نظر
- ۰۶ دی ۰۳ ، ۱۰:۴۱
او همنفس سپیده و فردا بود
از خیل صبور لشکر گل ها بود
گمنام ترین شهید میدان خطر
آوای غیور نام او زیبا بود
ما همنفس بهارها می مانیم
هم لهجۀ لاله زارها می مانیم
او می رسد و زمین پر از گل گردد
ما منتظرش هزارها می مانیم
طرحی بنویس ساده با رنگ بهار
ماخسته دلیم محو و دلتنگ بهار
موسیقی دلنواز شادی دارد
در اول صبح موج آهنگ بهار
مهدی طهماسبی، نویسنده و پژوهشگر ادبی در معرفی زندگینامه، افکار و آثار «فرخی بروجنی» شاعر آیینی اهل بروجن، نوشت: «میرزا محمدعلی فرخی بروجنی» فرزند عبدالنبی در سال ۱۱۷۳ قمری در بروجن دیده به جهان گشود و سالهای اولیه را در مکتبخانه آموزش دید، سپس به اصفهان رفت و در مدارس معتبر این شهر که از مراکز عمده فرهنگی کشور بهشمار میرفت، به تحصیل ادبی پرداخت و با کار و تلاش خودی نشان داد. فرخی بروجنی با شاعران انجمن ادبی خاقان در اصفهان و تهران ارتباط خوبی یافت، سپس این شاعر توانای استان به بروجن بازگشت و ازدواج کرد و حاصل آن، دختری بود که مادر میرزا محمدامین دفتری، از شاعران پرآوازه معاصر شد. وی در سال ۱۲۵۵ قمری در سن ۸۲ سالگی دیده از جهان فرو بست و مزار وی در آستانه مقبره سیدمیرمعین بروجنی از معروفترین علمای بروجن قرار دارد. وی در معرفی خود سرده است:
گر از فرخی خواهی از من بپرس
صفاهان بیا از بروجن بپرس
که آب روان است جای بهی
بهشت برین است با فرهی
بهارش ز گلهای بی درد و داغ
دل افروز چون گوهر شب چراغ
زمستانش از فیض روییدنی
چو عنبر بود خاک بوییدنی
فرخی بروجنی با برخورداری از باور عمیق شیعی به شعر آیینی رو آورد. افکار و اندیشهها و آثار این شاعر هماستانی را در کتابی با عنوان «غزل و هوس حماسه» تدوین کردهام که به زودی منتشر خواهد شد. فرخی بروجنی یک دیوان اشعار داشته که بر طبق اقوال، حاوی شش هزار بیت بوده اما از این دیوان تنها چند غزل، دو رباعی و یک مخمس در مدح اهل بیت(ع) به جای مانده است.
«هنرنامه» اوج هنر شاعری فرخی بروجنی است. این کتاب حماسی در بحر تقارب و بر وزن شاهنامه فردوسی شامل ۱۶ هزار بیت است که بهعنوان یکی از بزرگترین حماسههای دینی در بین شاعران استان بهشمار میرود.
هنرنامه حوادث تاریخی از دوران خلافت امیرالمؤمنین(ع) تا شهادت حضرت سیدالشهدا(ع) و واقعه خونین کربلا را شامل میشود ضمن اینکه خروج و خونخواهی مختار و مختارنامه را نیز در بر دارد. فرخی بروجنی هنرنامه را در سال ۱۲۴۰ قمری در حالی که ۶۷ سال داشته سروده است و در خصوص این تاریخ میگوید: «ز تاریخ پیغمبر پاکدل، گذشته هزار و دویست و چهل.» دو نسخه از این اثر یکی به خط میرزا محمد قاری مسجدحکیم اصفهان به سال ۱۲۶۷ و یکی به خط مرحوم محمدآقا منصوری است که با پایمردی شاعر، عارف و خطشناس توانای بروجن مرحوم کربلایی حسینعلی صفایی به دست ما رسیده است.
فرخی بروجنی در هنرنامه بسیار با صلابت و بافخامت شعر گفته و کلام بسیار پخته را تقدیم دوستداران شعر و ادب میکند. او در شعر حماسی پیرو فردوسی است و از واژگان تراشخورده بهره میگیرد. هنرنامه وی حاوی تاریخ واقعی بوده و مستند و متکی به اقوال مورخان و محدثان است.
