رها کسی شبیه خودم

فضایی برای فرهنگ وهنر ایران اسلامی

رها کسی شبیه خودم

فضایی برای فرهنگ وهنر ایران اسلامی

سلام خوش آمدید

داد تعلیم شهادت به دلیران بهار 

نام او زمزمه ی غیرت یاران بهار 

هر طرف بیرقی از نام قیامش برپاست

می شود مجمعی از خیل غیوران بهار 

آن حماسی دل خونین جگر بر سر نی 

خوانده آیات غیورانه ز قرآن بهار 

قطعه قطعه شده در وادی عطشانی و درد

شعر مردانه ی ایثار به دیوان بهار 

تا بماند اثر از زمزمه ی دین خدا 

سر و جان داد به راه گل و ایمان بهار 

هستم اینک نفسی همنفس زنده دلان 

تا بخوانیم مگر داغ عزیزان بهار 

آن که در کرب و بلا کرد به پا غوغایی 

داد تعلیم شهادت به دلیران بهار

  • مهدی طهماسبی دزکی

هبوط غم 

سکوت من 

چه غمگینانه می نالم 

بپرس از اشک من 

تا باز گوید شرح احوالم

  • مهدی طهماسبی دزکی

ایوب نیم 

صبر نخواه از 

دل غم دار 

من منتظرم 

یوسف من کاش بیاید

  • مهدی طهماسبی دزکی

می آید و بیقرارمان خواهد کرد 

همپای وجود یارمان خواهد کرد 

ازخاک رها به سوی افلاک رویم 

رهپوی گل بهارمان خواهد کرد 

  • مهدی طهماسبی دزکی

برخیز و ترانه خوان دریایی باش 

همصحبت لحظه‌های شیدایی باش 

دنیا همه چون شب است اما ای دل 

تو همنفس حضور فردایی باش 

  • مهدی طهماسبی دزکی

دریا به تلاطم نگاهش می رفت 

یک شوق دوباره روبه راهش می رفت

آن روز امید همدلش باعزت 

همپای وجود مثل ماهش می رفت 

  • مهدی طهماسبی دزکی

آن دم که بهار می رسد خوشحالم 

این جان به نگار می رسد خوشحالم 

بعد از همه غریبی و دلهره ها 

جان ها به قرار می رسد خوشحالم 

  • مهدی طهماسبی دزکی

مرا عشق بهاری در نظر بود 

هوای شوق در من بیشتر بود 

برای دیدن خورشید مغرب 

دل من با ارادت همسفر بود 

 

  • مهدی طهماسبی دزکی

تمام کوچه ها چشم انتظارند 

غریب و ساکتند و بی قرارند

پس از روزهای سرد دی ماه 

هواخواه حضور نوبهارند 

  • مهدی طهماسبی دزکی

 

نسیم بامداد وصل برگرد

بیا این بار بر این اصل برگرد

دلم را می نویسی سمت باران 

برای دیدن این فصل برگرد

  • مهدی طهماسبی دزکی

چهره ها هم نفس بودن 

خورشید شدند 

و گذشتند ز خاک 

همقدم با تپش ثانیه های اعجاز

راه را نصفه و نیمه رفتند 

اندکی سختی راه 

بعد از آن 

سالها هست که همسایه ی خورشید شدند 

  • مهدی طهماسبی دزکی

دلم باران عشقت را

پسندید 

من آن خاکم 

که با عشق تو هستم

  • مهدی طهماسبی دزکی

یک روضه ی مجسم و

مکشوف و بی کران 

در کربلا

دمادم باران رسیده است 

 

