رها کسی شبیه خودم

فضایی برای فرهنگ وهنر ایران اسلامی

رها کسی شبیه خودم

فضایی برای فرهنگ وهنر ایران اسلامی

سلام خوش آمدید

همه آمده بودند

از کوههای پیر تا

شیرهای جوان

از فرشته های کوچک

تا مادران دریا

همه در اقیانوس بیکران باهم بودن

موج می زدند

دلها چقدر به هم نزدیک شده بودند

بوی مهر

بوی بهمن در امتداد شهادت

دلها را آسمانی می کرد

با مشتهای گره کرده

با سلاح تکبیر

بهار را می خواندند
  • مهدی طهماسبی دزکی


  • مهدی طهماسبی دزکی

دوباره از شهیدان می نویسم

از آن آیات ایمان می نویسم

به جان لاله ها در این زمستان

من از فجر وبهاران می نویسم

  • مهدی طهماسبی دزکی

همگی می آییم

مثلی اقیانوسی

مشت پرکرده و آماده بودن اینجا

باسرودی که حماسی باشد

مثل مردان غیور دریا

مثل فریاد غریبی زمین

صبحگاهی که به گل بازشود

همه با ندبه دیدار

در این فصل بهاران نشسته در برف

با امید خورشید

همگی می آییم

 

  • مهدی طهماسبی دزکی


  • مهدی طهماسبی دزکی

مردها دلنگران وغریب

 دشتها تشنه تر از کام نجیب کویر

چهره ها

زیر تلاقی و هبوط غمند

لحظه ها مبهمند

ناگهان

یک نفر از نسل نور

یک نفر از قافله انتظار

دادزد

گفت خدا با من است

درنگهش آب حیات همه

شهر پر از همهمه

دشت پر از ولوله

کم شده انگار همان فاصله

ناگهان نور به تاریکی شب حمله کرد

دست گل

برسر غمگین خزان حمله برد

بعد از آن

هرطرف بوی خدا می دهد

بوی حضور شهدا می دهد

  • مهدی طهماسبی دزکی

زنده می شوم

به نام نامی بهار

ای سپیده زودتر

ازنگاه ساکت دیار آشنای گل بگو

ای ترنم امید

ای تلاطم تمام هستی ببار

با تمام افتخار

با وجود شوق بی نهایتم

زنده می شوم

به نام نامی بهار


  • مهدی طهماسبی دزکی

  • مهدی طهماسبی دزکی


منظره‌ی اول: مدینه، سلام و صلوات، هاله‌های نور، طلوع لبخند همه و همه کلید واژه‌های شب میلادند و صبح صادق از میان  مشرق جان و تن پور بوتراب طلوع می‌کند و عطر ناب گریه‌هایش در فضای مدینه پخش می‌شود آسمان هم، خم می‌شود تا روی او را بهتر ببیند شوق در چهره‌ی مهتاب موج می‌زند و نسیم گلاب پاش در دست هلهله کنان می‌خواند آب زنید راه را  هین که نگار می‌رسد رضا ‹ علیه‌السلام› می‌آید بال در بال ملایک چشم در چشم بهار و حالا مدینه تنها قطعه‌ای از زمین نیست  مدینه مهبط ‌الانوار است مدینه قسمتی از رضوان الهی است که رضا ‹علیه‌ ‌السلام› را در آغوش گرفته مدینه غریبه ای است که با لبحند ملیح باب‌الحوائج موسی کاظم ‹علیه‌السلام› جان تازه‌‌ ‌ای گرفته و نگاه ساده و سبز رضا ‹علیه‌السلام› روحی تازه از ولایت و امامت را در کالبد شکسته‌اش دمیده امشب عرش‌الله میزبان قبله‌ی هفتم و امام هشتم است

منظره‌ی دوم: خوب نگاه کن با رضا ‹ع› درد دل کن نگاهت از عطش سرشار است به آستان ملکوتی رضا می‌رسی آن سوتر از کویر غم آلود، جایی که با بهشت پیوند دارد و کبوتران بقیعستان پیش پایش ترانه می‌خوانند و توهم موسیقی دلت را به عشق بخشیده‌ای تا در میلاد نور نورانیت را بنوازند و غروب دردها را با طلوع صبح وصال زمزمه کنند مدینه هم مثل تو امشب جان و دل دلش وقف مولاست نگاهی سرشار از  تمنا دارد و در تماشای هاله‌های نور خیره مانده است آهسته جانت را مرور می‌کنی امام رضا‹ع› را در ژرفنای وجودت می‌یابی که ضامن آهوی روحت در مقابل صیاد سرکش نفست شده و نه فقط برای تو که برای همگان پیام آور ولایت است و مودت سلام و صلوات جانت را کلامت را آسمانت را و مدینه‌ی قلبت را پر می‌کند.

منظره‌ی سوم: و برای لحظاتی دوباره به گذشته برمی‌گردی به خانه‌ی باب‌الحوائج ‹ع› و آخرین پیغمبر سبز قافله‌ی نور را همراه با اهل بیت بهارش می‌بینی زهرا ‹سلام الله علیها› را مشاهده می‌کنی که با پهلوی شکسته از همگان پذیرایی می‌کند دلت برای عشق له‌له می‌زند و دوست داری با امام رضا ‹ع› همکلام شوی به خودت می‌آیی به امروز بر می‌گردی در چهره‌ات اشتیاق فوران می‌کند و بر لبانت گلواژه‌های تبریک جاخوش می‌کنند آرام به رضا ‹ع› می‌اندیشی و می‌خوانی

اینجا فرشته‌ها به تو تعظیم می‌کنند                     گلهای صورتی به تو تقدیم می‌کننـد

و لحظاتی بعد تو می‌مانی و پنجره فولادی و سقاخانه‌ای و سلامی که همیشه سبز می‌ماند

السلام علیک یا غریب‌الغربا یا معین‌الضعفا یا علی‌ابن‌موسی‌الرضا »ع«
  • مهدی طهماسبی دزکی

دلم برای سربند سرخ یا زهرا (س) تنگ شده حسین شب آخر دنبال سربند یا زهرا (س) می‌گشت خودش می‌گفت مادر ندارد و پدرش را هم چند ماه پیش از دست داده.

