رها کسی شبیه خودم

فضایی برای فرهنگ وهنر ایران اسلامی

رها کسی شبیه خودم

فضایی برای فرهنگ وهنر ایران اسلامی

سلام خوش آمدید

آتش بزن وجود مرا با غم حسین
تازنده گردد این دل من محرم حسین
خاکسترم چو اشک رخم جاری از دل است
هرچه که بوده و بود از ماتم حسین
من کیستم به محضر ارباب بی کفن
جز ذره ای که گشته کنون همدم حسین
گویا وسیله ایست غم او برای جان
تا پای دل گذر کند از این یم حسین
برجان ما ز صبح ازل دست کردگار
آورده گوشه ای زغم و نم و نم حسین

ماییم ویاد خیل شهیدان زنده دل
آتش بزن وجود مرا با غم حسین

  • ۱ نظر
  • ۱۶ شهریور ۹۸ ، ۰۸:۲۷
  • مهدی طهماسبی دزکی

 

به سر سربند یازهرا به دستم بیرق سقا به لب ذکر دعا دارم
به خون دل رفیقانم رهاگشتند وحیرانم هوای کربلا دارم
گریه کن عزای تو دل گشته مبتلای تو
آقای غیرت وادب دلها همه فدای تو
ارباب حسین ارباب حسین ارباب حسین ارباب حسین (2)
دل سردم به خون خفته غم عشق ترا گفته ببین از دیده خون بارم
شکسته بال و پر ماندم غم عشق ترا خواندم هوای کربلا دارم
دلتنگ روضه هات منم عمریه مبتلات منم
کاشکی بگن که اربعین راهی کربلا منم
ارباب حسین ارباب حسین ارباب حسین ارباب حسین (2)
دل من روضه خون تو عطش موج جنون تو ببین راهی دیدارم
شهیدان یک به یک باهم عزا و روضه وماتم من هوای کربلا دارم
ذکر همه شهادته عشق همه زیارته
بودن تو روضۀ شما بدون شک عبادته
ارباب حسین ارباب حسین ارباب حسین ارباب حسین (2)
به دل با روضه اکبر شرر افتاده و پرپر من اینجا گریه ها دارم
سه سالت می خره ما را زیارت می بره مارا هوای کربلا دارم
هرچند نصیب ما غمه شکر خدا محرمه
از شوق کربلات حسین هرچی بگم بازم کمه
ارباب حسین ارباب حسین ارباب حسین ارباب حسین (2)

  • ۰ نظر
  • ۱۰ شهریور ۹۸ ، ۱۲:۳۹
  • مهدی طهماسبی دزکی

چه شهیدی چقدر خوشگل بود

گرچه می گفت که من زشتم وبد

رفت تا وادی دیدار علی (ع)