  • مهدی طهماسبی دزکی

من منتظرم که نشان گل برگردد 

در سینه ی من جهان گل برگردد 

تو پر کند این جهان ز ایمان و امید 

از سمت خطر بیان گل برگردد 

  • مهدی طهماسبی دزکی

روزهای تشنه لب و منتظر و غمگینند 

کاش برگردی 

باران صفا 

پخش شود 

  • مهدی طهماسبی دزکی

می شمارم لحظه ها را 

با دو چشم خون فشان 

هر ورق از دفتر تقویم 

همراه من است 

  • مهدی طهماسبی دزکی

آدینه ای دیگر 

به پایان می رود اما هنوز از 

خورشید 

در صحن دل غمگین 

خبر نیست 

  • مهدی طهماسبی دزکی

ایستاده ام 

دلخسته و بی رمق 

در مواج ترین نگاه های زمین 

در باران غریبی که می آید 

و من هنوز 

به بودن های راستین 

فراتر از برگ های زرد پاییزی وجود 

می اندیشم 

غربت ادامه دارد 

و من ایستاده ام 

به شکوه های ناگفته 

از روزهای بی کسی 

که ترا می جویم 

  • مهدی طهماسبی دزکی

شکوهی تازه دارد 

حرف های بی قرار من 

از آن روزی 

که فهمیده است تنها از تو 

می گوید 

  • مهدی طهماسبی دزکی

وقتی که دلم گرفت غوغا کردم 
جان را به حریم عشق مولا کردم 
از تشنگی و کویر دنیا سیرم 
اینک که هوای موج و دریا کردم 

 

  • مهدی طهماسبی دزکی

می رسد 

روزی که در آیینه 

ذهن بهار 

یادهای رفته را 

با جان تمنا آوری 

  • مهدی طهماسبی دزکی

باز هم خاطرت از خاطره ها لبریز است
 ذهن تو از تپش پنجره ها لبریزه است
 افق چشم تو را گریه به تسخیر گرفت
 گوش تو از نفس حنجره ها لبریز است
 تا به خورشید رسی نادره شو ، نادره باش
دشت خون از عطش نادره ها لبریزاست 
 دشت تا پر شده از همهمه ی بال و عروج
  تا که از بال و پر شب پره ها  لبریز است
 کربلا حس غریبی است که تکرار شده
 عشق از اشک و شب طاهره ها لبریز است 
دل تو اهل ولا بود به جان شبنم 
باز هم خاطرت از خاطره ها لبریز است
۲۲/۹/۸۳