سربند که ساده و بی ریا روی پیشانی آفتابی سپاهیان خورشید می‌نشست تا خورشید آسمان بتواند لحظاتی به نور افشانی بپردازد.

دلم برای سربندهای دسته دسته سرخ و سبز و سفیدی که ذکر مقدسی روی آن‌ها نقش بسته بود تنگ شده برای لحظاتی که سربندها را می‌گرفتیم کیومرث عادت داشت ب هسربندش عطر یاس بزند و همیشه دنبال یا زهرا (س) بود و می‌گفت با عطر یاس توی کوچه‌های تاریک مدینه قدم می زنم و با گنجشک‌های آن‌جا درد دل می‌کنم.

قدرت الله علاقه‌ی عجیبی به سربند قرمز داشت وقتی سربند سرخ یا حسین (ع) را گرفت گوشه‌ای دنج نشست و روضه‌ی علی اکبر (ع) را خواند آرام آرام گریه‌هایش را با زمین تقسیم کرد نسیم هم کنارش نشست و با او یا حسین (ع) گفت و گریست و عطر سیبی را روی سربند او پاشید.

مصطفی به آسمان خیره شده بود سربندش را نسیم توی هوا تکان می‌داد توی گوشش گفتم چیه تو که سربندت را گرفتی می‌خواهی برایت ببندمش لبخندی زد او سربند مرا بست و من سربند او را روی پیشانی‌اش محکم کردم همین‌طور سربندمان را می‌بستیم آرام صلوات فرستادیم گفتم مصطفی چی شده بود دستی روی سربندش کشید و گفت وقتی می‌آمد مجتبی پسردایی عباسم که شهید شده خانه ما بود سربندی دایی‌ام را بسته بود گوشه‌ی آن خونی بود گفت می‌خواهد به جبهه بیاید.

آن شب گذشت بعد از شب سرخ عملیات سراغش را گرفتم گفتند پرستو شده رفتم دیدمش گوشه سربندش قرمز شده بود خون بود.

دلم برای سربند تنگ شده بود واقعاً به آدم هویت می‌داد انگار آن‌ها که سربند داشتند از دیگران جدا بودند نمی‌دانم، سید رضا می‌گفت انگار خداوند برای آن‌ها که سربند قرمز می‌بندند امتیاز قائل است.


سربند آسمانی‌ترین پیشانی بند دنیاست که فرشته‌ها از روی آن پیشانی خورشیدی پرستوها را می بوسیدند.

چند روز پیش به گلزار که رفتم پیشانی بند مصظفی را دیدم دلم هری ریخت پایین توی کوچه پسکوچه صورتم اشک راه افتاده بود. عکسش را عوض کرده بود و عکسی که خودم کنار خاکریز از او گرفتم گذاشته بودند دلم شکست آهی کشید تنها یک جمله گفتم باور کنید مصطفی یادش بخیر چه سربندی با هم بستیم راستی مصطفی دلم برای سربند سرخ یا زهرا (س) تنگ شده.

7/5/83
 
  • مهدی طهماسبی دزکی

ساکش را برداشت می‌خواست برود پیش از رفتن به همه جا نگه کرد قفس را دید و کبوتر چاهی درون آن را دلش هری ریخت جلو رفت قفس را باز کرد و توی گوش کبوتر چیزی گفت و او را آزاد کرد قلم و کاغذ را برداشت روی آن چیزی نوشت گذاشت زیر قابی که روی آن نوشته بود یا حسین(ع) و رفت جبهه چند وقت بود بعد غرق به خون و تکه پاره‌اش را آوردند سکوت خانه را فرا گرفته بود شب مراسم هفته‌اش ناگهان مادرش آن کاغذ را پیدا کرد که روی آن نوشته بود « ای خدای کبوترها مرا کبوتری کن که در راه امام حسین(ع) با بدن پاره پاره عاشورایی شوم» بغض مادر ترکید و هق هق گریه‌اش فضا را پر کرد و او اکنون کبوتری بود با بدن پاره که در آسمان کربلا زایر خون خدا شده بود.
  • مهدی طهماسبی دزکی

 