منتظر تا که به رجعت برسد

هادی غیرت ومرد ایثار

ذوالفقاری است که فردا بشود

  • ۰ نظر
  • ۰۴ شهریور ۹۸ ، ۰۸:۴۸
  • مهدی طهماسبی دزکی

رها کن 

راه رفتن را 

که من رفتن نمی دانم 

به راه عشق 

جز از عشق گل گفتن 

نمی دانم 

  • ۰ نظر
  • ۰۲ شهریور ۹۸ ، ۰۷:۳۵
  • مهدی طهماسبی دزکی

جز رنج تنهایی نمی داند دل من 

جز درد وشیدایی نمی داند دل من 

من خاطرات خستۀ یک نسل سردم 

جز عشق  بازی سرخوشی دیگر نکردم 

این دل تنور آتش درد فراق است 

این سینه کانون غریب اشتیاق است 

من حرف هایم بی حدود  و بی نهایت 

مجنون گرفته از طنین حرف هایت 

شاید بماند  بر زمین  این حرف هایم 

ناقص شود چون شعر هایم های هایم 

حس هم آوایی نمی داند دل من 

جز رنجتنهایی نمی داند دل من 

98/5/31

  • ۰ نظر
  • ۳۱ مرداد ۹۸ ، ۰۹:۲۴
  • مهدی طهماسبی دزکی

در گذر روزها 

 در نفس سرد عبور زمان 

قافیه ها در تپش ثانیه ها باختند 

گریه به رخساره برانداختند 

کاش تو می آمدی و شهر دل 

زآن سوی این غصه به خطی جدید 

قصه بی غصۀ خود می نوشت 

ای تو امید زمین 

منتظرانت فرجت را بببین 

  • ۱ نظر
  • ۳۰ مرداد ۹۸ ، ۱۲:۴۱
  • مهدی طهماسبی دزکی

بر خلق جهان علی امیر آمده است 

هنگامۀ شوق بی نظیر آمده است 

سرمستی ما ببین که از خم غدیر 

دریا به تلاطم غدیر آمده است 

  • ۰ نظر
  • ۲۸ مرداد ۹۸ ، ۱۴:۰۳
  • مهدی طهماسبی دزکی

برخیز تلاطم دل و شادی بین 

بر چهره تبسم دل وشادی بین 

این روز غدیر عید عشاق شده 

سرمستی از این خم دل و شادی بین 

  • ۱ نظر
  • ۲۸ مرداد ۹۸ ، ۱۴:۰۱
  • مهدی طهماسبی دزکی

مستی خود از جام علی می خواند 

جان را به سوی گام علی می خواند 

لبخند به لب، دل تمام شیعه

در بزم شرف نام علی می خواند 

  • ۰ نظر
  • ۲۶ مرداد ۹۸ ، ۱۴:۱۰
  • مهدی طهماسبی دزکی

 رها 

برگونه هایم می شود 

اشکی روایتگر

روایت میکند 

اندوه دل را 

در غم انگیزی 

  • ۰ نظر
  • ۲۲ مرداد ۹۸ ، ۱۲:۴۱
  • مهدی طهماسبی دزکی

قد می کشم در ابتدای این خیابان، من

فریاد دارم درهیاهویی غزل خوان ، من

اینجا تمام لحظه ها درس امید است

شاگرد پابستم ببین در این دبستان، من

در جاری  روز شناسایی بارانی

دلتنگ از هرچه کویر م سمت باران ، من

با این نیایش های سرخ حضرت خورشید 

 لبریز می گردم کنون از روح ایمان، من

با لا الهی  آمده از عمق سرمستی  

دلبسته ام بر لطف سالار شهیدان، من

در روز شوق و معرفت تنهای تنهایم

تا بامداد یکدل اعجاز و قربان، من

از شعرهای  من سماع عشق می بارد

سرشار می گردم چو از صهبای عرفان ، من

این راه تاسمت خدا دل را رها کرده

قد می کشم در ابتدای این خیابان، من

 

 

  • ۰ نظر
  • ۲۰ مرداد ۹۸ ، ۱۳:۴۷
  • مهدی طهماسبی دزکی

مردی به خاک افتاد 

دریایی از دانش 

 آیینۀ صدق و صداقت بود 

مردی زنسل ظهر عاشورا 

 در خلوت وتنهایی شعر مدینه ، او 

آیینه داری در هدایت بود 

اینجا غریبانه 

رخ در تراب تیره خاک بقیع افکند 

اما به دست او 

یک راه روشن ،بی نهایت بود 

در ماه ذی الحجه 

درآن هیاهوی غریب مکه و حجاج 

شهر مدینه سخت خلوت بود 

آقای خوبان 

پنجمین نور ولایت با نگاهی سرخ 

آماده ی نوشیدن جام شهادت بود 

 

  • ۰ نظر
  • ۱۷ مرداد ۹۸ ، ۱۲:۰۹
  • مهدی طهماسبی دزکی



روز عشق است که این روز مبارک باشد 

اول ذی حجه همپایۀ نوروز مبارک باشد 

دستها پر شده از هلهله و شادابی 

چهره ها خنده رخ و سبز دل و مهتابی 

روز عشق است به آیین علی و زهرا (س)

شادمانی است به تضمین علی و زهرا(س)

آسمان تا به زمین نور خدا می بارد 

و دل انگیز ترین شوق رها می بارد 

هر فرشته که ز ره آمده تبریک به لب 

بهر بانوی نبی و حرم شاه عرب 

  • ۰ نظر
  • ۱۲ مرداد ۹۸ ، ۰۸:۱۰
  • مهدی طهماسبی دزکی


تا صاحب این عزا رضا شد
هنگامه ی ماتمی به پا شد
خورشید نهم به خون نشسته
عالم همه نوحه و عزا شد
در سوگ جواد نوحه خوان باش
خونگریه ی نصیب مصطفی شد
زهرا به جنان به سوگ و ماتم
اندوه به گونه ها رها شد
امشب به عزای گل بگریید

