ای نور آفاق جلی ادرکنی
ای حجت عشق ای ولی ادرکنی
اینجا و میان قبر و محشر گویم
یا حضرت مرتضی علی ادرکنی
۱۳/۱۰/۸۱
در دانشگاه پیام نور بروجن
- ۰ نظر
- ۲۶ مهر ۰۴ ، ۱۷:۰۶
ای نور آفاق جلی ادرکنی
ای حجت عشق ای ولی ادرکنی
اینجا و میان قبر و محشر گویم
یا حضرت مرتضی علی ادرکنی
۱۳/۱۰/۸۱
در دانشگاه پیام نور بروجن
به سوز آتش پروانه سوگند
به اشک جاری مستانه سوگند
به آن وقتی که دل چشم انتظار است
به ابعاد دل ویرانه سوگند
به آیات مزین با نگاهت
به خط ساقی و پیمانه سوگند
به جان افشانی نسل پرستو
به حسن همت مردانه سوگند
به سرمستی به باده با تغزل
به شوق دیدن جانانه سوگند
هجوم حادثه ها، ناله های هر روزه
غروب های غریبه صدای هر روزه
تو دور مانده از من، من از شما دورم
دوباره بی کسی ام در فضای هر روزه
مگر چه کرده ام اینک اسیر هجرانم
حضور مبهم درد و چرای هر روزه
شکست کشتی دل در هبوط تنهایی
خروش موج غم و ناخدای هر روزه
من از قبیله ی عشقم قبیله ی فریاد
که مرده در دل شهرم صفای هر روزه
کفن بپوش قلم را که ناله ها دارد
و خون تراود از آن ناله های هر روزه
بیا دوباره به قانون گل مجهز شو
چقدر دیدن یاسا، بلای هر روزه
ز سمت مشرق دل می رسی شبیه بهار
نه مثل مردم بی همنوای هر روزه
۱۳۸۲
برگ خزان دیده ی مستم بیا
زرد شدم بی تو شکستم بیا
غیر غم و گریه و اشک فراق
کار دگر نیست به دستم بیا
بر سر راهت منم تا سحر
چشم به راه تو نشستم بیا
خوب من ای صاحب عدل و امید
جانب من هر چه که هستم بیا
مذهب من غیر ولای تو نیست
خوب ببین عشق پرستم بیا
آتش روییده در خرمنم
عاشقت از روز الستم بیا
ای همه نوروز همه خرمی
برگ خزان دیده ی مستم بیا
۲۸/۱۲/۸۲
وقتی که می خواند زمین
در یک غروبی خسته ای
احساس های تشنه را
پاییز در خود بشکند
غمگین شود
چشم انتظار بارش باران شورانگیز دل
چشم انتظاری می کشد
بس بی قراری می کند
گویا پر از غمناله هاست
الا آشنایان آیین عشق
سلحشور مردان بالین عشق
چه شد شور و حال دل انگیزتان
کجایند فرهاد شیرین عشق
سبویی بده ساقیا شاد کن
دل مانده امروز غمگین عشق
چه پیش آمده اندکی شرح ده
بخوان از غزلهای خونین عشق
بیا سادگی را رعایت کنیم
تو ای همدل سبز و دیرین عشق
بیا باز گردیم بی همهمه
به سوی همان مرز پیشین عشق
به آنجا که دل آشنای تو بود
هواخواه عشق و مضامین عشق
۱۳۷۹
می رسد عشق تو بر سینه ی ما و بر دل ما
شادمان می شود از عشق یقین محفل ما
هر کسی حاصلی از عمرجهان دارد و نیست
جز غم عشق تو در هر دو جهان حاصل ما
سرفکندیم به پای تو و داریم امید
که قبول افتدت این تحفه ی ناقابل ما
فخر ما خاک نشینان به ملائک این است
که زدی خیمه تو ای شاه به آب و گل ما
حالیا سرخوش و مستیم نداریم خبر
که چه بود و چه شود ماضی و مستقبل ما
نام تو ذکر دل انگیز اهورایی ماست
که معطر کند از مهر خودش منزل ما
تا همیشه غزل از نام خودش می گویم
می رسد عشق تو بر سینه ی ما بر دل ما
۱۳۸۳
به پایان می رسد
عمری که در اندیشه ها بودم
پریشانم پریشانم
من
از این دست دادن ها
ما نه آنیم که سر در پی خوبان ندهیم
هرچه داریم به شادابی مهمان ندهیم
عرض این است که سرمستی و سرحالی را
به دل انگیزی با صحبت یاران ندهیم
برسانید سلام دل ما بر یاران
گرچه ما خاک غریبانه به تهران ندهیم
حرف این است به امید خدا شاد شوید
عمر جز بر نفس و شادی یاران ندهیم
هرچه داریم حسین است و غم و داغ غریب
ما دل خویش به غیر از مه تابان ندهیم
هرچه باشد همه جا زمزمه گر می مانیم
ما نه آنیم که سر در پی خوبان ندهیم
۱۶ مهر را چندسالی است با عنوان روز جهانی کودک را در کشورمان جشن می گیریم و در یک حرکت کمتر برخوردار از اصل ابتکار صرفا به برنامههای گذرا و معمولی اجرا می شود.