بحر الطویل فرخی بروجنی در ادبیات فارسی حائز اهمیت بوده و جایگاه ویژهای به این شاعر بخشیده است. بحر الطویل وی در یازده بند در هجو فتحعلی شاه قاجار و در واقع گویای جسارت و بیپروایی شاعر است که در زمان سفر این شاه قاجار به منطقه چهارمحالوبختیاری سرود. این اثر که یک بار به چاپ رسیده اینچنین آغاز میشود:
«کو خدا دوست حریفی که بود. عاقل و فرزانه و مردانه رود خدمت آن ریش دو دندانه به رندانه زمین بوسه زند، عرض کند پادشها ظل الها، بر تو و بر پدر و جد تو مروان حکم امن نه چنین است بزرگی و جهان داری ز آئین سلاطین گذشته.»
مرحوم باستانی پاریزی در کتاب «حماسه کویر» در خصوص بحر طویل فرخی بروجنی میگوید: از این میان یک بحر طویل از یک شاعر روستایی به نام فرخی بروجنی، در حالیکه همه فتحعلی شاه را اسکندر ثانی و فاتح بزرگ لقب میدادند مورد تمسخر قرار داد. این روحیه تطور، جسارت و بیپروایی روستایی و ایلیاتی فرخی باعث میشود که به هجو فتحعلی شاه، شاه نالایق و ناکارآمد قاجار روی بیاورد و این اثر درواقع، برونداد و خروجی همه اعتراضات مردمی علیه این شاه نادان بوده است.
هجونامه فرخی بروجنی علیه فتحعلی شاه یک اثر انقلابی است. این شاعر توانا این اشعار اعتراضی و کوبنده را به ادبیات ایران هدیه میکند که باعث ماندگاری نام شاعر بوده است. بحر الطویل وی نشان میدهد که زندگی شاعر کاملاً آمیخته و در پیوند با زندگی مردم و همدرد و همرنگ مردم است. فتحعلی شاه در سال ۱۲۵۰ با خدم و حشم و نیروهای نالایق خود به چهارمحالوبختیاری سفر کرد و در این منطقه نیروهایش جولان میدادند و کاسبی میکردند. گفته میشود پس از آنکه نسخههایی از بحر الطویل فرخی بروجنی در تهران و اصفهان منتشر شد و حرکتهای اعتراضی و انتقامی علیه شاه قاجار شکل گرفت، فرخی بروجنی را دستگیر میکنند اما او موفق به فرار میشود و به روستای چهراز در اردل پناه میبرد اگرچه باز دستگیر میشود و در مسیری که نیروهای قاجار او را میبردند در نزدیکی بروجن خبر میرسد که فتحعلی شاه سکته و فوت کرده است، بنابراین او آزاد میشود و فرصت مییابد که هنرنامهاش را کامل کند.
فرخی بروجنی همچنین صاحب اولین شعر لری بختیاری مکتوب و نیز اولین شعر به گویش بروجنی است که اینها حاکی از توانایی و ظرفیت بالای این شاعر آیینی است.
فرخی بروجنی انسانی جوانمرد و بخشنده بوده و نقلهای شفاهی گویای آن است که وی هم ستمگریز و شجاع و انقلابی و هم رعیتنواز بوده و بذل و بخششهای مردانهای در زندگی او به چشم میخورد.
بخشهایی از مخمس فرخی بروجنی در مدح امیرالمؤمنین(ع)
ای روی عروسان جهان را ز تو زیور
گلزار بهشت از گل روی تو معطر
ای طینت آدم ز وجود تو معطر
در کارگه کون و مکان ذات تو مظهر
از بعد نبی گوهر فردی تو ز جوهر
در روز قیامت تو منزه ز عیوبی
از روی بصیرت نگران بد و خوبی
چون رحمت حق صیقل زنگار عیوبی
شک نیست در آن روز تو غفار ذنوبی
حیف است نگویند تو را شافع محشر
عالم همه جمعند و تو خود جان جهانی
فرمانده این دایره کون و مکانی
روزی تو دهی جان گرامی تو ستانی
آنکس که تو را گفت تو خلاق جهانی
آری چه نکو گفت ولی از ره دیگر
ای قطره دریای کفت بحر فتوت
ریگی ز بیابان رهت کان مروت
هم تیغزن بتشکنی از ره نوبت
نقش کف پای تو بود مهر نبوت
جز آنکه نمایان شده بر کتف پیُمبر
گردون چه بود یک صدف از روی نکویت
نه چرخ یکی پله معراج صعودت
خورشید یکی دانه تسبیح درونت
کوثر چه بود قطرهای از قلزم جودت
زیبد که بگویند تو را ساقی کوثر
تا خانه حق شد ز وجود تو فرهمند
کفر از تو پریشان شد و ایمان ز تو خرسند
سودای تو در هر دو جهان غلغله افکند
دیگر به محمد چه دهد لطف خداوند
مانند تو دامادی و چون فاطمه دختر
تا رخت برون بردی از این ششدر عالم
از دوری تو خسته شده پیکر عالم
از تاج لوا برهنه شد منظر عالم
صدبار کند شوهر اگر مادر عالم
مانند تو پیدا نشود نطفه دیگر
آن روز که گردد علم از هر سوی قامت
جاویده به دندان شود انگشت ندامت