تا صاحب این عزا رضا شد
تا صاحب این عزا رضا شد

  • ۰ نظر
  • ۱۲ مرداد ۹۸ ، ۰۸:۰۴
  • مهدی طهماسبی دزکی

در دل انگیزی ایام و زمان 

در ورق خوردن تقویم عبور

 در هجوم کلمات ناقص 

 در پی حادثه های غمناک 

دل من در پی یاران عزیزی می گشت 

که زمین را به  سوی گمنامی 

طی کردند 

 مردمانی همه آزاده نفس دریادل 

پاره های فولاد 

که نترسیده از آب و آتش

تا فراسوی زمان می رفتند 

می گذشتند که جهان منزل این رفتن هاست 

غزل سرخ خطر می خواندند 

که زمین مملو از این گونه غزل گفتن هاست 

این اهالی خطر 

اهل رفتن بودند 

مثل یک اقیانوس 

بی صدا و آرام 

  • ۰ نظر
  • ۱۰ مرداد ۹۸ ، ۱۲:۲۸
  • مهدی طهماسبی دزکی


لاله خیل خلیل است که خونین کفن است 

در سی و هفت بهاری که به دور از وطن است 

سیدین است که جاویدالاثر برگشته 

این گل خفته در این خاک که نامش حسن است 

  • ۱ نظر
  • ۰۷ مرداد ۹۸ ، ۱۴:۰۸
  • مهدی طهماسبی دزکی


ما زمینی ها 

در قاب تصویرهایمان 

نقشی از اهالی آسمان داریم 

از پیروان گمنام 

بی بی بی حرم 

از حامیان حریم ولایت 

که سوره های صداقتند 

ونشان دلدادگی 

سربلندی 

عزت 

شهادت و 

سعادتند 

آنان که روایتگر حضور حماسی 

دریادلانی ازجنس عشقند 

آنان که 

رفتند بی نشان که بمانیم سربلند 

  • ۱ نظر
  • ۰۷ مرداد ۹۸ ، ۱۳:۵۹
  • مهدی طهماسبی دزکی

هم پایه نام قهرمان ها 

یاد تو طلیعۀ زبان ها 

برخاسته ای در این میانه 

 از خاک به سمت آسمان ها 

 بانام سپید و سرخت ای سرو 

نقشی بکشند نوجوان ها 

تا صبح طلوع حضرت عشق 

 نام تو نشانۀ زمان ها 

برخاسته ای چه با وقاری 

 بر دوش ، رفیق کهکشان ها 

دست من و دامن نگاهت 

بر گونه ببین تو زعفران ها 

 من ملتسم دعای خیرت

یاد تو طلیعۀ زبان ها 


  • ۰ نظر
  • ۰۷ مرداد ۹۸ ، ۰۹:۳۶
  • مهدی طهماسبی دزکی

دل را به سلام خویشتن می خواند 

جان را به پیام خویشتن می خواند 

آن سرو به خون نشستۀ عرصۀ عشق

ما را به مرام خویشتن می خواند 


  • ۰ نظر
  • ۰۶ مرداد ۹۸ ، ۱۱:۴۴
  • مهدی طهماسبی دزکی

دلم را دست باران می سپردم 

چه غمگینانه گریان می سپردم 

ولی خوشحال بودم چون که آنجا 

دلم را بر شهیدان می سپردم 

  • ۰ نظر
  • ۰۲ مرداد ۹۸ ، ۱۰:۵۱
  • مهدی طهماسبی دزکی

هوا بسیار گرم است 

 به ذهنم می رسد که 

بگویم 

زمین در حال پختن 

و ما اینجا کبابیم 


  • مهدی طهماسبی دزکی

من ماندم و غریبی و این درد روبرو 

یک داغیاد خسته و یک رنج موبه مو 

اینجا فقط دروغ نمانده است لعنتی 

یک ذره از صداقت گل های ده بگو 

دیگر بس است این همه تنهایی و فراق 

مردم از این غریبی  و از حس جست و جو 

بی سرزمین تر ازهمه شعرهای باد 

دنبال دوست آمده  ام کوچه ، کو به کو 

دلتنگی شبیه غزل های زخمی است 

من ماندم غریبی و این درد روبرو 



  • مهدی طهماسبی دزکی

رسیده این خبر از لحظه های بارانی 

طلوع می کند آن آفتاب عرفانی 

 تمام شهر پر از حس وحال امید است 

به یمن آمدن آن بهار ایمانی 

  • مهدی طهماسبی دزکی
 این منظومه به یادبود برگزاری همایش اعضای پایگاه شهدای بروجن و یادکردی از 60 شهید این پایگاه در تاریخ هفتم تیرماه 98 سروده شده است 


اصغریان آن که فرهاد گل است                      

       در گلستان شاخ شمشاد گل است

قادری عباس را یادآور است                   

    او علمدار دلیر لشکر است

ای رفیق مانده اینجا قادری                                    

     ای غلام عشق مولا قادری

می نویسم جرعه جرعه درد را                 

        حس وحالی از خدیوی باصفا

نورشرق از شرق دل دارد خبر      

     عاشق است از برق دل دارد خبر

ای حبیبی ها فدای نام تان                    

    عشق می نوشیم ما هم گامتان

نام بهزاد و محمد با غلام             

        عشق را آورده با شوق مدام

ای شما ها دردمندان غیور   

سرفرازان حماسه در ظهور

این حسینی ها حسینی گشته اند

جان نثاران خمینی گشته اند

اندکی باید بپرسیم از عظیم

نام رزاق است چون حس نسیم

از علی اکبر بپرس احساس را

حس عطشانی چون عباس را

ای حسینی ای که مسعود دلی

عاشقی و رهروی و کاملی

"مرتضی" دارد علم بر دوش خود

آن که در تخریب بس مشهور شد

ای" جهانی" در نگاهت عشق هاست

انتهای دیدگانت کربلاست     

"صالحی" در مقتل خونین خویش

گشت اسماعیل در آیین خویش

ای "مقیمی ها" که عاشق پیشه اید

شیر روز و زاهد اندیشه اید

کوچه های سادگی نام شماست

عشق بازی محو در جام شماست

ای" مجید" ای پیک مردان صبور

بال بگشودی تو در دریای نور

موسم آوازۀ " پیکارهاست"

