برای دیدن بهار
کمی به سبزه فکر کن
رهاتر از نسیم شو
برو به دامن چمن
بخوان بخوان
تغزلی به رنگ اشتیاق گل
شبیه جاری زمان
به رنگ ها سلام کن
بهار حس ساده را
به بوستان نشان دهد
- ۰ نظر
- ۰۷ اسفند ۰۰ ، ۱۱:۱۹
برای دیدن بهار
کمی به سبزه فکر کن
رهاتر از نسیم شو
برو به دامن چمن
بخوان بخوان
تغزلی به رنگ اشتیاق گل
شبیه جاری زمان
به رنگ ها سلام کن
بهار حس ساده را
به بوستان نشان دهد
عموصفر
به آخرین سفر رفت
ودایی عیدی
دیگر عیدی نمی دهد
کاکا جمعه
صبح جمعه
به برادران آسمانی اش پیوست
قدم
در کوچه های خیال زمین از قدم زدن مانده
مش کرم
کرم داشت اما درم نداشت
خورشید خانه نشین شده
بیرون نمی اید
از پر گل
یادهای پرپری باقی است
ماه سلطان
تغییر اسم داده
و ماهزاده زشت رو شده
درست شبیه ماهرو
نه شاه صنمی مانده و نه ماه صنمی
کوچه ها خالی اند
انگار صفایی ندارند
ناز
سروناز و فلک ناز افتاده
نام های نو
فقط نامی نو اند وبس
نه حسی
نه هنری نه شوقی
همه رفتند
مثل برف که
به خاطرات ما پیوسته
دیگر واژه ها احساس های خاطره برانگیز ندارند
زمزمه ای گم شده
واقعا عجیب نیست
مردها آمده بودند ولی دلنگران
مثل دریا متلاطم ز کران تا به کران
دست ها سمت افق کرب و بلایی بودند
دل من گفت که اینها شهدایی بودند
هرچه دفتر ایام تلاطم دیدیم
حس آیینگی و غیرت مردم دیدیم
رود در رود خروشنده و دریا شده بود
شهر یک پارچه همرنگ تولا شده بود
با نفس های حماسی نفسان ایران
کوچه در کوچه پر از غیرت مولا شده بود
همه بودند پر از حس غریبانۀ خویش
و علمدار یقین حضرت زهرا شده بود
باز این سنگر همراهی و جانبازی ما
در غم انگیزی آن حادثه برپا شده بود
ماه دی پر از سردی و رخوت زدگی
نهم دی دل ما مامن گرما شده بود
هر طرف می نگرم یاد عزیزانی هست
رود در رود خروشنده و دریا شده بود
چقدر همدل هم مرد و زن و پیر و جوان
دل سپردند به آزادگی این دوران
مشت ها در گره غیرت مولایی خویش
گام ها منتظر لحظۀ فردایی خویش
هرچه دیدیم عطشناکی مرد و زن ماست
هر طرف صحبت آزادگی کرب و بلاست
همه بودند ولی دل نگران از دگران
دل ما از دگران گشته چنین دل نگران
بیرق عشق به پا ماند و به پا می ماند
همه جا زمزمه ی خون خدا می ماند
آسمان ابری
ولی
خالی تر از ایام پیش
حیف شد
جیب زمین
خالی ز نقل برفی است
در همین خانه
که اندازه ی دلتنگی ماست
دل ما
تنگ شمابود
بپرس از خورشید
نماد حس بی کران مبارک است روز تو
سپید پوش مهربان مبارک است روز تو
تو اهل رأفت و نظر تو اهل همت و خطر
عزیز خوب بی نشان مبارک است روز تو
در این هجوم درد ها که رنج بی امان شده
پناه درد هایمان مبارک است روز تو
همیشه تا همیشه من سلامتان نموده ام
امید روز بی امان مبارک است روز تو
ترنم ترانه امید و شوق و همدلی
سفید پوش مهربان مبارک است روز تو
شب بود و نگاه آسمانی ، قاسم
هنگامه ی سرخ جاودانی قاسم
سردار رشید ما سلیمانی رفت
مهمان تمام عاشقانی قاسم
با عشق حسین دل فزون می کردی
در خاک عراق مشق خون می کردی
با دست بریده بر دل یارانت
نقشی ز دیار لاله گون می کردی
