بگذارید که بی فاصله صحبت بکنیم
از غم و غربت این قافله صحبت بکنیم
حس سردی است که در آن جیب که خالی باشد
نتوان گفت که احساس تو عالی باشد
هرچه باشد همه در استرس فصل خرید
مهر می آید و در چهره من غصه کشید
کفش بسیار گران کیف گران رخت گران
پس بدانید که باشد همه چی سخت گران
دست ها خالی و در فکر غریبی هستیم
ما عجب مردم خوش فکر و نجیبی هستیم
خرج بسیار و زمان تنگ و زمین بی مایه
غصه بسیار بود در همه جا در سایه
موقع بی کسی و وقت خریداری هاست
فکر خوابیدن در مسجد و غمداری هاست
دست بر هرچه زدم پول فراوان می خواست
پول را قیمت یک جرعه ای از جان می خواست
کاش من یک نفری شرکت نفتی بودم
غرق در پول و پله اهل شگفتی بودم
بانگ و فریاد چو هفتاد و دو ملت داریم
حرف زور است نگوییم که علت داریم
جیب ها خالی شرمنده شدن بسبار است
عرق شرم نشسته به جبین غمدار است
نقد می گویم واز گفته ی خود دلشادم
فکر و پول شد غصه ی مادر زادم
پول در خانه ی ما نیست صفا هم گم شد
من چه گویم که نشانی ز وفا هم گم شد
اهل دردیم و نداریم اضافه کاری
نیست ما را مددی غیر غم و غمداری
فصل ما فصل غم و موسم همراهی هاست
در رفاهی و امید است که در دیده ماست
کارمندیم ولی دست تهی و غم و درد
روزتان باد مبارک همه از بانو و مرد