فکه می گردد مرا چون مکه قربانگاه دوست

می روم با پای سر آهسته من همراه دوست

لحظه هایم بوی عاشورای خونین می دهد

دست وپا گم کرده ام در خلوت درگاه دوست

از زمین خسته تا پرواز راهی بیش نیست

با تمام عشق می گردم چو خاطر خواه دوست

 جان صدهالاله چون من در طواف انتظار

باد تقدیم وجود حضرت چون ماه دوست

می نویسم خویش را درلحظه ها ،تصویرها

می شوم همراه دل در گاه ودر بیگاه دوست

نیستم غیر از غریبی در دیارآفتاب

بارالها زنده ام کن تا شوم دلخواه دوست

حاجی بیت الحرام جبهه های عشق من

فکه می گردد مرا چون مکه قربانگاه دوست

بروجن 5/4/87



  • مهدی طهماسبی دزکی

یاد و ذکر تو دل و چشم مرا حیران کرد

آن چه آموخته بودم همه را ویران کرد

اشک از چشم خروشید و زدل ناله من

ناله جاماند و رخم را همه پر باران کرد

چه بگویم که عطشناکی لبهای غریب

عشق را هم نفس غیرت سرداران کرد

عقل من رفت به غارت غزلم شد بی تاب

غصه در سینه من حس مرا میزان کرد

شرح این واقعه از ناله بپرسید که دید

فصل این فاصله را غصه دو صد چندان کرد

یاد تو دفتر اشعار مرا در هم ریخت

آن چه آموخته بودم همه را ویران کرد
  • مهدی طهماسبی دزکی

به عشق و شور می آید بهاری 

زسمت نور می آید بهاری 

تدارک بین برای ماندن اینک 

ز راهی دور می آید بهاری 

1389/11/20


  • مهدی طهماسبی دزکی


کتاب حسن ترا بی نظیر باید خواند

زچشم عاشق مجنون پیر باید خواند

به آیه آیه قرآن قسم ترا الحق

به مومنین زمانه امیر باید خواند

شجاعت تو به دستان تو شکوفا شد

به بیشه زار زمینت چو شیر باید خواند

فراتر از همه ای در تمام دورانها

ترا به خاطر تو البشیر باید خواند

برای فهم بزرگی و عزت وحقت

به جان حضرتتان الغدیر باید خواند

نبی آخر حق را ولی وهمراهی

ترا به دین محبت وزیر باید خواند

ولایت از تو امامت به نامتان زیباست

ترا ولی صغیر وکبیر باید خواند

سخاوت از تو کرامت ترا طلب کرده

ترا پناه دل مستجیر باید خواند

خدابرای تو بر خویشتن تبارک گفت

کتاب حسن ترا بی نظیر باید خواند  

 

  • مهدی طهماسبی دزکی

هنر تاج سر آفرینش و هنرمندان عاشقان حضرت دوست می باشند و فجر آفرینان هنرمند ،شاعرانی هستند که دیوان شعرشان سرشار از قصیده عزت ، مثنوی شکوه ،غزل سربلندی و شعر سپید همدلی وهمراهی است در این روزهای فرخنده که شاهد سالروز هنرنمایی ایرانیان مسلمان در سرودن شعر رهایی در بهمن خونین 57 هستیم

  • مهدی طهماسبی دزکی

چشم ها منتظر

قلبها با ضربان شدید

روز سرد

لحظه ها ملتهب و بی قرار

ناگهان

درفضا

روی پروبال عقابی سفید

بانگ نور

همنفس یک نفر از خیل بلند آفتاب

آمد ومهمان من و ما شده


  • مهدی طهماسبی دزکی

دهه مبارک فجر ترنم آوای خوش سربلندی  در دستگاه ارادت وعزتمندی است که روح آدمیان حق جو را با تصنیف حق طلبی آشنا و با شور حسینی در گوشه آواز دلدادگی و روایت بیدلی همراه می سازد .

  • مهدی طهماسبی دزکی

به گزارش خبرنگار رادیو و تلویزیون خبرگزاری فارس، جمعی از پژوهشگران پژوهشکده سیاست پژوهی و مطالعات راهبردی حکمت یادداشتی با موضوع برنامه «ثریا» نوشته‌اند که متن کامل آن در ادامه می‌آید:

«یکی بر سرِ شاخ، بُن می‌برید»

گرسنه‌ای افتاده در عمق صحرایی بی‌آب و علف را تصور کنید که چندین روزی است تنها حاصل گام‌برداشتن‌هایش بازگشتن به نقطه‌ی اول است و جز سراب و خستگیِ لحظه‌افزون، چیزی عایدش نشده. جیره‌ی آب رو به انتها و چاقوی جیبی، تنها توشه‌ی او در این بیابان است. دیری نمی‌پاید که جنونِ زائیده از فرط جوعش، تنها چاره‌ی ممکن را دست بردن به چاقو جلوه می‌دهد. در ابتدا با اکراه و ابرام، و کم‌کمَک بی‌تامل و بی‌تردید، شروع به به‌نیش کشیدن لقمه‌های تر و تازه‌ی بریده شده از پیکره‌ی خود می‌کند تا علاجی شود بر درد جوعِ شکم وامانده‌اش و ... .

صدا‌و‌سیمای ما (به اذعان کاربلدان و کارشناسان بیرون و درون آن سازمانِ اَعرَض و اَطوَل) چندین سالی‌ست در بیابان خودساخته‌ای افتاده است به نام «منم طاووس علیین شده». این توهمِ مخاطب‌داری و تاثیرگذاری ابدی رسانه‌ی ملی، پیش‌تر به‌تدریج و با ظهور شبکه‌های اجتماعی به‌سرعت، سبب شده تا مخاطبان خود را ناامید ساخته، براند و به دامان رقیبان آغوش‌واکرده بیاندازد (و جیره‌ی آب‌اش  کم‌تر و کم‌تر شود). در عوض برای علاج جوعِ بدنه‌ی به‌غایت آماس‌یده و متورمِ خود، یک‌به‌یک برنامه‌هایش را قربانی فشارهای کانون‌های قدرت می‌کند، و بالمآل هر چه می‌گذرد بخش‌های حیاتی‌تری را ذبح این چاهِ ویلی کند که گویی بی‌انتهاست. امروز هم گویی قرعه‌ی فال به نام عضو دیگری به نام «ثریا» افتاده است.

«ثریا تعطیل می‌شود» شاید یکی از پرتکرارترین خبرهای تعطیلی یک برنامه‌ی تلویزیونی در سال‌های اخیر باشد، اما گویا این شایعه این بار به صحتِ خود نزدیک‌تر شده است. ثریا برنامه‌ای‌ست تحلیلی بر محور موضوعات روز و چالش‌برانگیز کشور که اگر چه با شعار «مسائل کلان کشور» به سراغ‌شان می‌رود اما از کلان و کلی‌گوییِ رایج فاصله گرفته است. نمونه‌های گُل‌درشت این موضوعات عبارت است از؛ نظام سلامت، پتروشیمی، معضله‌ی بنزین، شفافیت، مسئله‌ی مسکن. شواهد و قرائن تائیدی است بر این مدعا که چوب و چماقی که تا امروز بر بدن این برنامه نواخته شده ناشی از همین ماهیت کنکاشی و تحلیلی آن است و به وضوح می‌توان ردِ پای ناکاراییِ توام با عدم‌انتقادپذیری را در مسئولانی دید که پیدا و پنهان با این برنامه به مخالفت برخواسته‌اند.