دل برده ز راه دور قاسم اینجا
شرحی ز دل صبور قاسم اینجا
فریاد زدندمی رسد صدپاره
بر محمل عشق و نور قاسم اینجا
دلم را می برم تا لحظه های منزل عاشق
برایش شعر می خوانم مداوم از دل عاشق
نمی خواهم بمانم در میان حجم ویرانی
سلام تازه می گویم به جان مقتل عاشق
منم همزاد آیینه منم همراز دیرینه
نشانی از بی نشانی هایست گویی محفل عاشق
شبیه نی که می نالد جدا از دوستان خود
سرشته هستی ام را هستی از مشتی گل عاشق
خودم را می نویسم زیر باران های بی پایان
به یاد دوستان خاکی دریادل عاشق
تمام هفته با تنها ترین مرد زمین هستم
برایش شعر می خوانم مداوم از دل عاشق
مهر بی رمق گذشت
مثل مهر سال پیش
خاطرات مدرسه
خاک خورده مانده است
بی صدای بچه ها
بی نیایش امید
بی سرود صبح زود
بی هیاهوی تمام کوچه ها
مدرسه هنوز هم
فکر خاطرات رفته و قشنگ بچه هاست
هفته اول مهرماه برای ما یادآور روزهایی است خاطرهانگیز که با عطر و بوی خاصی در هم آمیخته و خاطرات خوشی را با خود دارد.
از روزگار مدرسه رفتن ما که این روزها را هفته جنگ می نامیدند و انواع و اقسام برنامه های فرهنگی و اعتقادی متناسب با حال و هوای آن اجرا می شد تا بعدها که نام این هفته شد هفته گرامیداشت دفاع مقدس و برنامه ریزان رسمی و بچه های آتش به اختیار بسیجی در تجلیل این روزها و صاحبان آن، شهدای سرافراز می کوشیدند هرساله تلاش های موثری صورت گرفت.و یکی از این جلوه ها اردوهای راهیان نور و نمایشگاه بازسازی صحنهها عملیاتی بوده و هست.
امسال بعد از چند سال روز اربعین و پنجم مهرماه که مصادف با شکستن حصر آبادان در سال 1360 توسط رزمندگان اسلام بود، به همراه خانواده ام وارد نمایشگاه دفاع مقدس بروجن که در منطقه عملیاتی جوار قبور مطهر شهدای گمنام بروجن به همت بچه های پایگاه شهدای مسجد امام حسین علیه السلام، بسیج هنرمندان حوزه مالک اشتر بروجن برپا شده بود، شدیم.
حس و حالی نوستالژیک و خاطره برانگیز که روزهای کودکی و نوجوانی برایم زنده کرد تا زنده بودن را دوباره تجربه کنم.
صحنه های خوش ساخت ، بیرق های حسینی، پرچم سه رنگ مقدس جمهوری اسلامی،ماشین آلات رزم و ابزار جنگی برای من و فرزندانم جذاب بود و هرچه توانستیم عکس گرفتیم و سوالات متعدد بچه ها را جواب دادم
احساس خاصی داشتیم همرنگ شهیدان
خداقوت به دست اندرکاران این نمایشگاه و آرزوی همنوایی با شهدا برای جامعه اسلامی
حسن زاده، علامه ی ذوالفنون
که عازم سوی عرش اعلا شده
مه مهر و آغاز این قرن او
روان جانب کوی مولا شده
رها گشته از خاک با عشق یار
هم آوای مردان دریا شده
مقیم بهشت خدا روح اوست
که هم صحبت اهل بالا شده
بروجن سوم مهر ماه ۱۴۰۰
مهدی طهماسبی
در کانال کتابدار آقای جزینی یک صفحه ای از مجموعه ای که در قرن هفتم نگاشته شده را نشر داده اند و در حاشیه این صفحه یک رباعی زیبا وجود دارد که به نوعی تصویرگر صبری ارزشمند است گوهری که برای جامعه امروز ما که دوست دارد یک شبه راه صدساله رسیدن به خواسته های مادی را بپیماید ، در حکم کیمیاست.