  • مهدی طهماسبی دزکی

دل انگیزی 

مال فرداست و ما به 

فردااندیشان امروزیم 

تا تو باز آیی 

  • مهدی طهماسبی دزکی

سکوت می کنم اما سکوت جالب نیست 

دلم به غیر شما بر بهار طالب نیست 

سکوت منزل گفتار بی نشانی هاست 

و هیچ حرف ز احوال این مطالب نیست 

  • مهدی طهماسبی دزکی

در منزل عشق خانه می سازد گل 

در ساحل شوق لانه می سازد گل 

با لهجۀ باصفای مردان بهار 

یک شعر پر از ترانه می سازد گل 

  • مهدی طهماسبی دزکی

می آید 

از سمت تمام رهایی ها

مردی به رنگ باران 

مردی حماسه ساز 

که فردا را 

پس از سال های سال 

به صبح جهان می بخشد 

و در گذر زمان 

خورشید را می نشاند 

و ما او را با جان و دل 

خواهانیم 

چون تشنگان آب 

چون طالبان نور 

  • مهدی طهماسبی دزکی

سینه را غصه ای سرد 

پر کرد 

حیف در گفتنش 

نیست قدرت 

  • مهدی طهماسبی دزکی

ای آن که تویی پناه دلها زینب 

پیغامبر نهضت مولا زینب 

در حجب و حیا و عفت بی پایان 

هستی تو شبیه و یا زهرا زینب

  • مهدی طهماسبی دزکی

در مدینه دمیده است خورشید 

عشق را ساده دیده است خورشید 

آسمان همنفس با زمین شد 

خانه ی عشق زیباترین شد 

زینت حیدر صفدر آمد 

مایه ی عزت کوثر آمد 

احمد از دیدنش در سرور است 

از قدومش جهان غرق نور است 

بر حسن خواهر جانی آمد 

موسم سبز ایمانی آمد 

بر حسین آمده جان جانان 

شد مبارک قدومش به خوبان 

آمده شور و شوق عبادات 

از ره آمد کنون عشق سادات 

یارب از راه عشق و مودت 

بخش بر جان ما این حلاوت

زینب آمد دلم زینبی شد 

جان من حاصلم زینبی شد 

یارب امشب به زهرای اطهر 

ده به این مجلس ما سراسر 

حس و حالی بده عید خورشید 

با فرج عید ما کن پر از عید 

شامگاه ولادت حضرت زینب کبری 

حسینیه اعظم شهرکرد

  • مهدی طهماسبی دزکی

مانده در این حسرت باران منم 

همنفس خیل شهیدان منم 

آتش پنهان دلم داد زد 

سوخته پیدایی و پنهان منم 

بگذرم از خویش به یاد بهار 

منتظر صبح بهاران منم 

ولوله در جان و دل انداختم 

روضه ی مکشوفه ی یاران منم 

در همه ایام به هر منزلی 

مرثیه خوان شه خوبان منم 

می گذرم از شب و از بی کسی 

منتظر صبح و فراخوان منم 

حال دلم سوختن و ساختن 

جان و دلم عاشق ایران منم 

هر طرفی تذکره ای از شهید 

همنفس خیل شهیدان منم

  • مهدی طهماسبی دزکی

امروز بخوان تجلی حیدر را 

آیات عفاف و عزت مادر را 

در دامن فاطمه گل زینب بود 

می خواند تمام عشق حق باور را

  • مهدی طهماسبی دزکی

همصحبت دل بهار دلها می شد 

آن روز امید یار دلها می شد 

در شهر مدینه زینب از راه رسید 

آن بانوی گل، قرار دلها می شد

  • مهدی طهماسبی دزکی

آرایه ی عشق و دین و مذهب شده ای

سرمایه ی شوق و نور و مکتب شده ای

تو آمده ای که زنده سازی حق را 

تو زینت مرتضی و زینب شده ای

 

 

