رها کسی شبیه خودم

فضایی برای فرهنگ وهنر ایران اسلامی

رها کسی شبیه خودم

فضایی برای فرهنگ وهنر ایران اسلامی

سلام خوش آمدید
بپرس از خود مرا جا می گذاری
میان حس فردا می گذاری
رفیقم می روی تا بی نهایت
مرا بادرد تنها می گذاری

  • ۰ نظر
  • ۰۹ مرداد ۹۶ ، ۰۹:۵۲
  • مهدی طهماسبی دزکی

دلنگرانی من

فاصله با عشق

بود

مانده ام

وبی کسی

دلنگرانم هنوز

  • ۰ نظر
  • ۰۷ مرداد ۹۶ ، ۱۴:۰۰
  • مهدی طهماسبی دزکی

مخوان

ترانه خفتن

که عشق

می آید

بخوان

به نام عزیزش

سرود بیداری

  • ۰ نظر
  • ۰۷ مرداد ۹۶ ، ۱۳:۵۹
  • مهدی طهماسبی دزکی

غریب آمده بودی

غریبه هم ماندی

شناسنامه تو

بوی غربتی

دارد

  • ۰ نظر
  • ۰۷ مرداد ۹۶ ، ۱۳:۵۳
  • مهدی طهماسبی دزکی

دلم را دست باران می دهم در بی نشانی ها

که شاید من شوم از خیل اهل کهکشانی ها

در این خاک غریب بی صدا دل جستجو کرده

نشانی هست از جان و وجود نوجوانی ها

رفیق خطر رفتند تا سمت شقایق ها

رها رفتند از خود تا حریم آسمانی ها

چه شبهایی می گشتند با خون وخطر همدل

چه نجوا شیرینی به گاه روضه خوانی ها

در این خاک مقدس این دیار همصدایی ها

دلم را دست باران می دهم در بی نشانی ها



  • ۰ نظر
  • ۰۷ مرداد ۹۶ ، ۱۳:۵۰
  • مهدی طهماسبی دزکی

خاطره ها مانده اند

خاطره بازان ولی

رفته به دامان خاک

ساکت وبی ادعا

  • ۰ نظر
  • ۰۷ مرداد ۹۶ ، ۱۳:۴۷
  • مهدی طهماسبی دزکی

می رسد

هرلحظه بر من

مژده رنجی دگر

من می دانم

چه گویم

می روم از پا و دست

  • ۰ نظر
  • ۰۷ مرداد ۹۶ ، ۱۳:۴۶
  • مهدی طهماسبی دزکی

دل

به دلداری دهم

در بامداد عشق

من

کز

نگاهش تا ابد

جان و دلم

بر پا بود

  • ۰ نظر
  • ۰۷ مرداد ۹۶ ، ۱۳:۴۵
  • مهدی طهماسبی دزکی

پایان دنیای بعضی ها

خاک نیست

بن بست است


  • ۰ نظر
  • ۰۷ مرداد ۹۶ ، ۱۳:۴۳
  • مهدی طهماسبی دزکی

شبیه روز شکسته شبیه تقدیرم

به دست بی کسی ام در غروب می میرم

من از تو وتقدیر و خویش می نالم

نبوده ام ز عزیزان زعشق دلگیرم

میان گرمی مرداد سوز غم بر جان

شبیه آتش تفدیده در دل تیرم

رفیق روز غریبی کجایی ای باران

ببین اسیر غم وناله های زنجیرم

نشسته بر سر ورویم غبار تنهایی

منم جوان و زپا رفته ای چنین پیرم

زهجمه های زمان فراق می گویم

شبیه روز شکسته شبیه تقدیرم

  • ۰ نظر
  • ۰۷ مرداد ۹۶ ، ۱۳:۳۶
  • مهدی طهماسبی دزکی

سلام می کنم و بی جواب می مانم

دوباره با عطش آفتاب می مانم

غریبه ام نفس می رود زدست اما

امیدوار نگاهی به خواب می مانم



  • ۰ نظر
  • ۰۷ مرداد ۹۶ ، ۱۳:۳۴
  • مهدی طهماسبی دزکی
دختر نوری کرمت آفتاب
گوشه نشین حرمت آفتاب
دخترنوری به تو دل داده ایم