تا در نرسد وعده ی هر کار هست
سودی ندهد یاری هر یار که هست
چون وعده فراز آید خود بر خیزد
بی واسطه از دل تو هر بار که هست
حمزه اصفهانی مورخ گفته
که دنیا به چهار چیز خوش گذرد
اول ایمنی دوم توانگری سیوم صحت چهارم جوانی و
به چهار چیز ناخوش گذرد اول ترس دوم درویشی 3.رنجوری و 4 . پیری
جنگ خطی محفوظ در کتابخانه ملی
در حاشیه کتاب ترجمه الحاصل فی علاج المفاصل فی الطب که در سال ۶۴۲ه.ق ودر روزگار اتابک ابی بکر ابن سعد زنگی ترجمه شده است یک رباعی از شیخ ابوبکر زینهار دان با خطی که در سده های هشتم و نهم بدان کتابت می کرده اند، نگاشته شده از لطافتی عارفانه برخوردار است و مضمونی دلچسب را به مخاطب ارائه می ده
د. در خصوص سراینده این رباعی عرفانی شیخ ابوبکر زینهاران شاید بتوان او را همان شیخ ابوبکر تایبادی عارف متوفی به سال ۷۹۱ه.ق دانست.
شیخ ابی بکر زینهاران
مردان رهت میل به هستی نکنند
خود بینی و خویشتن پرستی نکنند
آن جا که مجردان حق می نوشند
خم خانه تهی کنند و مستی نکنند
استاد سیدعلی میرافضلی در کانال ارزشمند چهارخطی از شعرهای نگاشته شده توسط شرف الدین داود قیصری بر روی کتاب منازل السایرین پیر هرات در سال 724ه.ق در تبریز مطلبی در محتوا نگاشته اند که از نگاه ویژه رباعی محور ایشان حایز اهمیت و ارزش است و این کتاب که به شماره 744کتابخانه فاضل احمد کوپرلی محفوظ است ابیاتی دیگر نیز وجود دارد از جمله یک تک بیتی از شاعری به نام عیسی تستری
لعیسی تستری راست
نظیرت آن چنان باشدکی حاشا ابلهی گویذ
که کوری در فلان وادی شبی دیذه است عنقا را
درباره این عیسی تستری هیچ اطلاعاتی در دست ندارم و در میان سرشناسان و مفاخر شوشتر نامی از او نیست و باتوجه به نحوه ضبط این بیت که ذال جای دال را گرفته می توان گفت وی شاعری بوده که پیش از نیمه دوم قرن هفتم می زیسته و شاید هم از اهالی قرن اواخر ششم هجری باشد و این می تواند سرآغازی برای شناخت بیشتر یک شاعر گمنام باشد
هرچند که هست نقل دوران غصه
هر گوشه رسدبه جان یاران غصه
اما دل من گواهی این حرف است
می آیی و می رسد به پایان غصه
اینک که محرم است و ما غم داریم
از داغ حسین به سینه ماتم داریم
انگار تمام برایمان محرم عشق است
از داغ و غمش به دیده غم داریم
رسیده ماه محرم که اشک ریزان است
کتیبه های سیاهت نشان ایمان است
به هرزبان و به هر لهجه عشق می گوید
حسین سرور آزادگان عطشان است
دوباره مرثیه های شکسته و زخمی
غریبوارۀ اشکم شبیه باران است
فرودگاه غمت سینه های مشتاقان
هنوز در غم تو روضه ها فراوان است
به یاد تشنگی ات کام شعرها عطشان
عطش عطش همه جا نالۀ ادیبان است
مصیبت تو و آهی که تا ابد رفته
شکسته قلب زمین از غم شهیدان است
به خون سرخ نوشتی که دوری از ذلت
کتیبه های سیاهت نشان ایمان است
23/5/1400
مدیر عامل مؤسسه فرهنگی هنری و رسانهای «طلایه داران افق» چهارمحال و بختیاری از رونمایی از کتاب های تولید شده این مؤسسه خبر داد.
مهدی طهماسبی مدیرعامل مؤسسه فرهنگی رسانهای طلایه داران افق چهارمحال و بختیاری به حلقه وصل گفت : به مناسبت روز قلم آیین رونمایی از کتاب های تولیدی این مؤسسه در بروجن برگزار شد.
وی تصریح کرد: «روح اله سرباز روح الله» که روایت مستند زندگی دیده بان شهید روح اله کاوه بروجنی است که به قلم زهرا صادقیان بروجنی و مهدی طهماسبی نوشته شده، کتاب «ضربان های بی نهایت» مجموعه شعر زهرا صادقیان بروجنی، کتاب «ارادت واژه ها» «شناخت نامه کربلایی احمد بنا بروجنی» ،«بازگشت پرستو» داستان کودک به روایت حبیب، «دیوان سید ذاکر» و «چهارباغ» به قلم و تصحیح مهدی طهماسبی از جمله کتاب های رونمایی شده است.