یقیناً برخی از بخش‌های این برنامه ضعف و اشکالاتی داشته و دارد، اما برنامه‌ای ک 5 سال از شروع به فعالیتش می‌گذرد و توانسته مخاطبان عمده‌ی خود را از بین دانشگاهیان و قشر علمی کشور جذب و با خود همراه کند و تاثیرش را بر جامعه‌ی هدف خود بگذارد، نباید به همین آسانی کنار گذاشته شود. متاسفانه اقوالی شایع‌شده مبنی بر؛ استارت خوردن حذف این‌باره‌ی برنامه‌ی ثریا بعد از مصاحبه‌ی زنده با وزیر بهداشت و طرح موضوع فیش‌های نجومی پزشکانِ «ذی‌قیمت!» در آن برنامه. اگرچه منبع و تواتر شایعه ظن را به یقین نزدیک می‌کند، با این وجود «ان‌شاا... که گربه است».

اگر حال‌و‌روز کُنداکتور تلویزیونِ ملی ما آن‌قدر خوب و غنی بود، و اگر از این دست برنامه‌های علمی-تحلیلی به تعداد کافی در آن یافت می‌شد، و اگر امیدی بود که بلادرنگ برنامه‌ای پربار جای برنامه‌ی ثریا را می‌گیرد نه برنامه‌های سطحی و تبلیغاتی دیگر، باز هم کنار گذاشتن برنامه‌ای که آرام‌آرام از آب‌و‌گل درآمده، سر‌و‌شکلی یافته و مخاطبانی برای خود دست‌و‌پا کرده، چندان عقلانی-عقلایی نبود، چه رسد به مقطع (همیشه!) حساسِ کنونی که مشابه برنامه‌ی ثریا در «بزرگترین امپراتوری رسانه‌ای دنیا» (همان صداوسیمای خودمان) به تعداد انگشتان یک دست هم نیست.

فرض است و واجب تا مسئولان سیما تجدیدِ نظری عمیق و اساسی در سیاستِ «خودخوری» خود داشته و دست از عروسکِ دستِ افراد ذی‌نفوذ بودن و تولید برنامه‌های سطحیِ نخ‌نما‌شده بردارند و جدای از تصویر، این توصیه امام راحل را نیز بازپخش و بازخوانیِ دو و چندباره‌ای برای خود داشته باشند که فرمودند؛ «صداوسیما یک دانشگاه است».

 

  • مهدی طهماسبی دزکی

باید در راه دفاع از حریم ولایت باید مردانه وارد شد وکمرهمت را بست واز سختی های راه نهراسید باید با بهره گیری از ظرفیت هنر ورسانه هم پیام انقلاب را منتقل کرد و در راه مستندساختن وپایدار نمودن باورها وآرمانهای انقلابی تلاش کرد واین تلاشی است مبارک

  • مهدی طهماسبی دزکی


هنر انقلابی هنر داشته هایی است که درصدند تا برای رسیدن  آرمانها واهداف پیش روی جامعه اسلامی تلاش کنند دراین نگاه هنرمند نه در پی هوا وهوس وخواسته های نفسانی است بلکه با اتکا به باورداشتهای ارزش گرای خود در پی آن است که خاک نشینان وادی دلتنگی را به بی کران سرفرازی برساند  . این باور در میان همه هنرمندان صدا وتصویر وشعر و تجسمی و نویسندگان و... امری مشترک وضرورتی همسان است که موتور محرکه این قشر از جامعه انقلابی است . تفریحات سالم ودر عین حال کاربردی ، رویکرد انسان سازی و انگیزه تقرب بخشی از این عقیده مستحکم و آسمانی است که هنرمندان انقلابی را به تحرک وامی دارد
  • مهدی طهماسبی دزکی


تلاش بی منت و خالصانه باعث ماندگاری هنرانقلاب میشود هنرمند انقلابی معتقد است که در محضر خداباید با نگاهی تاثیرگذار داشته ها وتوانایی هایش را عرضه کند و از هرچه رنگ خدایی بودنرا داردبرای تعمیق و تاثیر هنرش در زمینه های مختلف بهره گیرد
  • مهدی طهماسبی دزکی



در فرهنگ واژگان هنر انقلاب یکی از ارزشمندترین کلمات صبر است هنر انقلابی هنری است لبریز از صبر وآرامش واهالی این هنر صبورند دوستان باید توجه داشته باشند که ما چندان در پی کارهای زود بازده و موقت نیستیم و تلاش ما در این گروه ارائه رویکردهایی است که مبتنی بر برنامه های آهسته اثر وپایدار می باشند ضمنا براین باوریم که چالش های دوسویه غیر از وقت تلف کردن برای بچه های انقلاب هیچ اثری ندارند پس باید در پی طرحی نو وماندگار باشیم باقی بقای شما

  • مهدی طهماسبی دزکی


هنر انقلاب هنری مردمی است هنری که ریشه ها واساس آن نه برتفکرات پراز پز وافاده های مدعین روشنفکرانه که بر داشته های انقلابی مردمی و وطنی آن هم با نگاهی جهانشمول وبهرهمند از تفکرات شیعی قرار دارد در هنر انقلاب اسلامی ارزش ها حرف اول رامی زنند نه تمایلات نفسانی وخواهشهای حیوانی آن گونه که در میان غربیان مرسوم است دراین نگاه هنری شیعی انقلابی همه عناصر هنری همچون طبیعت انسان وعناصر هنری وجوددارد وهستی شان قابل تماشاست اما کاربدشان است که آنها معنا و مفهوم می دهدپس بایدهنر انقلابی را شناخت