ساده دل و زنده و آزاده ایم

عمه سادات عنایت نما

همنفسی را تو روایت نما

ما همه همصحبت آیینه ایم

همقدم غیرت دیرینه ایم

عمه گل وقت دعا می شود

وقت عنایات شما می شود

  • ۰ نظر
  • ۰۳ مرداد ۹۶ ، ۱۳:۴۱
  • مهدی طهماسبی دزکی

آمده ام کریمه خانه غیرت و وفا 

همنفس تو می شوم با ضربان یا رضا 

مثل نسیم می روم در دل کوچه های قم 

با عطش همیشه ساده وسبز ، ربنا 

بی بی مهر وعاطفه بوی بهار می دهد 

شهر امید وهمدلی شهر غیور لحظه ها 

خاک حریم درگهت مملو از عشق وعاشقی 

فضل شما زمینه رافت حضرت رضا 

عمه شنیده ام کسی در پی عشق می رود 

در پی عشق وسرخوشی در پی عشق آشنا 

شهر مدینه می رود در پی قبر فاطمه 

راهی عشق می شود جانب خانه شما 

راوی اوج عزتی ای حرمت حریم حق

فاطمه ای که نیستی لحظه ای از خدا جدا 

مکتب درس خواندنت مکتب سرخ زینبی 

حضرت اوستادتان فاطمه دخت مصطفی 

دست کریمه شما بر سر خیل شیعیان 

ای که نسب رسانده ای بر شه ملک لافتی 

کیستی ای بهار دل موجب افتخار دل 

عشق منی امید من راوی شوق کربلا 

شاعر شعر همدلی این دل خوشنوای من 

هست قصیده شما ساده وسرخ وباصفا 

معنی سربلندی وبانوی مهر وعاطفه 

اسوه خواهران گل مظهر عفت وحیا 

روی زمین سینه ام عشق شما نشانده ام 

سوی شما کشیده ام این دل وجان خسته را 

89/9/30



  • ۰ نظر
  • ۰۳ مرداد ۹۶ ، ۱۳:۳۵
  • مهدی طهماسبی دزکی

وقتی که نظر به باغ عرفان دارم

یک سینه پر از غم شهیدان دارم

در کربلای سینه ام در شب غم

هفتادو دو قطعه پریشان دارم

  • ۰ نظر
  • ۰۲ مرداد ۹۶ ، ۱۳:۵۶
  • مهدی طهماسبی دزکی

در این صبح پرشوق و شور آفرین

بخواهم زحق بهرتان بهترین

لبی پر زخنده دل پر امید

وجودی دل انگیز چون صبح عید

دل خوش ،تن سالم واستوار

نصیب همه باد از کردگار

  • ۰ نظر
  • ۰۲ مرداد ۹۶ ، ۱۱:۳۱
  • مهدی طهماسبی دزکی

دلم در آتش غم سوخت می گفت

دل آتش گرفته

دیدنی بود

  • ۰ نظر
  • ۰۱ مرداد ۹۶ ، ۰۷:۳۸
  • مهدی طهماسبی دزکی

کسی در من تنور غم برافروخت

دلم آتش گرفت وسینه ام سوخت

به یکتایی حق نام اباالفضل

به من آیین بودن را بیاموخت


  • ۰ نظر
  • ۰۱ مرداد ۹۶ ، ۰۷:۳۰
  • مهدی طهماسبی دزکی

تو از نسل غریبانی دل من

زبان سرخ ایمانی دل من

دراین تنهایی و دلگیری محض

تو از خیل شهیدانی دل من

  • ۰ نظر
  • ۰۱ مرداد ۹۶ ، ۰۷:۲۸
  • مهدی طهماسبی دزکی

من و دل هم قدم بودیم روزی

عزیزو محترم بودیم روزی

دقیقا بر خلاف آنچه هستیم

چه زیبا مثل هم بودیم روزی

  • ۰ نظر
  • ۰۱ مرداد ۹۶ ، ۰۷:۲۵
  • مهدی طهماسبی دزکی

دلم را دست باران داد

در صبح ازل دریا

نوشتم بی نهایت

اینجا با غزل دریا

  • مهدی طهماسبی دزکی

برخیز یاری کن 

دلم را آسمانی

ای معنی بودن

نگاهت جمکرانی

  • مهدی طهماسبی دزکی

من اهل دریا می شوم تا بی نهایت

سرمست وشیدا می شوم تا بی نهایت

از روزهای خسته درگیر سیرم