طهماسبی ادامه داد: این کتاب ها توسط انتشارات دزپارت شهرکرد و صریر تهران در سال جاری منتشر شده اند .
وی افزود: این موسسه فرهنگی هنری رسانه ای در راستای اهداف مشخص درصدد تولید آثار فاخر و ارزشمند مبتنی بر فرهنگ ناب اسلامی و انقلابی به صورت کتاب و محتوای فضای مجازی و همچنین تولید آثار تصویری می باشد.
برای آقابزرگ مرحوم حاج ابوالحسن کاوه
کسی که خفته اینجا هست کاوه
که عمری باخدا و مهربان بود
به راه عشق روح الله را داد
کسی که آشنای آسمان بود
***
پدر عمری نشان از آسمان داشت
چو کاوه پتکی از آهنگران داشت
به راه عشق روح الله را داد
دلی رنگ خدا و مهربان داشت
انگار زمین نگاه بی تابی داشت
احساس حضور گرو وبی خوابی داشت
دیدم که تمام شهر ما در گرما
شوقی به هوای قطرۀآبی داشت
در صفحات پایانی دیوان کمال خجندی به شماره 813805کتابخانه ملی غزلیاتی از سلیم تهرانی نگاشته شده است محمدقلی سلیم تهرانی شاعر نازک اندیش سبک هندی که در سال 1057ه.ق در کشمیر درگذشته و غزلش حس شورانگیز دارد
هرچند این نسخه تاریخ کتابت ندارد اما می توان حدس زد که این نسخه از اواخر قرن یازدهم هجری باشد و درمیان این غزلیات به غزلی نویافته از او برخوردم که با تفحص در دیوان های تصحیح شده از سوی دکتر رحیم رضا و محمد قهرمان این غزل کوتاه در این دو نسخه وجود نداشت و اکنون این غزل چهاربیتی تقدیم حضور دوستان ادب دوست می شود
به باغ داد چنان آب جلوه ای آن سرو
که سبزه ی لب جو گشت در خیابان سرو
به راه شوق تو آزادگان زسایه ی خویش
نشانده اند به هر گام در بیابان سرو
تو چون خرام کنی از چمن به جلوه گهت
چو گرد باد به یک پا دود شتابان سرو
سلیم همت آزادگان چه گل چیند
در این چمن که نچیده است غیردامان سرو
#مهدی طهماسبی
تقدیم به روح بلند حاج ابوالحسن کاوه پدر شهید روح اله کاوه
آخرین مرد بیشۀ آهن
کاوه راست پیشۀ آهن
آن کریمی که گل سخن باشد
حاجی ما ابوالحسن باشد
مرد تنهای کوچه های غریب
حس و حال تو حس و حال نجیب
سفره دار کریم خوش برخورد
عشق ، نامت به آسمان می برد
سرو من غصه دار روح اله
افتخار تبار روح اله
داغ احسان به سینه ات مانده
درد اینجا قرینه ات مانده
چشمۀ چشم بچه ها جوشان
باورش سخت ، رفته آقاجان
با وفا می روی خداحافظ
تا خدا می روی خداحافظ
می نویسم برایت این کلمات
هدیه بر تو سلام وهم صلوات
1400/3/25 بعد از مراسم خاکسپاری اش
سایه هایی همه سایه گستر
یادگار غیور دلاور
ذکرشان بر لب ما پر از شوق
واژگون لاله هایی معطر
مردمی از تبار گل یاس
مثل عباس و ایمان و اکبر
بی نهایت ترین مردم شهر
بی کرانه ترین عشق باور
روضه خوان غریبی خورشید
سایه هایی همه سایه گستر
سلامی مفرح چو باد بهار بهار
درودی معطر چو زلفین یار
ان شالله این آخرین یادداشت من به عنوان رییس اداره فرهنگ وارشاد اسلامی شهرستان بن است 20 ماه حضور و همراهی همراه با تجربیات زیبا و کوتاه از قبل از کر ونا تا امروز
خدایا چنان کن که فرجام کار
تو خشنود باشی و ما رستگار
یاعلی مدد
بانگاهی پر از غریبی ها
دستهایی تهی تر از پوچی
غصه های به وسعت دریا
حجم اندوه سرد و بی پایان
می رسم
درشبی ساده و اهورایی
ناگهان
پیش رویم گشوده خواهد شد
دری از باغ
باغ هم رنگی با گل و لاله و زمان و زمین
ناگهان
از تمام تنهایی