آیی به کمر پر زده دامان شهامت
از گرمی آن روز عجب نه که قیامت
چون سایه طوبی به لوای تو کشد سر
تیغ دو سرت آلت پیکار خداییست
تسخیر جهانت خط پرگار خداییست
امر تو شود راست که آن کار خداییست
دست تو کلید در انبار خداییست
رازق تو و مرزوق تو آمد همه دیگر
شاها به سر منتظرانت گذری کن
بر «فرخی» از روی محبت نظری کن
از چهارمحالش به نجف راهبری کن
زآنجا سوی فردوس برینش سفری کن
هر چند که دارد گنه از کوه فزونتر
منتشر شده در خبرگزاری ایکنا
مردانه بودن
طرحی است
به خط خون
در منتهی الیه خط مقدم
که رنگ رخسار
به غروبی سرخ می رسد
و عطش
آدمی را به
سلامی دیگر
از راهی دور
به سمت قبلۀ ارباب
مهمان می کند
مردانه بودن
فراتر از واژه های خسته
در عمل است و عملیات
چشم به راهیم
غریبانه
اما
می دانیم
بهار نزدیک است
در ظهوری سبز و سرخ
زمستان دهشتناک ستم را
با نسیم عدالت
درهم خواهد شکت
مردی که
می آید
هم پای صبح
همراه نور
در آدینه ای موعود
به نظاره برخاسته ایم
با قدی کوتاه
با جثه ای به قامت یک ژ3
همچون کوچک مردان حماسه آفرین
با شوق
با اشتیاقی تمام نشدنی
و حماسه ای گویا را
در میان پرچم سه رنگ
روی دست مردها مرور می کنیم
حماسه ای به رنگ باران
به شفافیت ارادتی غریب
در لحظه های نجیب
شاید فردا
ما هم حماسه ها آفریدیم
در جبهه ای به وسعت عشق
دیروز
تمام عشق را بوسید
نوازش کرد
و به دست خاک داد
در گلستانی از لاله ها
و امروز
بانوی سپید موی شهر
راوی حماسه های ناتمام دیروز
برای فردایی هاست
او هنوز ادامه دارد
مثل امتداد خورشید
همچون امتداد خون شهید
باران باران
قطره قطره
لحظه لحظه
خاطره پشت خاطرات مانده
غروب مثل همیشه
دلتنگ
و این بار تو رسیده ای و ما
در منطقه عملیاتی جنون
غمگنانه
دیروز را
در حماسه های جانسوز
مملو از فراق
می جوییم
بغض کرده ایم
من و نگاهی که می سوزد
چشم به راهی دوخته ایم
که پایانی ندارد
گوییا رفتنت
خط متوازی دل است و وصال
تو رفتی
رهاتر از ثانیه های خویش
و ما در ناخوشایندی دردها
مانده ایم
به تلاوت قصه ای پر غصه
که رنج سفر را می شناسد و
اندوه فراق را
در لحظه های سرد
زمان
مانده ام به غم
بگذر بر این وجود
که رفته
ز دست و پا
دلگیرم از زمانه
بیا
صاحب الزمان (عج)
دست من و
نگاه تو
یا صاحب الزمان (عج)
شعر حضور ساده در این بی کران تویی
ای مادر پدر گل هفت آسمان تویی
عشقی که تا همیشه به جایی تو کوثری
شوق همیشه سبز دل بی نشان تویی
در دفتر زمانه غزلها به نام تست
سر دفتر وجود همه عاشقان تویی
زهرا تویی که شدی باعث الوجود
دریا تویی ز کران تا کران تویی
خورشید بی مثال نفس های بخششی
ماه امید زندگی دوستان تویی
زن را ز نام نامی تو زیور و امید
هم لهجه وجود دل شعر خوان تویی
گفتند روز واقعه دارد هراسان و هول
آنجا پناه و ملجا درماندگان تویی
دل را به نام نامی مادر نوشته اند
ای مادر پدر گل هفت آسمان تویی
بر باعث خلقت دو دنیا صلوات
بر عشق پدر ام ابیها صلوات
بر مدفن بی نشان مادر، گل شوق
بر مادر اهلبیت زهرا صلوات
نقشی ز وجود مهر والا آمد
همصحبت و هم نگاه مولا آمد
می دید خدیجه مکه را پر نورش
از سمت بهشت نور زهرا آمد
کمی عزت کمی غیرت بدک نیست
نماندن بین این حسرت بدک نیست
دل سرگشته بود و گفته بودند
رها بودن در این حیرت بدک نیست
در گوش زمان خواندم
و گفتم
که قشنگی
دل غنچه شد
و باز شد و
عطر فشان شد
دریغا در شبی سرد و پریشان
محبی رفت از پیش محبان
ببین سجاد دل تا نور می برد
تمام آرزو در گور می برد
شب جمعه رها از خاک می رفت
رها گشته سوی افلاک می رفت
رفیقم شاعر و اهل کتاب است
رفیق داستان، همرنگ آب است
پی ترویج دانایی است عمری
پر از شوق هم آوایی است عمری
سفیر واژه های ناب بوده
دلش را در کلامش می سروده
دریغا آخرین روز خزان رفت
محبی ناگهان تا آسمان رفت
شهرکرد - ایرنا- در طول تاریخ ایرانیان همواره شادزیست، مهربان و در پی بهرهجویی از کمترین فرصت برای با همبودن و خلق موقعیتهای متفاوت بودهاند.