وقتی سرمستی از آن دلدارهاست

یک طرف نام "مجید" است و مجید

آن طرف شکراله از خون گل کشید

آن برادر ها"عزیزی"بوده اند

کاینچنین در خاک وخون آسوده اند

آن برادرها که اللهی شدند

محودر جام تولایی شدند

دو کبوتر هست در این پایگاه

هر دو هم نامند مردان سپاه

نام جیلان و علی در دست من

عشق می گردد کنون سرمست من

مالکی از خاک تا پرواز رفت

بی نهایت بود از این آغاز رفت

آن که الیاس است و یعقوبی نشان

با تبسم عشق را کرده بیان

ای رفیق لحظه های من ، امید

نام تو یعقوبی وخطت شهید

باقری هم نام ابراهیم بود

بر مرام عاشقان تسلیم بود

ای خوش اندام غریب جبهه ها

از لب گل  خوانده شوق عشق را

داتلی بیگی که در والفجر هشت

بر لقای دوست او آماده گشت

می نویسم من که سلطانی کجاست

آن غیور حس بارانی کجاست

آن که عباس است نام خانی اش

شوق دارد صورت نورانی اش

ناصر دین آن علیخانی بود

چهره اش سرمست و بارانی بود

غسل در خون کرده اینجا حیدری

درک مجنون کرده اینجا حیدری

آذریان ها همه دریای اند

چون شهیدان دگر زهرایی اند

مصطفی دارد هوای درد را

حاج حسین خواند غم شبگرد را

نام نوروز علی یاری گل

 بود از یاران بهداری گل

 جعفری مانند دایی های خویش

می نویسد عشق بر بالای خویش

آی اسماعیلی دردآشنا

شربت مردانه می بخشی به ما

ناطقی نطق خطر را زمزمه

می کند با رمز گل یا فاطمه

بی ریا و با صفا قربانعلی

از تبار کربلا قربانعلی

ای محمد رفته در دامان عشق

شد وصیت نامه ات دیوان عشق

با حسین این سال ها هم گام من

در فراسوی فضا هم گام من

این که می گویم کیانی بوده اند

دوستان کهکشانی بوده اند

مردمان آسمانی یاد باد

حشمت اله کیانی یاد باد

بگذر از این کوچه باغ لحظه ها

صفدریان عاشق درد آشنا

تا کریمی عازم پیکار شد

ای بهادر موسم دیدار شد

تا که بهرام است و رنجی آشنا

با شفیعی می نوویسم عشق را

از سپهری گوشه هایی بشنوید

حس وحال کربلایی بشنوید

این که شیرانی است مهراب گل است

همنفس با خیل مهتاب گل است

باز بهرامی مرا دعوت نمود

گوشه ای از عشق را بر دل گشود

تا بنایی خوانده از عطر و گلاب

لحظه لحظه می رسد احساس ناب

تا که دل با عشق گل همسنگر است

اکبریان جان فدای رهبر است

چفیه بر دوشش رفیعی دیدنی است

حس آواز گلش  بشنیدنی است

میرمعینی نقش کرده درد جنگ

سید عباس است ناوی مرد جنگ

قاسمعلی بود واحساسی نجیب

بر لبش گل کرده چون امن یجیب

این ملکوتی شده آقا علی است

بر لبانش ذکر سرخ یاعلی است

یوسف عدنانی صحرای عشق

نقش دارد نقشی از مولای عشق

از کرمی گفت دل عاشق شدیم

بر مرام عشق ما لایق شدیم

می نویسم از محمد کردیان

مرد بارانی به رنگ آسمان

ای نظری لحظه ای همراه شو

همنفس با خیل درد آگاه شو

پایگاه ما شهیدان داده است

شصت مرد اهل میدان داده است

آبروی ما زخون عاشقان

شوق می داند درون عاشقان

 

 

 