  • مهدی طهماسبی دزکی

ای نور آفاق جلی ادرکنی 

ای حجت عشق ای ولی ادرکنی 

اینجا و میان قبر و محشر گویم 

یا حضرت مرتضی علی ادرکنی 

۱۳/۱۰/۸۱ 

در دانشگاه پیام نور بروجن

  • مهدی طهماسبی دزکی

به سوز آتش پروانه سوگند 

به اشک جاری مستانه سوگند 

به آن وقتی که دل چشم انتظار است

به ابعاد دل ویرانه سوگند 

به آیات مزین با نگاهت 

به خط ساقی و پیمانه سوگند 

به جان افشانی نسل پرستو 

به حسن همت مردانه سوگند 

به سرمستی به باده با تغزل 

به شوق دیدن جانانه سوگند

  • مهدی طهماسبی دزکی

هجوم حادثه ها، ناله های هر روزه 

غروب های غریبه صدای هر روزه 

تو دور مانده از من، من از شما دورم

دوباره بی کسی ام در فضای هر روزه 

مگر چه کرده ام اینک اسیر هجرانم

حضور مبهم درد و چرای هر روزه 

شکست کشتی دل در هبوط تنهایی 

خروش موج غم و ناخدای هر روزه 

من از قبیله ی عشقم قبیله ی فریاد 

که مرده در دل شهرم صفای هر روزه 

کفن بپوش قلم را که ناله ها دارد 

و خون تراود از آن ناله های هر روزه 

بیا دوباره به قانون گل مجهز شو 

چقدر دیدن یاسا، بلای هر روزه 

ز سمت مشرق دل می رسی شبیه بهار

نه مثل مردم بی همنوای هر روزه 

۱۳۸۲

  • مهدی طهماسبی دزکی

برگ خزان دیده ی مستم بیا 

زرد شدم بی تو شکستم بیا 

غیر غم و گریه و اشک فراق 

کار دگر نیست به دستم بیا 

بر سر راهت منم تا سحر 

چشم به راه تو نشستم بیا 

خوب من ای صاحب عدل و امید 

جانب من هر چه که هستم بیا 

مذهب من غیر ولای تو نیست 

خوب ببین عشق پرستم بیا 

آتش روییده در خرمنم 

عاشقت از روز الستم بیا 

ای همه نوروز همه خرمی 

برگ خزان دیده ی مستم بیا 

۲۸/۱۲/۸۲

  • مهدی طهماسبی دزکی

وقتی که می خواند زمین 

در یک غروبی خسته ای 

احساس های تشنه را 

پاییز در خود بشکند 

غمگین شود

چشم انتظار بارش باران شورانگیز دل 

چشم انتظاری می کشد 

بس بی قراری می کند 

گویا پر از غمناله هاست 

  • مهدی طهماسبی دزکی

الا آشنایان آیین عشق 

سلحشور مردان بالین عشق 

چه شد شور و حال دل انگیزتان 

کجایند فرهاد شیرین عشق

 سبویی بده ساقیا شاد کن

دل مانده امروز غمگین عشق

چه پیش آمده اندکی شرح ده

بخوان از غزل‌های خونین عشق

بیا سادگی را رعایت کنیم 

تو ای همدل سبز و دیرین عشق 

بیا باز گردیم بی همهمه

به سوی همان مرز پیشین عشق

به آنجا که دل آشنای تو بود 

هواخواه عشق و مضامین عشق 

۱۳۷۹

  • مهدی طهماسبی دزکی

بیرون نمی شود 

نگاه تو از قاب خاطرم 

عکسی 

که حک شده ای بر نگاه دل 

  • مهدی طهماسبی دزکی

می رسد عشق تو بر سینه ی ما و بر دل ما 

شادمان می شود از عشق یقین محفل ما 

هر کسی حاصلی از عمرجهان دارد و نیست 

جز غم عشق تو در هر دو جهان حاصل ما 

سرفکندیم به پای تو و داریم امید 

که قبول افتدت این تحفه ی ناقابل ما 

فخر ما خاک نشینان به ملائک این است 

که زدی خیمه تو ای شاه به آب و گل ما 

حالیا سرخوش و مستیم نداریم خبر 

که چه بود و چه شود ماضی و مستقبل ما

نام تو ذکر دل انگیز اهورایی ماست 

که معطر کند از مهر خودش منزل ما 

تا همیشه غزل از نام خودش می گویم 

می رسد عشق تو بر سینه ی ما بر دل ما 

۱۳۸۳

  • مهدی طهماسبی دزکی

به پایان می رسد

عمری که در اندیشه ها بودم

پریشانم پریشانم

من

از این دست دادن ها

  • مهدی طهماسبی دزکی

ما نه آنیم که سر در پی خوبان ندهیم

هرچه داریم به شادابی مهمان ندهیم

عرض این است که سرمستی و سرحالی را

به دل انگیزی با صحبت یاران ندهیم 

برسانید سلام دل ما بر یاران 

گرچه ما خاک غریبانه به تهران ندهیم 

حرف این است به امید خدا شاد شوید 

عمر جز بر نفس و شادی یاران ندهیم 

هرچه داریم حسین است و غم و داغ غریب

ما دل خویش به غیر از مه تابان ندهیم 

هرچه باشد همه جا زمزمه گر می مانیم 

ما نه آنیم که سر در پی خوبان ندهیم

  • مهدی طهماسبی دزکی

۱۶ مهر را چندسالی است با عنوان روز جهانی کودک را در کشورمان جشن می گیریم و در یک حرکت کمتر برخوردار از اصل ابتکار صرفا به برنامه‌های گذرا و معمولی اجرا می شود.

 

البته سالیان گذشته به ویژه تا اواسط دهه نود این روز را آغازین روز هفته با کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به عنوان نهاد اصلی تصمیم ساز جشن می گرفتیم و دانش آموزان عزیز در رده های سنی مختلف به عنوان جامعه هدف با حضور در مراکز کانون پرورش فکری از برنامه‌های خلاقانه، زیبا و به یادماندنی تعریف شده توسط مربیان نیک اندیش و اثرگذار کانون استفاده می نمودند.

 

کانون‌ پرورش فکری کودکان و نوجوانان محور طرح ریزی و اجرای برنامه های مرتبط با کودک و نوجوان در فضایی غیررسمی و مبتنی بر آموزش های مورد نیاز این قشر در طول ۶۰ سال گذشته بویژه بعد از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی بوده و هست و باید دیگر بار این جایگاه احیا شود و هفته کودک که نمی تواند برای بخشی از جامعه هدف که نوجوانان هستند اثربخشی لازم را داشته باشد با رویکرد مثبت به جایگاه کانون پرورش فکری تغییر رویه دهد.

 

 

مهدی طهماسبی

 دبیر شورای فضای مجازی استان

  • مهدی طهماسبی دزکی

به تلاطم انداخت 

جهانی را 

رستاخیز صمود 

در مواجه با بی حیایی یهود 

آن گاه که 

اجساد کودکان لاغر شده 

در هجمه های مداوم 

و بارش بی امان نامردمی ها 

بر زمین غسل خاک می کردند 

صمود فریاد بلند انسانیت بود 

در هجوم شب 

در تنگنای نامردها 

و جهانی همپای صمود 

پیش می آید و 

می رسد روزی که 

از میان خاک های غصه مند غزه 

بهار بیداری برخیزد 

تا ققنوسی باشد 

حماسی دل و بلند آشیان 

که سرود رهایی را می خواند.