همپای فردا می شوم تا بی نهایت

  • مهدی طهماسبی دزکی

امشب غزل مهمان من

من با غزل دوست

می خوانم

آیینگی هایی که جادوست



  • مهدی طهماسبی دزکی

برخیز باران شو

بخوان همرنگ باران

با گریه های گل

بخوان

آهنگ باران

  • مهدی طهماسبی دزکی

اینجا غم انگیزم

 دل انگیزم

غیورم

من غمزده

در ساحل سرد صبورم

من از تبار رفتن و دریا وشوقم

از نسل آب و آیه و احساس و نورم

در این زمان هجمه های صفر و یک من

از هرچه تنهایی و غمگینی به دورم

  • مهدی طهماسبی دزکی

ای موج خیز بی کران

ای دل

ماندی چرا با دیگران ای دل

ای آسمانی تشنه کام عشق

رفتی تو زاینجا

ناگهان ای دل

  • مهدی طهماسبی دزکی

من غریبم

بهار گم کردم

خویش را در دل انتظار

گم کردم

  • مهدی طهماسبی دزکی

نگاهم را به باران داد آن روز

به دست تک سواران داد آن روز

به نامی نامی گلهای پرپر

به دل شوق بهاران داد آن روز

  • مهدی طهماسبی دزکی

آتش افروخت همه بی سر وسامانی را

خاک می دید به خون خفتن عرفانی را

موج در موج عطش آتش حسرت آور

با که گویم عطش و حالت حیرانی را

  • مهدی طهماسبی دزکی

آتش فشان خسته این روزهایم

با دردی از جنس نگفتن

همراه من باش

ای تکیه گاه آشنای مردم عشق

همراه من باش

  • مهدی طهماسبی دزکی

گرمای بی اندازه خاک

آتش فشان جاری خورشید در تیر

هرم نفس گیر هوای مانده در شهر

با یک نفس در کوچه های ساده ده

با همنوایی با درختان قدیمی

آرام می گیرد

اگر دل

همراه باشد

همنفس با زنده بودن


  • مهدی طهماسبی دزکی

دلتنگی ام دل را به دریا می کشانی

آیا مرا بر دوستانم می رسانی

دلتنگی ام ای وسعت تا بی نهایت

همسایه با خورشید و اهل کهکشانی

اینجا منم تنها تر ازتنهای تنها

وامانده و غمگین در این عصر جوانی

  • مهدی طهماسبی دزکی

خسته تر از خاک من

رنجکش و بی صدا

منتظرم

سمت صبح

تاکه بیاید امید

زنده شوم یک نفس

از نفس پاک او

  • مهدی طهماسبی دزکی

می گذرم از زمین می گذرم از زمان

در دل شبهای شوق رد شوم از آسمان

با نفس لاله ها زنده شوم زنده تر

مثل شهیدان عشق در شب شور و امان

وه چه شبی بود آن شامگه بی کسی

خیل شهیدان همه مانده در این کهکشان

حرف بزرگی زده عزت مردان مرد

نقش رهایی کشید روی زمین خونشان

خسته ام از این همه رنج وغم وبی کسی

کاش مرا قسمتی بود چو دریادلان

با نفس پاک مهر می روم از خویشتن

می گذرم از زمین می گذرم از زمان



  • مهدی طهماسبی دزکی

خطرنوشی شامگاه غریب

شبی سرد

همصحبت لاله ها

دلم محو اندیشه دوستی است

شبی مملو از حس پرواز سرخ

که در لحظه لحظه

به داغی نجیب

رفیقان من تا خدا می روند

شب آتشین چهره های غیور

شب نور در ظلمتی بی کران

شب خاطراتی که زخمی شدند


  • مهدی طهماسبی دزکی

دلم را به دست نسیم

به کوی شما می دهم بامداد

درآغاز یک صبح پر شور وشوق

شبیه عطشناکی مهر شرق

به امید یک جرعه از لطفتان

دودست تمنا نهاده به سینه

به سمت شما