  • مهدی طهماسبی دزکی

 رفیق رمضانی ام 

 تشنه تر از عطش 

شنیده ام باز می گردی 

 در رجعتی سه رنگ 

سبز و سرخ آسمانی ام 

 اینجا چشم های به راه مادرت خشکید 

 وعطش دیدار پدرت پرپر شد 

برادرانت از میانسالی گذشتند 

و خواهرانت ترا فریاد زدند در ضجه های مادرانه شان 

بازگشت تو

 کبوتر مهاجر تا بیکرانه رفته

حسی دیگرگون دارد

سپید بال خاکی پوش

ما هنوز شماها را درک می کنیم

با تمام تحریم ها

تسلیم نمی شویم

فرزند رمضان

ای از سلاله  عاشورا

قامت رشیدت را

در میان تکه های کوچک استخوان  می یابیم

 


  • مهدی طهماسبی دزکی

چه لذتی دارد 

 کنار جوی و سحرگاه و و دست نسیم 

 به بوی آتش و گل 

زندگی پر از ترانه شود 


  • ۰ نظر
  • ۲۸ خرداد ۹۸ ، ۰۷:۴۱
  • مهدی طهماسبی دزکی

احوال تمام سال مان خوب شود

هم حس پر از خیال مان خوب شود

با ذکر حسین گفتن صبح سحر

 معلوم بود که حال مان خوب شود


  • ۰ نظر
  • ۰۸ خرداد ۹۸ ، ۱۳:۳۲
  • مهدی طهماسبی دزکی

یک قصه تازه خواند خورشید 

من پر شدم از بهانه ای نو 

در دشت پر از امید هستم 

در فکر گل  و ترانه ای نو


  • ۰ نظر
  • ۲۲ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۲:۱۴
  • مهدی طهماسبی دزکی

درفکر امید بی کرانی هستم 

یک حس غریب و ناگهانی هستم 

 در این لحظات مملو از شوق و امید 

دلتنگ نگاه آسمانی هستم

  • ۰ نظر
  • ۲۲ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۲:۱۱
  • مهدی طهماسبی دزکی

تاروپود هستی شعر فارسی را گویا با انتظار آمیخته اند و این ترکیب تاثیرگذار در جای جای ادبیات منظوم هزار وصد ساله فارسی حضوری چشمگیر دارد و با حیات مردم توامان گشته  است . گاه انتظار خویش را در این ابیات نظامی گنجوی جلوه گر می سازد

ای مدنی برقع و مکی نقاب                         پرده نشین چند بود آفتاب

منتظران را به لب آمد نفس                            ای زتو فریاد به فریاد رس

و گاه در کلام حافظ شیرازی متجلی می شود

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی                  دل بی تو  به جان آمد وقت است که بازآیی

و انتظار جانسوز است و صبوری بر چشم در راهی دشوارتر از همیشه و به قول باباطاهر همدانی

همی گفتی صبوری کن صبوری                   صبوری طرفه خاکی بر سرم کرد

یکی از شاعران کمتر شناخته شده و در عین حال وارسته و آزادۀ دلباختۀ امام زمان (عج) آیت اله علامه حاج میرزا اسماعیل فدایی کزازی است که در مقدمه دیوانش او را فقیه ،متکلم و شاعری توانا معرفی کرده که در سال 1184ه.ق در کزاز از توابع اراک دیده به جهان گشوده و دانش آموخته حوزه های علمیه اصفهان ، همدان و کربلای معلی است . شاعری توانمند ، محققی فاضل و نویسنده ای پرکار که صاحب تالیفات متعدد بوده و تعداد آثارش را افزون بر بیست جلد ذکر کرده اند . وی در سال 1262ه.ق رخت حیات دنیوی از تن به در آورده و به سلک اهل بقا وپایدارخانۀ آخرت پیوسته است .

شعر علامۀ فدایی کزازی شعری پرطمطراق و فقیهانه و برخوردار ازویژگی های  سبک بازگشت می باشد که با عنصری به نام عشق و محبت اهلبیت (ع) ممزوج شده و اکسیری برای ماندگاری یاد ونامش را فراهم ساخته است.

 خودش به مرامنامه باورش که عشق به حقانیت اهلبیت (ع) است اشاره ای ظریف دارد

گر زما جویید راه ورسم عشق                             اول از تمجید داور سرکنید

وانگهی با صد و عطر و طیب                            ذکر نام پاک پیغمبر کنید

زین دو چون بگذشت جان خود نثار                     بهر ذکر حیدر صفدر کنید

عالم عالم از ستایش دم به دم                            باز بر صدیقۀ اطهر کنید

پس ثنا را با گلاب و عطر ناب                              ختم نام یازده سرور کنید ( فدایی، 1392 : 607)

وی عالم دینی است و ائمه را حفاظ دین وشریعت نبوی بر می شمرد

یارب به حق همه امامان                             ارکان قوام طاق ایمان

حفاظ شریعت الهی               ابواب علوم لاتناهی (( فدایی، 1392 : 149)

وی اقرار به وجود و فیض رسانی حضرت صاحب الزمان (عج) را اصل مذهب می داند

 زآن جمله که اصل مذهب آن است                         اقرار به صاحب الزمان(عج) است  (( فدایی، 1392 : 151)                         