 

 

 

 

  • مهدی طهماسبی دزکی

از گریه ی نوبهاری ات فهمیدم 

از این همه آه و زاری ات فهمیدم 

تو اهل زمین نبوده ای جا مانده 

از ماندن و بیقراری ات فهمیدم 

۲۱ بهمن ۹۵

  • مهدی طهماسبی دزکی

تا بی نهایت می برندمان

اینجا همه خونرنگ اند 

از لاله های پرپر 

تا نخلهای بی سر 

اینجا روایتگر 

شیران بی سر 

و زاهدان گمنام است

 عرفان یعنی گمنامی 

دلاوری

هر عملیات 

شناسنامه ای است جدید 

از پرواز گلها

و هر منطقه 

فرودگاه گلوله ای 

و عروجگاه آلاله ای است 

در لابلای خاطرات زخمی 

فوران حماسه ها

و مظلومیتی بی پایان

  • مهدی طهماسبی دزکی

اینجا روایت خالصی است 

از منتظران بهار 

و راهی نیمه تمام 

که آیا ما آن را ادامه می دهیم 

۲۱ بهمن ۹۵

  • مهدی طهماسبی دزکی

می رسد 

مردی 

شهیدی 

بی سری 

با تن خونین، یلی 

نام آوری

  • مهدی طهماسبی دزکی

 

 

ترا من چشم در راهم امیدم 

ببین از دست دوری ات چه دیدم 

به تیر طعنه دشمن آتشم زد 

بگویم من چه دیدم یا شنیدم 

کمی آن سوتر از حال مکرر

چه رنجی بهر دیدارت کشیدم 

به امیدی که می آیی به این سو 

من از دل‌های خسته دل بریدم

ببین اوج غریبی در نگاهم 

ببین شوق عطشمند شدیدم 

به راهت خون نگارم خون نشانم 

پر از ناگفته هایی از شهیدم 

بیا تا با خط اشکم بگویم 

که در هجران رویت من چه دیدم 

در این حسرت سرای چند روزه 

به قدر عمر باقی غم چشیدم 

کنون در شامگاه جمعه ی عشق 

من از وصل تو نقشی کشیدم 

هنوزم در تپش های نگاهم 

ترا من چشم در راهم امیدم 

۱۶/۸/۸۱

  • مهدی طهماسبی دزکی

پرواز 

حالی خاص 

از جمله آنهایی است 

که بال و پر دارند 

در وسعت 

بی کرانه بودن 

  • مهدی طهماسبی دزکی

دم نوش عشق 

می نوشم 

در بامدادی سرد 

اما امیدم هست 

امیدوارم تا سحر گردد 

خورشید می آید 

من فاصله ها را رها کردم 

دم نوش می نوشم 

  • مهدی طهماسبی دزکی

در پس حادثه ها 

نام خطر 

می آید 

من خطرنوش 

و خطر خواه و خطر انگیزم 

  • مهدی طهماسبی دزکی

دلم را برد آن شب 

نصف و نیمه 

من اینجا نیمه جانم 

بعد یاران 

  • مهدی طهماسبی دزکی

دلم آیینه ی احساس ها بود 

معطر از شمیم یاس ها بود 

دلم در کربلاهای مکرر 

دوباره راوی عباس ها بود 

  • مهدی طهماسبی دزکی

باور نمی کردم 

ولی 

وقتی مرا خواند 

گویی که جا در 

جنت اعلا گرفتم 

  • مهدی طهماسبی دزکی

یاد مردان خدا

همواره در جان ودل است 

زنده ی جاوید

نام این شهیدان است وبس

  • مهدی طهماسبی دزکی

در کف

سنگ شکسته

مگذارید امید 

دل من ماند به امید و

به سامان نرسید

  • مهدی طهماسبی دزکی

حس و حالی هست

بین مردم این روزگار 

کودکان

دانند قدر

بودن نوروز را

  • مهدی طهماسبی دزکی

در سایه سار

عشق حسین آمدی و بعد 

همواره

در پناه حسینی

از او بگو 

 

 

  • مهدی طهماسبی دزکی
بایگانی
آخرین مطالب