مانده تنها نمای تنهایی
می روم تاکرانه های امید
دل مهربان خورشیدی
و دلم می شود پر از احساس
در شب دل
شب دیار و درود
در شب واژه های پرتکرار
روزگار عجیبی است
روزهای دیده شدن یا تلاش برای خودنمایی
روزگار عرض اندام فضای مجازی
چهره شدن واسم و رسم داشتن و به آن بالیدن
مراقب باشیم
برای دیده شدن و شاخ بازی در فضای مجازی عفت مان را به باد فنا ندهیم
مراقب باشیم دستهای نامریی غیرت و حجب و حیا مان را نابود نکنند
عادی شدن بی حیایی و بی عفتی در لباس، پوشش، چهره و رفتارمان خودش را نشان ندهند
مواظب باشیم خواسته یا ناخواسته دل امام زمان (عج) را به درد نیاوریم
خیلی است که برای لذات گذرا و حیوانی ، موقعیت آسمانی شدن را از دست بدهیم
ما مامور خودمان هستیم اگر دیگران اشتباهی یا غلطی را انجام دادند مجوزی برای ما نخواهد بود که ما اشتباه کنیم
راه سخت است و عزراییل رفیق همیشگی مان در کمین پس به هوش باشیم
در کتابخانه ملی نسخه ای از دیوان حکیم سنایی غزنوی از روزگار صفوی وجود دارد که کاتب آن خوشنویسی است چپ دست و شاعری است که در انجامه این نسخه به این نکته اشاره کرده است.
وی در پایان نسخ نوشته « تمت دیوان امیرالکلام هدیه ملک علام خضر سرچشمه ی حیات تحقیق، بلبل هزاردستان گلستان توفیق، شمع شبستان معرفت خدایی نور حدیقه بینایی حکیم الزمان مجدود حسن سنایی رحمهالله علیه تاریخ منتصف شهر ربیع الثانی سنه ثلاث عشر و الف حرره ذره خاکسار بی مقدار محمد ابن حسین کاتب صفاهانی المتخلص به جانی غفرالله ذنوبه و ستر عیوبه
جانی ز دوات و کلکم این نقش متین
بی شک نبود خط که بود سحر مبین
بر لوح کتابت این خط پر خط و خال
از دست چپم نوشت تقدیر چنین»
#مهدی طهماسبی
@riznokteha
از راه می رسد باز نوروزهای تازه
حس بهار و بودن در این فضای تازه
بعد از هجوم غصه در موسم دی و غم
ما منتظر که آید اینک صدای تازه
بهار می رسد اینک بهار پر امید
منم نشسته به راهی که می رسد خورشید
دوباره بزم هیاهو وسفره و ماهی
به جان زنده دلان میرسد چنین تاکید
بخوان تو آیه به آیه کتاب هستی را
بکش تو خط غریبی به چهره تردید
یقین که می رسد از ره امیر دریا دل
امیر قافلۀ عشق و مستی و توحید
کسی که شوق اهورایی از رخ و دستش
به کوچه ها و به شهر ها به جانمان بارید
بخوان تغزل مستی ز بیت بیت دلم
بهار می رسد اینک بهار پر امید
آسمان شوق به دیدار شما داشته
در زمین
نام تان زمزمۀ روز و شب بچه هاست
شیرمرد
نام تو
تشنه لب کربلاست
کودک شش ماهه ی آل بهار
دستی تهی
چشمی به راه
اندیشه هایی منتظر
شاید بیاید ماه نو
چشم انتظاری می کشم
احساس مرا فقط خطر می داند
یک حس غریب شعله ور می داند
این سوختن و شرر گرفتن ها را
تنها دل سرخ وشعله ور می داند
تورک اردوغان نمیداند که ایران کشوری است
ملک آذربایجان چشم و چراغ کشور است
خاک ایران زادگاه شیر مردان دلیر
یادگار عاشقان بی نشان حیدر است
تورک اردوغان چو مست از آن عرق خواری شود
حرفهایی میزند کان گفته اش رنج آور است
خاک آذربایجان مهد شهیدان باکری است
جای جایش مهد ستار است وشیعی پرور است
این حسینیه که با ذکر ابوالفضل غیور
از تمام خاک عثمانی مرامان برتر است
#شعر :مهدی طهماسبی
#ایران متحد
#آذربایجان قلب ماست
عجب حال غریبی داشت در خون
نگاه دلفریبی داشت در خون