و از فرض و واجب بودن محبت و دوستی حضرتش در همه عرصه ها و در میان اهالی آسمان وزمین سخن به میان می آورد

ای حب تو گل به گلستان فرض                                    عشق رخ تو به گلرخان فرض

نطقم همه شرحی از لب تست                                      ای شرح لب تو در بیان فرض

ذکر خوش تو چو وحی منزل                                بر اهل زمین و آسمان  فرض ( فدایی، 1392 : 656)

و حضرتش را فانوس مخفی از ظلامات و ستم پیشگی های دشمنان معرفی می نماید

به پنهان ظلامات ایادی                                       چو ز ظلمات عالم آب حیوان

به خورشید به زیر ابر مستور                                 به حق نور این خورشید تابان

به شمع شرع در فانوس مخفی                           که نورش ظاهر  و خود هست پنهان

 سمارا باعث و نجم امامت                            زمین را وارث و ختم امامان  ( فدایی، 1392 : 371)

وی از زبانها و گویش های مختلفی که آن حضرت را می خوانند و عاشقانه با وجود نازنین قطب عالم امکان رابطه مهرورزانه برقرار می کند سخن به میان می آورد و از شیدایی جمعی  حرف می زند

به ما بنما رهی ای خضر راه کعبۀ مقصد      که ما گم کرده ایم اندر ره عشق تو مسلک را

لغت ها مختلف شد زارتباط رمزی از حسنت     صقالب کرد و دیلم ترک وتاجیک و لر و لک را ( فدایی، 1392 : 557)

 وی دلباخته ای است که حسرتمند دیدار دوست است که نمی تواند در بازار هستی جز به عشق دوست بیندیشد

غافل از تو دل به هر بازار گشت                              بیع ات آمد زد به هم بازارها

دیده دارد حسرت نظاره ای                                   گرچه دل دارد به تو نظارها ( فدایی، 1392 : 519)

مختصات حکومت در دولت کریمه حضرتش که مانا ترین حاکمیت حق در همه  جوامع بشری است را فدایی چنین ترسیم می کند

به عدل امیر به صدق آمر و به حق مامور                      به دین ظهیر و به دین ناطق و به دین سامع ( فدایی، 1392 : 476)

وی غمگنانه از ظلم های روا داشته شده بر  بشریت و دین و دیانت شکوه می کند  واز جور درنده خویان بی کفایت که حاکمیت آن روز را با جور و ستم به دست گرفته بودند مخصوصا خاندان قجری به درگاه الهی می نالد  و واگویه این غمناله را در شعرش می توان به تماشا نشست

بکن به عاجزی ما تو رحم ای ذوالمن                     ظهور صاحب ما را به ما بکن واقع

زمکر سارق شرّ و سباع فارغ بال               کز او فراغ تو وصحتت شود ضایع

 شبان ز دیده نهان عاجز از فرار وقرار       به دور این گله گرگان خون خور جایع ( فدایی، 1392 : 476)

علامه فدایی از زمین پر از ستم گلایه مند است ولی امیددارد که ظهور موفورالسرور حضرتش بار دیگر نصرت الهی را به همراه داشته و بدری ماناتر از پیش در عرصه های پیش رو برپا شود

زمین گشته پر ظلم وستم را                      نماید سربه سر پر عدل و احسان

چومغناطیسی اندر جذب آهن                    کند بی پیک جمعی لشکر آسان

مه ختم وصالت چون رسالت                      نماید بدر را از نو نمایان    ( فدایی، 1392 : 372)

وی خاضعانه دست دعا برداشته وتعجیل در ظهور باعث آفرینش هستی و منجی عالم بشریت را از درگاه الهی می خواهد که مکان خاکی بی مکین وبودنش صفایی ندارد

فرع بودت بود این هفت آسمان وهفت زمین                کی مکان باشد نباشد حجت حق گر مکین

ای بر اندامت بریده خلعت فتح وظفر                                عجل الله ظهورک یا امام المنتظر ( فدایی، 1392 : 410)

این شاعر مشتاق دیدار منتظر دوست از گذشت روزها و ندیدن روی دوست و وصال شکوه ها دارد

درک از تو نیایدم به تدریس                         قدر تو نگنجدم به تقریر

طفل غم تو گرفت تا پا                               دل پر زغم و شده زمین گیر

 از بسکه غم تو دوست خوردم                   جان تو که گشته ام زجان سیر

جان برلب و دیده بی تو بر در                      دیر آمدی ای فدای تو دیر ( فدایی، 1392 : 628)

و از دیدگان تر و لبان خشک عشقبازان راستین سخن می گوید

 رحمی ای رخ کرده  پنهان تا به کی                     چشم امیدم بود بی تو به در

نه گلویم کردیم تر ، نه دیده خشک                         بی تو لب داریم خشک و دیده تر