  • مهدی طهماسبی دزکی


سلام داشتن هویت وحافظه تاریخی مستند ومدون در برابر تهاجمات فرهنگی وجنگ نرم وخانمان برانداز دشمن برنامه ریز می تواند به واکسینه شدن جامعه اسلامی منجر شود ثبت وضبط لحظات وخاطرات وخطرات راهکاری موثر در این زمینه است که درباره جزییات آن مجزا با دوستان به هم اندیشی خواهیم نشست

  • مهدی طهماسبی دزکی


فرصت استفاده از لحظه ها مثل بودن درکنار پیران قوم یا خانه های قدیمی است هم قدر فرصتهاو هم پیرمردها وپیرزنها را بدانیم شاید فردا نباشندیا نباشیم

  • مهدی طهماسبی دزکی


حافظه تاریخی ضرورت کتمان ناپذیری است که بحمدالله دربین اقشار مختلف جامعه بخصوص جوانان مثل خیلی دیگر از موارد نادیده گرفته می شود

  • مهدی طهماسبی دزکی


ما مواجهیم با یک حمله‌ی همه‌جانبه‌ی فرهنگی و اعتقادی و سیاسیِ اعلام نشده؛ یعنی شما حالا که من دارم میگویم، قاعدتاً از من قبول میکنید لکن اطّلاع ندارید از آنچه دارد اتّفاق می‌افتد؛ بنده اطّلاع دارم از آنچه دارد اتّفاق می‌افتد؛ من دارم میبینم چه دارد اتّفاق می‌افتد؛ لشکر فرهنگی دشمن و لشکر سیاسی دشمن با همه‌ی ابزارهایی که برایشان ممکن بوده، حمله کرده‌اند به ما برای سست کردن اعتقادات دینی ما، سست کردن اعتقادات سیاسی ما، تقویت نارضایی‌ها در داخل کشور، جذب جوانها بخصوص جوانهای فعّال و اثرگذار در سطوح مختلف برای مقاصد خودشان؛ دارند کار میکنند. خب، در مقابل اینها کارهایی دارد انجام میگیرد؛ بچّه‌های حزب‌اللّهی، مردمان مؤمن، مسئولان باتعهّد کارهای خوبی دارند انجام میدهند لکن بیش از اینها باید در کشور کار بشود. یکی از قلمهای مهم، همین است که این مفاهیم باارزش مثل مفهوم جهاد، مفهوم شهادت، مفهوم شهید، مفهوم خانواده‌ی شهید، مفهوم صبر برای خدا، احتساب لله باید زنده بماند.

بیانات امام خامنه ای در دیدار اعضاى ستاد کنگره‌ شهدای استان چهارمحال و بختیارى‌
۱۳۹۴/۰۷/۱۳


  • مهدی طهماسبی دزکی

عطش در روضه سوختن

هم ریشه مدینه است و هم معنی کربلا

سوختن بوی کوچه ای غریب دارد

بوی خیمه های رها در آتش

بوی گریه های سه ساله ای

که چشم انتظار بازگشت باباست

عطش ، عطش ،عطش

شهادت لذت رفتن است

وما سوختن را چه می فهمیم

خوب می سراییم وخوب می نویسیم

احساس سوختن به تماشا نمی شود

آتش بگیر تا که بدانی چه می کشم

امان از عطش

 