یقین چشمش به مولا بود آن وقت
چه احساس نجیبی داشت در خون
شب از آوای برنو می نویسی
حدیث درد شبرو می نویسی
به خون تازه ات سوگند خوردی
برای عشق از نو می نویسی
ادبیات فارسی در تار و پود و هستی خویش با نصیحت گویی و پند آموزی عجین شده و در دل خویش فضایل و خوبی ها را فریاد می زند و نوعی زهد دنیاگریز را به مخاطب عرضه می کند و یکی از این قطعات شعری که در وبگاه گنجور به عارف خراسانی ابوسعید ابوالخیر منتسب شده و در بخش ابیات پراکنده او منتشر شده شعر «حال دنیا را بپرسیدم» است و دوبیت آغازین این قطعه شعر این چنین است
حال عالم سر به سر پرسیدم از فرزانهای
گفت: یا خاکیست یا بادیست یا افسانهای
گفتمش،آن کس که اواندرطلب پویان بود؟
گفت: یا کوریست یا کریست یا دیوانهای
و اکنون بادستیابی به نسخه ای از سیرالملوک یا سیاست نامه خواجه نظامالملک طوسی که در سال 724ه.ق توسط کاتبی به نام علی ابن الحسن ابن احمدنگاشته شده و در ترقیمه آن روایتی کامل تر ، تازه تر و در عین ارزشمند از این دوبیت وجود دارد که نشان دهنده شناخت مردم از این قطعه شعر و رواج آن در قرن هفتم و هشتم در میان پارسی زبانان می باشد و در عین حال آیینه ای است برای رسیدن به اشعار عرفانی و بازنمایی پیشینه اشعار منتسب به شیخ ابوسعید ابوالخیر که تا پیش از این انتساب این شعرها را به دهه های میانی سده نهم می دانستند و پر و بال یافته در عصر صفوی برمی شمردند. و حال می توان گمانه زنی های تازهتری در این عرصه مطرح کرد
دوبیت تازه یاب
حال گیتی را همی پرسیدم از فرزانهای
گفت یا خوابست یا باد است یاافسانه ای
گفتم اندر راحت او دل که بندد باز گوی
گفت یا کولی بوذ یا مست یا دیوانه ای
#مهدی طهماسبی
رفیق حاج قاسم های همدل
به تحقیقات مردان صبوری
به خیل دوستان عشق پیوست
یلی، دریا دلی، مردی ، غیوری
در این آدینه ی غمگین آذر
بسیجی بود و همرنگ خدا شد
به دست ناجوانمردان ناپاک
به خون غلطید و با خون آشنا شد
اگر چه از نفوذی زخم خوردیم
قسم بر لاله های شهر غیرت
به فکر انتقام از ناکسانیم
به دل داریم از این حرف،حسرت
به اسراییل نامرد و کثافت
بگو ما دل به عشق یار بستیم
به فخری زاده و آیین خورشید
که اهل انتقام سخت هستیم
99/9/7
من و آبان رفیقیم
ز ایام گذشته
و باهم خاطراتی
پر از فریاد داریم
رفیق پابه پایم
نگاهش مملو از باران برگ است
و شاید خاطراتش
پر از شور و هیاهوهای دیروز
رفیق سکه های زرد برگی
برای دیدن پاشیده اینجا
نفس در آب و آتش می زند مردانه در میدان
به آتش بال و پر سوخت چون پروانه در میدان
جوانانی که از خاک غیوران سر برآورده
نوشته شعرهای غیرت جانانه در میدان
رجز خوانی آن دیادلان از عشق بازی ها
روایت داشت از تفسیر آن افسانه در میدان
ترانه خوان فتح و همدل صبح ظفر گشته
سماعی سرخ می کردند زآن میخانه در میدان
چنان سرمست ذکر آشنای همدلی گشتند
که گویی پخش می شد شوق آن مستانه در میدان
هنوزم باورش مشکل شبیه ظهر عاشورا
نفس در آب و آتش می زند مردانه در میدان
در پهندشت شعر و ادب فارسی شاعرانی گمنام هستند که جز ذکری کوتاه و یادی گذرا از آن ها به جا نمانده است و ابیاتی کوتاه و قطعاتی معدود از اشعارشان که در حاشیه دفتری به خط کاتبی دلسوخته و دوستدار ادب چیز دیگری در دسترس نیست .