با سلامی معطر

ارادت نموده و حاضر شوم

  • مهدی طهماسبی دزکی

تیر

شورش گرماست

بر لطافت

فوران خشونت هواست

بر آرامشی ماندگار

اما

قطعا بهار می ماند

  • مهدی طهماسبی دزکی

صبحم ولی

صبحی غریب

منتظر به راه تو

تا بیایی

آیا صبح قریب نیست

کاش غربتم

به قرابت با تو می رسید

  • مهدی طهماسبی دزکی

من دلتنگم

غمزده تر از همیشه

رنج روزها

بر کمرم سنگینی می کند

اشک در نگاهم می شکند

ولی بااین حال

هنوز امید دارم

به رسیدن طلیعه صبح

  • مهدی طهماسبی دزکی

ما واین

حس بهم ریخته

تا کی تاکی

این مدارا و مماشات

گذشته از حد

  • مهدی طهماسبی دزکی

دیرزور افتاد

در چنگال

غرش های ناب

حیف شد

حیفا اگر از دست تان بیرون رود

  • مهدی طهماسبی دزکی

دستخوش دارد

صدای غرش فریادتان

دیر وزود

کار می ماند

به فرمان شما

  • مهدی طهماسبی دزکی

صبحگاهان

حس وحالی

آسمانی داشتم

حس

شور زنده

در اوج جوانی داشتم

  • مهدی طهماسبی دزکی

بهانه کرده دل من

برای دلتنگی

بیا بیا ومرا

از بهانه ها

رد کن

  • مهدی طهماسبی دزکی

بهار می رود و

بیصدا

من غمگین

دل گرفته خود را

به تیر خواهم داد


  • مهدی طهماسبی دزکی

شکستم در خود

وآتش گرفتم

از غریبی ها

نمی دانم

چه بنویسم 

در این احساس غمدیده

  • ۰ نظر
  • ۲۵ خرداد ۹۶ ، ۰۸:۰۶
  • مهدی طهماسبی دزکی

شب قدراست

یارب

قدر قدر خویشتن بنما

حضور عاشقانه

در حریمت را

به من بنما

  • ۰ نظر
  • ۲۵ خرداد ۹۶ ، ۰۸:۰۵
  • مهدی طهماسبی دزکی

دراین لب تشنگی های غریب  با خدا بودن

چه سخت است ای بهار عشق از رویت جدا بودن

تو در تنهایی خود برلبانت عطر یادحق

وما بی روی تو در غصه ای بی انتها بودن

شب قدر است ما دلتنگ بر تنهایی آقا

امیر کشوردلها چه می شد با شما بودن

امیری تو که تو نعم الامیر عالمینی تو

خوشا در عالم سرمستی از غم ها رها بودن

شب قدراست آقاجان مرا با دست خود بنویس

به جان مادرت درعرصه کرب وبلا بودن

طنین خسته غمناله هایم می شود اینک

چه سخت است ای بهار عشق از رویت جدا بودن

  • ۰ نظر
  • ۲۵ خرداد ۹۶ ، ۰۷:۵۷
  • مهدی طهماسبی دزکی

دریادلیم وبا لب عطشان به صد امید

آتش به جان دشمن ایران نهاده ایم

ترسی نمانده است زمردن به نزد ما 

تا خویش را به عرصه ایمان نهاده ایم

ای بزدل کثیف ومترسک نشان بدان

ما نقش عشق را بر سر دوران نهاده ایم

آزاده ایم ترس نداریم از کسی

سربند خویش شاهد یاران نهاده ایم

با یاعلی به جان شما آتشی زنیم

ما عشق را به عرصه پیمان نهاده ایم


  • ۰ نظر
  • ۱۸ خرداد ۹۶ ، ۰۷:۳۳
  • مهدی طهماسبی دزکی

هرکجا هستیم ما را ترسی از کشتن مباد

جان نثار دین وایمان و مرام وکشوریم

ای منافق ننگ برجانت بدان ما دریادلان

هرکجاهستیم خیل عاشقان رهبریم

خون ما بادا فدای عزت وایرانمان

ما جوانان غیوریم خطه حق پروریم

  • ۰ نظر
  • ۱۸ خرداد ۹۶ ، ۰۷:۲۸
  • مهدی طهماسبی دزکی
بایگانی