  • مهدی طهماسبی دزکی

لذت پرواز را

اهل خاک نمی دانند

گوشه نشینان بی بال وپر

رهایی را فقط می نویسند

هرچه هست در سوختن است

در کربلا ی خونین در ظهرعطش

در کربلای جبهه ها در مصاف تیر و ترکش

یا در کربلای مکرر آتش ها

با روضه خونین سوختن

پرواز در گورستانهای عادات سخیف

لذتی دوچندان دارد

باید پرید

از میان وعده ها و پستها و اسم ها

باید رفت

خدا منتظر است

  • مهدی طهماسبی دزکی

 عزراییل رفیق همیشگی آدمهاست

هرروز چند بار از دور اورا زیارت می کنیم

برخلاف اسمش ترس آور نیست

هرچه هست زاییده ذهن ماست ترسناکی یا زیبارویی

چند روز پیش

به زیارتش رفتم

کم مانده بود همراهش شوم

اما هر طور بود خدا رحم کرد

خدا بداد ما و همه مسئولین برسد

سکرات موت آیا عبرت آور هست

کفن هیچ کس جیب اضافی ندارد

اصلا هیچ کفنی جیب ندارد

زیاد نباید حرص خورد و دل بست و تکبر داشت

بادکنک غروز با جوال دوز رفتن می ترکد

بدبختها باید تنهایی جواب بدهیم

وای بر ما و شما

  • مهدی طهماسبی دزکی

بازهم آدینه ای در پیش و ما چشم انتظار

حس و حال خسته ای داریم در این روزگار

هر طرف بوی نفاق و هرطرف رنگ ریا

وای از این لحظه ها و حس و حال و کار وبار

می رسد مردی که همرنگ نگاه کربلاست

مردی از جنس امید و مطلع نامش بهار

در کویر هستی امروز گیتی نام او

روح بخش و جان فزا از نام گل شد یادگار

آن اهورایی ترین خورشید در تقویم شهر

روح می بخشد دلش بر سایه های ماندگار

این غزل بوی قدیمی های ما را یافته

بازهم آدینه ای در پیش و ما چشم انتظار

  • مهدی طهماسبی دزکی

ماه من سر می کشد

 از جانب مغرب

 که من

دست برپیشانی ام

چشم انتظارش

 مانده ام

  • مهدی طهماسبی دزکی

در اقیانوس احساس تو جاری می شوم اینک

رها از بی کسی چشم انتظاری می شوم اینک

شبیه آخرین فانوس مانده در دل بادم

به  اشکم غرقه در این سوگواری می شوم اینک

تو ای تا بی نهایت رفته با خون گلوی خود

ببین با تو چگونه رهسپاری می شوم اینک

تو ای سالار مردان به خون خفته امیر من

به شوقت اهل اشک و آه و زاری می شوم اینک

به خون روی زمین هیهات من الذله ات گل کرد

قسم برخون تو با تو بهاری می شوم اینک

تو ای مولای من نعم الامیرم آشنای من

در اقیانوس احساس تو جاری می شوم اینک

1395/11/6

  • مهدی طهماسبی دزکی

آنها که بهار را تماشا کردند

خورشید وجود را چه حاشا کردند

آن کوردلان و بی صفایان زمین

در کوفه غم بهانه پیدا کردند


  • مهدی طهماسبی دزکی

ای دست دعا به دامن شب برخیز

بانام بهار بر دل و لب برخیز

ای مانده به پرده غریبی خورشید

این بار به نام وعشق زینب برخیز

95/11/4

  • مهدی طهماسبی دزکی

روزهای بی کسی طی می شود

آخر این دلواپسی طی می شود

می رسی از سمت سرخ انتظار

می شوم من در رکابت بی قرار

سبز وسرخ و ارغوانی می شوم

باتو لبریز از جوانی می شوم

مانده ام این روزها دلگیر درد

بنگرم این غصه ها با من چه کرد

ای اهورایی بیا خورسید من

شوق زهرایی بیا خورشید من

باز لبریز هیاهو می شوم

مست از صهبای یاهو می شوم

روزهای بی کسی طی می شود

آخر این دلواپسی طی می شود
95/11/4


  • مهدی طهماسبی دزکی

لذتی دارد هوای باتو بودنهای من

ای فدایت لحظه ها و حرفها و نقل ها

آنچنان دلبسته نام قشنگت گشته ام

مات گشته در هوای کار من این عقل ها

  • مهدی طهماسبی دزکی
مطلب قبلی که گذاشتم دقیقا ترجمان کار این روزهای من است خیلی سریع همه چیز را سیاسی کردند و بنیان تازه استوار شده را به ویرانه ای مبدل کردند و عذر من را از واحد مطبوعات خواستند همین
  • مهدی طهماسبی دزکی

 

طهرانچی درباره ارتباط برکناری‌اش با تحصیل حسین فریدون:چیزی نمی‌دانم؛ شما خبرنگاران باهوش خودتان متوجه می‌شوید!/

 

رئیس سابق دانشگاه شهید بهشتی در پاسخ به سؤالی درباره ارتباط برکناری‌اش با تحصیل حسین فریدون در این دانشگاه گفت: من چیزی نمی‌دانم، العاقل یکفیه الاشاره، در بیان علما نکاتی است که شما خبرنگاران باهوش آن را متوجه می‌شوید.

به گزارش خبرنگار گروه دانشگاه خبرگزاری فارس، تودیع و معارفه رئیس دانشگاه شهید بهشتی صبح امروز در تالار ابوریحان این دانشگاه برگزار شد.

نماینده شورای دانشگاه در سخنرانی خود از محمدمهدی طهرانچی تقدیر کرد که طهرانچی در نوبت سخنرانی خودش گفت: به آقای خاتمی نماینده شورای دانشگاه گفتم حداقل به نفس ما رحم می‌کردی، آنچه که در مورد من گفتی را در خود ندیدم البته خوشحالم از اینکه خداوند توفیقاتی را به ما عطا کرد و قطعا اگر توفیقی هم وجود دارد به دلیل محبت‌های اوست.

طهرانچی در سخنرانی خود در رابطه با برکناری‌اش گفت: برکناری‌ام در تماس یک دقیقه‌ای از سوی وزیر علوم به من اعلام شد.

در پایان مراسم، خبرنگاران از طهرانچی درباره علت برکناری‌اش و اینکه آیا این مسئله به حسین فریدون برادر رئیس جمهور مرتبط است یا خیر سوال کردند که وی گفت: من چیزی نمی‌دانم، مسئولیت بنده بهمن‌ماه تمام می‌شود.

وی افزود: العاقل بالاشاره، در بیان علما نکاتی است که شما خبرنگاران باهوش آن را متوجه می‌شوید.

 

  • مهدی طهماسبی دزکی

تا اوج آسمان رفت مردی که بال او سوخت
هم اشکهای او ریخت هم حس وحال او سوخت
مردی شکسته بالی مانده به کار آتش
آرام جان سپرده در گیر ودار آتش
یکسو به فکر رفتن یکسو به فکر دختر
ای کاش زنده باشد اینست ذکر دختر
مردان آتشین رنگ از آسمان گذشتند
ازاسم ورسم وعنوان تا بیکران گذشتند
این قهرمان دلیران این یادگارشیران
ازکوه آتش وغم آتش نشان گذشتند
مانندعصرجمعه دلتنگ وغصه دار است
این لحظه ها که ازآن این عاشقان گذشتند
ازهرطرف که دیدم چشمی به سمت تهران
ازتل آتش وخون تا کهکشان گذشتند
چشمان مادری را پرآب دیدم اینجا
با اشک خسته خود بس بی نشان گذشتند
جغرافیای مردی تاریخ سربلندی است
مردان آتشین رنگ ازآسمان گذشتند

 
مهدی طهماسبی دزکی
1/11/95

  • مهدی طهماسبی دزکی

 نمی توان به تو دل بست و بی تو هم سر کرد

امید عشق بیا و به خانه ات برگرد

رفیق وهمنفسان نگاه غمگینیم

من و غریبی و تنهایی و غروبی سرد

من از زمین و زمان بی تو خسته ام خورشید

بیابیا به تماشایی مردنم ای مرد

زمانه چونکه به دنبال عاشقی می گشت

گمان کنم که دلم را به شاهدی آورد

زطول وعرض دهانم فراتر است اما

دلم هوای توکرده در این حوالی درد

به دانه دانه گلهای بی کفن سوگند

امید عشق بیا و به خانه ات برگرد

95/10/19

 