یکی از این شاعران ناشناخته سخنوری است با تخلص خاکی سمنانی که در نسخه خطی حدایق الحقایق رامی که در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران در سال818ه.ق کتابت شده و در این نگاشته 4قطعه شعر از وی نقل شده و در سر لوحه آن نوشته شده
لمرحوم مولانا خاکی سمنانی راست
پس می توان گفت که مولانا خاکی سمنانی شاعری است که در قرن هشتم می زیسته ولی در هیچ یک از تذکره ها و تراجم احوال نامی از وی نیست و شاید در زمانی دیگر بشود در این باره بیشتر سخن گفت و در این جا مثنوی کوتاهی
از وی نقل می کنیم
بابای مشفقم که به رحمت غریق باد
با حوریان روضه ی رضوان رفیق باد
داد او مرا زحکمت خود پند ارجمند
کای جان من به گوش ودل اندرکسی مبند
در سینه گر تو داشته باشی هزار دل
صاحب نفاق را ندهی زینهار دل
کز دلبران دهر نبینی به جز جفا
ما آزموده ایم مر این چرخ بی وفا
امسال مهر بی رمق
امسال مهر خسته را
در کوچه های بی صدای زندگی
در لابلای سرفه های خشک یک آزرده دل
در حسرت یک حس خوب
در خاطرات حس بر انگیز غریب
در پچ پچ خشکیدۀ هم شاگردی سلام
دیدم و غم خوردم
آهسته خم شد تا ببوسد روی دختر
انگار بوی غم گرفته بوی دختر
خم شد ببوسد از روی نیزه رخ او
اما چرا پس سوخته گیسوی دختر
جایی نمانده در تنش بی تازیانه
اشکی غریبانه رها شد سوی دختر
یارب سه ساله گل نوازش می شناسد
نه سیلی و نه آتشی بر موی دختر
از هق هق بانو رقیه درد دارم
از آرزوی ناتمام کوی دختر
آری تمام دختران بابایی هستند
آهسته خم شد تا ببوسد روی دختر
--- سه شنبه, ۴ شهریور ۱۳۹۹
یادگاران عزیز خورشید
هم نفس با دریا
همره صبح سرافرازی ها
نامتان زمزمه ی مردان بود
شوق دیدار شما
در دل شایق یک گردان بود
آمدید از راه و
درس امید به دل ها دادید
نامتان هماره برپا
یادتان پا برجا
در کنار شهدا یادم باش
یادگار شهدا یادم باش
خسته ام از همه خاکدلان
یاد من باش چو آن پاکدلان
در حاشیه دیوان خواجه حافظ محفوظ در کتابخانه مجلس شورای اسلامی به شماره13270 که در سال 858کتابت شده غزلی از ملای روم وجود دارد که در دیوان شمس موجود نمی باشد فعلا بدون بررسی صحت یا نادرستی این انتساب این غزل تقدیم می گردد.
صوفی صفتی دوش به میقات افندی
آمد چو ادیبان به مناجات افندی
ما سوخته آن دل گرمیم به هر روی
ای بی خبران از دم هیهات افندی
آورده پیامی ز دم یار نهانی
گفتا که در آغوش به مراعات افندی
یا رب که چه خوش بود که دیشب ز کرامات
بنمود رخ خود به کرامات افندی
آن عقل که در عرصه ی به خود شیفته بودی
شد مات به یک حمله شه مات افندی
ما منتظر آن نظر پاک حبیبیم
در نور تجلی ملاقات افندی
شمس الحق تبریز چو خورشید عیان شد
هر لحظه به نوع دگر اوقات افندی
عمرم همه آن است که درعشق شود صرف
ای دل به مکافات و مهمات افندی
شمس الحق تبریز بخوان گفته مولا
ای نقد مفاتیح کمالات افندی
13270 دیوان حافظ در حاشیه آن
در خوانش بیت پنجم از الطاف استاد سیدعلی میرافضلی بهره مند شدم
#مهدی طهماسبی