به گزارش ایرنا ، در تقویم ایرانیان تعداد جشنهای فراوانی ثبت و ضبط شده است که جز ۲ جشن نوروز و شب چله از جشنهای دیگر نشانی کمتری بر جای مانده است.
ماندگاری جشن شب چله در طول تاریخ وابسته به تلاش بانوان برای برپایی این جشن بود و باید آن را جشنی زنانه نامید که محوریت حضور زنان و همراهی مردان در آن به چشم میخورد، آنچنان که در ادامه اشاره خواهد شد، نمود و بروز هنر سرپنجههای تلاش بانوان است.
شب چله مصادف با ۳۰ آذرماه تا آغازین ساعات روز اول دی بلندترین شب سال است، بر اساس گاهشمار کشاورزی که زمستان را به ۲ چله کوچک و بزرگ تقسیم میکند، چله بزرگ ۴۰ روزه و چله کوچک ۲۰ روزه است و تا پایان بهمن را شامل میشود و در میان اقلیمهای مختلف ایران فرهنگی کهن وجود داشته است و این جشن و آیین مبتنی بر زندگی شبانی و روستایی است و تا چندی پیش تنها شب چله نامیده میشد و بعد از آن عنوان شب یلدا بر آن اطلاق شد، اما نکته حائز اهمیت دیرینگی و سابقه این جشن را باید در هزارههای پیش از میلاد مسیح جستجو کرد.
یلدا واژهای است سریانی به معنای زایش مهر و در ادبیات فارسی و در بین شاعران عمری بیش از هزار سال دارد و عنصری غزنوی یکی از قدیمیترین شاعرانی است که واژه یلدا در شعرش دیده میشود.
چون حلقه ربایند به نیزه، تو به نیزه خال از رخ زنگی بریایی شب یلدا
در زندگی شبانی و روستایی اصل بر اجتماع و با همبودن هاست نیازهای مختلف سبب میشد که مهربانیها و تقسیم آن برای مردان جهاندیده و زنان با تجربه امری ضروری باشد.
دشواریهای متعددی این نیاز با همبودن را بیش از پیش بایسته میکرد و جشن شب چله به ویژه در روستاها که اصل کسب و کار آنان کشاورزی و دامداری بنا شده و از آذر تا اسفندماه نوعی فراغت بال بیشتری وجود داشت به گونهای خود را برای ورود به زمستان و رویارویی با مشکلات و معضلات بارشهای سنگین برف و بازکردن راهها در بیان عامه به آن راه و رچ زدن میگویند، حمله گرگها و حیوانات وحشی و شیوع بیماریها آماده میکردند که این در زمره اجتماع و همدلی به شمار میرفته است.
البته اگر از زاویه دید تمثیلی به شب چله بنگریم باید بگوییم ایرانیان چهار فصل را در زندگی شان تعریف کرده بودند، بهار را کودکی و نوجوانی، تابستان جوانی، پاییز میانسالی و زمستان را کهنسالی میدانستهاند و برای کهنسالی احترام خاصی قائل بودهاند تا آنجا که گفتهاند ویران شود آن خانه که یک پیر ندارد و شب چله شب ورود به پیری و کهنسالی است و به نوعی تکریم بزرگان و کهنسالان که به مانایی کشور و اجتماع میانجامد
به قول فردوسی
سپهدار باید کهنسال باد که کودک دهد تخت شاهی به باد
در خصوص آداب و رسوم این شب باید به این نکته توجه داشت که بسیاری از آداب و سنن این شب در جای جای ایران بزرگ فرهنگی مشترک است آدابی همچون شب نشینی، شاهنامه خوانی، کرسی وجود داشت.