 

  • مهدی طهماسبی دزکی

لذت با توبودن هارا

نسیم می داند و نسیم

مافقط زمزمه گر این ترنمیم

که چه خوش  است صوت قرآن زتو دلربا شنیدن

95/10/19

 

  • مهدی طهماسبی دزکی

بعد از روزهای بارانی

زندگی زیباتر است

نگاه تان شادمان و آسمان وجودتان پر باران رحمت


  • مهدی طهماسبی دزکی


خبر پتک سنگین در آیینه بود

خبر کوتاه تر از آن بود که فکرش را بکنی

استاد سلیم موذن زاده اردبیلی در سن 80سالگی درگذشت  

نمی دانم چرا یک لحظه کم آوردم همیشه برای این گونه خبرها هم آیه استرجاع را می خوانم اما این بار دلم لرزید و اشک در چشمانم حلقه زد من از کودکی سلیم را دوست داشتم اصلا حاج سلیم موذن زاده نه یک مداح آذری ،فارسی بود بلکه یک مداح فراملی ومتعلق به عالم تشیع بود گنجینه ای از گذشته های بی تکرار عالم شیعه و عاشقی

عاشقی که در هر روضه و نوحه اش آتشی نهفته داشت که جانهای مشتاقان حسین (ع) را می سوزاند مهم نبود که شنونده فارس زبان است و آذری نمی داند اما دلتنگی های عاشقانه حاج سلیم علاوه بر آذری بودن اهل دل بودن را هم با خود داشت پس این دلتنگی ها تا سویدای دل مخاطب رخنه می کرد و اورا به کوی ارباب بی کفن می برد

سلیم هم رفت یکی دوروز بعد از اربعین وماندن در چهل روز  عاشقانه گریستن بر مصائب حضرت سیدالشهدا خوشابه حالش که عاش او سعید بود ومماتش هم سعید و اگر غیر از این بود باید شک می کردیم  موذن‌زاده با معرفی خود به عنوان نوکر پیر آستان اهل بیت(ع )می‌گفت: حنجره من یک موهبت الهی و وقف سیدالشهدا(ع) است و استفاده از آن در زمینه‌های غیر از این صحیح نیست.

او عاشورایی شد و ماند البته که سلیم ها جان ودل عاشقان نامش نمی رود زیرا ثبت است بر جریده عالم نشانشان  خدایش بیامرزد و میهمان سفره باکرامت ارباب بی کفن مان حسین (ع) بنماید

مهدی طهماسبی دزکی

2/9/1395

 

 

 

  • مهدی طهماسبی دزکی

شهر بروجن از دیرباز به عنوان یک شهر باسابقه در خشان فرهنگی وادبی در میان همگان نامبردار وشناخته شده است و صفحات پر تلولو  و در خشنده حضور عالمان دینی وفرهیختگان اهل دل و سخنوران نام آور و شاعران شیرین سخن و دانشمندان نام آشنا در صحیفه زندگی و حیات طیبه فرهنگی این شهر مهر تاییدی است .که وزانت وسنگینی رویکرد فرهنگی را در برنامه های مختلف شهری بیش از پیش می طلبد

هرچند اشاره ای گذرا به این سابقه طولانی وپیشینه مشعشع شایان توجه شد اما هنوز این شهر هنوز باقدمت فرهنگی چند صد ساله که در وجود تاریخی آن تردیدی نیست ، نتوانسته از نمادی فراگیر همچون بسیاری از شهرهای کشور اسلامی چون تبریز که مقبره الشعرایی دارد یا شیراز که حافظیه وسعدیه اش زبانزد خاص وعام در اقصا نقاط گیتی است .

و یا آرامگاه حکیم اوالقاسم فردوسی در طوس که چون نقطه فروزان از درخشندگی خیره کننده ای برخورداراست .

واکنون پیشنهاد اولیه ایجاد یک مرکز دوگانه فرهنگی ومذهبی در شهر بروجن توسط نگارنده جهت استحضار وبررسی به حضورتان تقدیم می گردد.

توانمندی و پتانسیل وجود قبور عالمانی زاهد همچو شیخ الاسلام منطقه مرحوم سید میرمعین حسینی بروجنی از نوادگان واحفاد پسری میرداماد فیلسوف بزرگ شرق و معلم ثالث که سال فوتش را سال 1061 ه. ق دانسته اند و حاج شیخ علی بروجنی مفسر ،مجتهد و نویسنده پر آوازه و پرکار سده سیزده وشاعر بلند آوازه ، جسور وبی پروای بروجنی که نامش بر تارک حماسه سرایان مذهبی ،آیینی و ظلم ستیزان این منطقه می درخشد زنده یاد مولانا میرزا محمدعلی فرخی صاحب منظومه سترگ هنرنامه 16 هزار بیتی و بحرالطویل هجویه دردآورانه فتحعلی شاه قاجار (زاده ئ1173ه.ق.متوفی 1255ه.ق)و غزلسرا صاحب سبک وشیرین سخن میرزا محمد امین دفتری بروجنی (زاده 1245ه..ق متوفی 1310ه.ق) و اندکی آنسوتر  قبر متبرک سید علی حسینی حائری متوفی 1312ه.ق و فرند خوش ذوق وهنرمند زبردستش خوشنویس چیره دست مرحوم سید حائری بروجنی که خط شکسته اش گاه پهلو به پهلو ی پیش قراول این خط یعنی مرحوم درویش طالقانی می زند .می تواند این مکان را به جایگاهی متناسب ودر خور شان عالمان زاهد وحق باور وشاعران شیرین گفتار نماید که هم نماد فرهنگی شهر بروجن و هم جایگاهی برای زنده نگاهداشتن یاد وخاطره نام آوران ومشاهیر کمتر شناخته شده و هم به گنجینه ای در خور توجه فرهنگی تبدیل گردد و این جایگاه به عنوان یک مرکز فرهنگی جذب گردشگر ان تبدیل شود واین مرکز می تواند به موزه تاریخ فرهنگ وهنر و ویترین آثار چاپ شده شهرستان باشد .