 تا به کی در انتظارت سر برم                                       قم فعجل یا امام المنتظر        ( فدایی، 1392 : 632)

 و حسن ختام این نوشتار که عطرآگین به یاد ونام امام خوبی ها و انتظارهاست را به این ابیات علامه فدایی کزازی اختصاص می دهیم

 ای دستگیر زمرۀ درماندگان دخیل         رحمی به حال مفلس ازپا فتاده ای

تو شهسوار جان و تو سالار کاروان     جز تو به کاروان که رساند پیاده ای

جرمم سیاه کوهی و نامه سیاه کوه     سنگین سیاهه دارم و رنگین سواده ای

ای دستگیر عالمی عالم زدست رفت                دارم عجب دگر که چرا ایستاده ای

منبع :

کلیات اشعار علامه فدایی کزازی : 1392، به تصحیح دکترغلامرضا فدایی تهران انتشارات پیام سحر چ اول


  • ۰ نظر
  • ۲۶ فروردين ۹۸ ، ۰۸:۴۹
  • مهدی طهماسبی دزکی

جمعه ها را می شمارم تا بیاید یارمن

بیقرارم غصه دارم تا بیاید یارمن 

فصل فصل هستی ام بوی زمستان می دهد

چشم در راه بهارم تا بیاید یارمن

من علیرغم تمام غصه های بیش و کم 

 با ولایش رهسپارم تا بیاید یار من 

نامی از دلدار در دست آن را روز و شب 

بر سر خود می گذارم تا بیاید یار من 

خلوت تنهایی ام را عطر او پر می کند 

تا که یادی زو بیارم تا بیاید یارمن 

لحظه هایم بوی عصر جمعه ها را می دهد

جمعه ها را می شمارم تا بیاید یارمن 



  • ۰ نظر
  • ۲۳ فروردين ۹۸ ، ۱۰:۵۳
  • مهدی طهماسبی دزکی

میلاد امام سربداران، تبریک

برخیل غیور پاسداران تبریک

ما را به محبت حسین است امید

 میلاد امید دوستداران تبریک


  • ۰ نظر
  • ۲۰ فروردين ۹۸ ، ۰۸:۵۴
  • مهدی طهماسبی دزکی
سیل و بلایای طبیعی یک تلنگر است برای بیدار شدن
برای پند آموزی
هیچ کس در حاشیه امنیت نیست
از کوچک تا بزرگ
از بالادستی تا فرودستی همه در دام بلایا هستیم
باید مراقب بود خیلی غرق دنیا و پول و اسم ورسم وکلاس و من من کردن ها نشویم
هوالقاهر فوق عباده اوست پیروزگر
توبه کنیم از خودنمایی ها ریا کاری ها از رنجاندن ها و من من کردنهای وقت و بی وقت
غروب نزدیک است
باهم مهربان باشیم
شاید ای دل نرسیدیم به فردای دگر
  • ۰ نظر
  • ۰۶ فروردين ۹۸ ، ۰۹:۲۹
  • مهدی طهماسبی دزکی

 روزها نو می شود با حس و حال تازه ای 

کاش دلها نیز همرنگ تلاطم ها شود 

کاش این دریاچه کم عمق در فعر وجود 

 بگذرد از خویش دریاگون شود دریا شود 

  • ۱ نظر
  • ۰۵ فروردين ۹۸ ، ۰۹:۳۴
  • مهدی طهماسبی دزکی
 زمستان است و دلتنگی 
کسی از گل نمی گوید 
برای این دل خسته 
بهار نیست در راهی 
  • ۰ نظر
  • ۰۴ اسفند ۹۷ ، ۱۱:۱۳
  • مهدی طهماسبی دزکی

چه روزهای خوبی 

چه حس و حال نابی 

 دلم هوای گل کرده 

 در این هوای نامرد 

در این هوای خسته 

 بهار می رسد باز 

 بهار در دل برف

  • مهدی طهماسبی دزکی

عطشناک نگاهی ساده بودیم 

 برای عشق ما آماده بودیم 

 تواضع در دل ما موج می زد 

 شبیه سایه ها افتاده بودیم 

  • مهدی طهماسبی دزکی

گذرگاه زمان 

روزی 

مرا در خویش  می دارد 

 ویادم را غریبانه 

به اهل خاک 

می بخشد 

  • مهدی طهماسبی دزکی

پاییز فصل رنگ 

پاییز فصل کوچ 

آهسته می رود 

ما مانده در میانه احساس پوچ خویش 

پاییز می رود 

به تمنای بی کران 

  • مهدی طهماسبی دزکی

پدر اندر پدر اندر پدرم نوکرتست

افتخارم همه این است سرم نوکر تست

بسته ام شال عزا را به سر کودک خود

باشد آقا که بگویم پسرم نوکر تست

مادرم شیر غم عشق ترا داده به من

هرچه دیدیم به شهر و سفرم نوکر تست

همه ی هستی ما بسته به الطاف شماست

این دل محتضر و مختصرم نوکر تست

دخترانم همگی گریه کن داغ توام

افتخاری است چنین مفتخرم نوکر تست

اشک می ریزم و با داغ شما دمسازم

پدر اندر پدر اندر پدرم نوکرتست


  • مهدی طهماسبی دزکی
دلم را 
می نویسم
سمت رفتن 
در این 
ایام مانده 
تا زیارت 
  • مهدی طهماسبی دزکی