در چهارمحال و بختیاری از عصر روز ۳۰ آذر ساعتی پیش از غروب و به قول عامیانه آفتابدار به خانه میزبان میرفتند و میزبان بیشتر در خانه بزرگتر خاندان یا محله بود و افراد خاندان در کنار کسانی که در آن آبادی غریب بودند در خانه میزبان حاضر میشدند البته حاضرین دست خالی در این جمع حاضر نمیشدند و هر کسی به فراخور توان مالی و هنر خویش هدیهای را برای جمع تدارک میدید و همان گونه که اشاره شد شب چله جشن هنر سرپنجههای بانوان هنرمند، کاربلد و به قول عوام سکهداری بود که از کمترین داشتههای موجود خوردنیهای لذیذ چه در قالب غذا و چه در قالب تنقلات خوشمزه برای حاضرین آماده میساختند.
غذاهای شب چله غذاهایی محلی، ساده، در دسترس و در عین حال مقوی و متناسب با طبیعت زمستانی آماده می شد
آش کشک، کوفته، آش بلغور که به آن یارما میگویند، لبلبو، کشک و کدو، مغولی، کدو آب پز،لبو و آش دوغ بخشی از این غذاهاست.
از دیگر نکات این شب، تنقلاتی که برای ساعات دورهم نشستن و گفتن و خندیدن تدارک دیده شده بود شامل گندم بو داده، نخودچی بو داده، توت خشک ، کشمکش، پر زردآلو، تخمه کدو ، آفتابگردان، کاکولی و کپچی، نان شیرین، گرده و خوش پا، گردو و بادام و از میوه ها انار، چغندر ، سیب، سنجد، به ندرت هندوانه و گاهی نارنج بود و دیگر هیچ نبود.
شب چله بعد از نماز که در بیشتر سالها با بارش برف همراه بود حاضرین دور کرسی که نماد تجمع و همدلی و گرمابخشی است، جمع میشدند آن روزها که نه خبری از تلویزیون، رسانه، فضای مجازی و هیچ کدام از ابزار سرگرمی نبود زمان به چند قسمت تقسیم میشد اول خواندن موسیقیهای محلی، دشتیخوانی، آهنگهای لری و ترکی به فراخور حال مجلس انجام میشد.
دوم از آنجا که همه اقوام ایرانی قهرمانپردازی را دوست داشته و دارند و بر این باورند که جامعهای که قهرمان ندارد جامعهای مرده و بیتحرک است، نوبت به شاهنامهخوانی میرسید و پای ثابت شاهنامهخوانی و به قول مردم این دیار هفت لشکرخوانیها ، حماسهرستم و زال است، پهلوانیهای این جهان پهلوان بیهمانند بود.
پیران قوم شاهنامه میخواندند و کودکان و نوجوانان غرق شنیدن میشدند و بعد از آن عاشقانهخوانیهای نظیر حیدربگ، فلکناز، امیرارسلان نامدار یا حسین کرد شبستری خوانده میشد و یکی از حاضرین به نقل خاطرات جنگها و مبارزههایی که خودش یا یکی از اهالی محل و خاندان با گرگ، پلنگ ، خرس و کفتار و سختیهای طبیعت داشته و یا یادکرد مبارزات میدانی و جنگ و جدلهای متعدد میپرداخت.
یکی از زیباییها و شگردها قصهگوییهای دور کرسی که در بخش پایانی وقتی خسته میشدند و میخواستند پایان شیرینی را برای قصهها در جمع رقم بزنند.
در اتاقهایی که کشمشها را از سقف آویزان کرده بودند و بالای سر کرسی بود، با هیجان و با صدای خاصی چون ترق و توروق کلاهشان را به بالا پرتاب می کردند و با ریختن کشمشها، بچهها سرگرم کشمش خوردن شده و آنها پایان شیرینی را برای قصهها نقش میبستند.
بعد از خوردن غذا بر خلاف آنچه که برخی در میگویند که مهمانان تا سحرگاه میماندند، بعد چهار پنج ساعت دورهمنشینی شیرین و لذتبخش صاحبخانه با چراغ پیسوز یا چراغ مرکبی میهمانان را به خانههایشان همراهی میکرد.