 

  • مهدی طهماسبی دزکی

 

چه کسی گفته که بازوی تو برخاک افتاد

سایه عرش شده بر سر افلاک افتاد

بیت در بیت پر از حسرت رفتن می شد

مثنوی شد که در آن وقت چکاچاک افتاد

آتشی بود که بر جان فرات افتاده

بر لب آب نگاه تو عطشناک افتاد

تاخبر آمده از سرخ عروجت مولا

ولوله در حرم عترت لولاک افتاد

به لب تشنه و چشمان رمق رفته گل

اشک از دیده غمدیده ونمناک افتاد

دست وبازوی علمدار رشید دریا

سایه عرش شده بر سر افلاک افتاد

 


  • مهدی طهماسبی دزکی

یک چند همه پز حسابی دادند

برجام به نور آفتابی دادند

گفتند گلابی برسد از این باغ

دیدیم که دست گل به آبی دادند

 

 

 

  • مهدی طهماسبی دزکی

جاده سرشار دل و دلداری است

هرطرف می نگری حق جاری است

دسته دسته همه گلها رفتند

قطره ها  جانب دریا رفتند

جاده ای مملو از احساس امید

یک طرف بوی گل وبوی شهید

چشمها ملتهب و بارانی

گام ها روبه سوی مهمانی

همه پا در ره رفتن دارند

چشمها خسته شده می بارند

رهروان عکس زخود می گیرند

ماندگان همقدم تصویرند

جاده بوی تولا دارد

عشق در سینه ما جا دارد

میزبان حضرت ارباب بود

پیشگام همه مهتاب بود

آن مه تشنه لب  زهرایی

آمده کرده عجب غوغایی

جاده جاده عشق است ببین

سینه سجاده عشق است ببین

رهروان عکس زخود می گیرند

ماندگان همقدم تصویرند

مهدی طهماسبی دزکی 9/9/1394

  • مهدی طهماسبی دزکی

این مثنوی را به پایمردی دوست عزیزم حاج علی الله اکبری در این چند روز گذشته سروده ام وتقدیم به شهدای گمنام مجتمع آموزشی امام خمینی )ره( -جامعه المصطفی قم می کنم

مثنوی در مثنوی فریاد ،من

راوی شعر شهید آباد من

باز امشب میل طوفان کرده ام

میل شبخوانی باران کرده ام

لحظه لحظه می رسد احساس من

ای وفاداران چه شد عباس من

خواهم اینک باز سرمستی کنم

در همین آغاز سرمستی کنم

چشمهایم بوی باران می دهد

بوی احساس شهیدان می دهد

اینک از احساس جاری سرخوشم

مثل یک صبح بهاری سرخوشم

سرخوشم با حس مردانی غریب

حس من احساس گردانی غریب

کیستند اینان شهیدان کی اند

این چنین مجنون وحیران کی اند

کیستند این باده نوشان بلا

یادگاران شهید کربلا

کیستند اینان که سرمست آمدند

بی سر وبی پا وبی دست آمدند

این شهیدانند گمنام آمدند

مرد میدانند گمنام آمدند

گر وجودت شعله ور چون آتش است

هیچ میدانی که گمنامی خوش است

اهل بیت نور را قم مرکز است

عشق را شوق تلاطم مرکز است

مرکزی دارد به نام پیر عشق

مورد لطف است وهم تقدیر عشق

مرکزی دارد خمینی نام او

باده نوشی می کند از جام او

هست دانشجو دراینجا بیش وکم

دارد از هفتاد کشور این رقم

در سطوح مختلف در بحث دین

هست اینجا با دلی شوق آفرین

حالیا اینجا به مهمانی شان

می رسند مردان سرخ بی نشان

چون ولی امر در دیدارتان

آفرین گفتا به کار وبارتان

چون شما پروانه های عاشقید

نان خور مهر امام صادقید

حالیا هنگام مهمانی رسید

اختتامی بر پریشانی رسید

میزبان پروانه های عاشقند

میهمان مردان صبح صادقند

جمله اینام فیض باران داشتند

سرگذشت سرخ یاران داشتند

نوجوانانی به قاسم ، اقتدا

حس وحال بیقراران داشتند

سروهای باغ سرخ انقلاب

شوق را همواره حیران داشتند

این رفیقان عزیزاهل درد

اشتیاق نوبهاران داشتند

این شهیدان سرخوشان حیدرند

راویان کربلایی دیگرند

راوی آن روزهای رفته اند

بازگوی غصه های مادرند

باز اینک میل طوفان کرده ام

میل شبخوانی باران کرده ام

روزها همرنگ دریا گشته اند

باده نوش نام زهرا گشته اند

این شهیدانی که گمنام آمدند

میهمان مرکز ما گشته اند

در حریم ساده درگاه نور

یک نفس مجنون مولا گشته اند

این دو تن مردان صبح انتظار

منتظر برنام مولا گشته اند

میهمانان غریب شهر نور

سرخوش از احساس بالا گشته اند

گرچه گمنامند اما پر امید

در حریم عشق پیدا گشته اند

جامعه اینجا پر از احساس ناب

روزهاهمرنگ دریا گشته اند

  • مهدی طهماسبی دزکی
بایگانی
آخرین مطالب