ای روضه خوان عشق بخوان از غم غریب

از لحظه های تشنه ی یک آدم غریب

اینجا حماسی اند تمام  مرام ها

وقتی که می شوند همه همدم غریب

هیهات از تمام بدی ها به دور باد

این دل که مانده است در آن مقدم غریب

لب های کوچکی که عطشناک و خسته اند

جاری نموده بر نگهم نم نم غریب

دستی جدا ، چه روضه ، علمدار گفته است

از آن وفا و غیرت و آن پرچم غریب

این کودکان و زینب و این لحظه های سرخ

این قصه ای است از سفر مبهم غریب

مولا نوشت شرح حماسی مرگ را

ای روضه خوان عشق بخوان از غم غریب

20/6/1397


  • ۰ نظر
  • ۲۵ شهریور ۹۷ ، ۱۳:۴۷
  • مهدی طهماسبی دزکی


سلام بر حسین (ع)
سلام بر دستان کوچک رقیه سه ساله 
سلام بر لب های خشک علی اصغر او که سیرابی اش به چند قطره آب داغ ابدی بر دلهاست 
سلام بر علم عباس 
بر قامت اکبر 
بر نجابت قاسم 
بر معصومیت عبدالله 
و بر تنهایی و صبر زینب سلام 
سلام بر محرم
  • ۰ نظر
  • ۲۵ شهریور ۹۷ ، ۱۳:۳۶
  • مهدی طهماسبی دزکی

هنگام گل و شوق و تبسم آمد 

بر اهل ولا چنین ترنم آمد 

ای زنده دلان به روی مولا صلوات

در عید غدیر جامی از خم آمد 

  • ۰ نظر
  • ۱۰ شهریور ۹۷ ، ۱۱:۳۰
  • مهدی طهماسبی دزکی

جان من هرچه که باشیم تو مهمان هستی 

اصل این است که مهمان خراسان هستی 

بر دل و جان همه ملت ایران آقا 

معنی شوق و دل انگیزی باران هستی

لحظه لحظه همه ی کوی شما عطر خداست 

همنفس با نفس خیل شهیدان هستی 

ما به امید شما روی نهادیم به عشق 

معنی رافت و همراهی و ایمان هستی 

چه کسی گفته غریبی تو غریب الغربا 

تو که جان ودل مردانه ی ایران هستی 

هشتمین فصل بهارانه ی گلزار رسول 

همنفس با دل ما در ره پیمان هستی 

منتی هست که بر ما بنهاده است خدا

اصل این است که مهمان خراسان هستی 


  • ۰ نظر
  • ۰۳ مرداد ۹۷ ، ۰۷:۴۷
  • مهدی طهماسبی دزکی

دلتنگی 

این 

زمانه تلخ است 

پژواک

 همین

 ترانه تلخ است 


  • مهدی طهماسبی دزکی

باید بروم غم کمی نیست 

در زندگی ام دم کمی نیست 

وقتی که گذشتم از زمانه 

گفتند که آدم کمی نیست 

دیوانه شدن هم عالمی داشت 

دیدیم که عالم کمی نیست 

درکوچه به کوچه زمانه 

غمناله ی ماتم کمی نیست 

افسوس برای ماندن رنج 

دلداده مبهم کمی نیست 

از زندگی و زمانه سیرم 

باید بروم غم کمی نیست 


  • مهدی طهماسبی دزکی

دلتنگ تر از 

ثانیه های 

شب قبلم 

مانند دلارم 

که تب و تاب گرفته 

  • مهدی طهماسبی دزکی

مرا به ذکر تو شادی همیشه بسیار است

دلم هوایی احساس های دیدار است

شکسته ام زغم بی وفایی دنیا

اگرچه این دل من نا امید و غمدار است


  • ۰ نظر
  • ۰۶ خرداد ۹۷ ، ۱۱:۱۶
  • مهدی طهماسبی دزکی

ماییم و تلاش در ره نابوده 

بر عشق غریب خسته و فرسوده 

یارب به ولای مرتضی ما را بخش 

با قلب نحیف و قامت آلوده

  • ۰ نظر
  • ۰۵ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۰:۲۶
  • مهدی طهماسبی دزکی
بایگانی
آخرین مطالب