البته سالیان گذشته به ویژه تا اواسط دهه نود این روز را آغازین روز هفته با کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به عنوان نهاد اصلی تصمیم ساز جشن می گرفتیم و دانش آموزان عزیز در رده های سنی مختلف به عنوان جامعه هدف با حضور در مراکز کانون پرورش فکری از برنامههای خلاقانه، زیبا و به یادماندنی تعریف شده توسط مربیان نیک اندیش و اثرگذار کانون استفاده می نمودند.
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان محور طرح ریزی و اجرای برنامه های مرتبط با کودک و نوجوان در فضایی غیررسمی و مبتنی بر آموزش های مورد نیاز این قشر در طول ۶۰ سال گذشته بویژه بعد از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی بوده و هست و باید دیگر بار این جایگاه احیا شود و هفته کودک که نمی تواند برای بخشی از جامعه هدف که نوجوانان هستند اثربخشی لازم را داشته باشد با رویکرد مثبت به جایگاه کانون پرورش فکری تغییر رویه دهد.
مهدی طهماسبی
دبیر شورای فضای مجازی استان
به تلاطم انداخت
جهانی را
رستاخیز صمود
در مواجه با بی حیایی یهود
آن گاه که
اجساد کودکان لاغر شده
در هجمه های مداوم
و بارش بی امان نامردمی ها
بر زمین غسل خاک می کردند
صمود فریاد بلند انسانیت بود
در هجوم شب
در تنگنای نامردها
و جهانی همپای صمود
پیش می آید و
می رسد روزی که
از میان خاک های غصه مند غزه
بهار بیداری برخیزد
تا ققنوسی باشد
حماسی دل و بلند آشیان
که سرود رهایی را می خواند.
از گریه ی نوبهاری ات فهمیدم
از این همه آه و زاری ات فهمیدم
تو اهل زمین نبوده ای جا مانده
از ماندن و بیقراری ات فهمیدم
۲۱ بهمن ۹۵
تا بی نهایت می برندمان
اینجا همه خونرنگ اند
از لاله های پرپر
تا نخلهای بی سر
اینجا روایتگر
شیران بی سر
و زاهدان گمنام است
عرفان یعنی گمنامی
دلاوری
هر عملیات
شناسنامه ای است جدید
از پرواز گلها
و هر منطقه
فرودگاه گلوله ای
و عروجگاه آلاله ای است
در لابلای خاطرات زخمی
فوران حماسه ها
و مظلومیتی بی پایان
اینجا روایت خالصی است
از منتظران بهار
و راهی نیمه تمام
که آیا ما آن را ادامه می دهیم
۲۱ بهمن ۹۵
ترا من چشم در راهم امیدم
ببین از دست دوری ات چه دیدم
به تیر طعنه دشمن آتشم زد
بگویم من چه دیدم یا شنیدم
کمی آن سوتر از حال مکرر
چه رنجی بهر دیدارت کشیدم
به امیدی که می آیی به این سو
من از دلهای خسته دل بریدم
ببین اوج غریبی در نگاهم
ببین شوق عطشمند شدیدم
به راهت خون نگارم خون نشانم
پر از ناگفته هایی از شهیدم
بیا تا با خط اشکم بگویم
که در هجران رویت من چه دیدم
در این حسرت سرای چند روزه
به قدر عمر باقی غم چشیدم
کنون در شامگاه جمعه ی عشق
من از وصل تو نقشی کشیدم
هنوزم در تپش های نگاهم
ترا من چشم در راهم امیدم
۱۶/۸/۸۱
پرواز
حالی خاص
از جمله آنهایی است
که بال و پر دارند
در وسعت
بی کرانه بودن
دم نوش عشق
می نوشم
در بامدادی سرد
اما امیدم هست
امیدوارم تا سحر گردد
خورشید می آید
من فاصله ها را رها کردم
دم نوش می نوشم
دلم آیینه ی احساس ها بود
معطر از شمیم یاس ها بود
دلم در کربلاهای مکرر
دوباره راوی عباس ها بود
یاد مردان خدا
همواره در جان ودل است
زنده ی جاوید
نام این شهیدان است وبس
در کف
سنگ شکسته
مگذارید امید
دل من ماند به امید و
به سامان نرسید