رها کسی شبیه خودم

فضایی برای فرهنگ وهنر ایران اسلامی

رها کسی شبیه خودم

فضایی برای فرهنگ وهنر ایران اسلامی

سلام خوش آمدید

۴۸ مطلب در دی ۱۴۰۲ ثبت شده است

زمین شناسنامه اساطیر گمشده است 

در هیاهوی غوغا 

در سنگ نبشته ی کوه های بی کسی 

و زمان دایه این اسطوره هاست 

در روزی که قدم ها لنگ می زدند 

واژه ها قد خمیده اند 

کمال در همین نزدیکی هاست 

نزدیک مزار خاک خورده رستم 

افتاده در هفت خوان 

هفت خوان تنهایی 

رنج های مداوم 

و من هنوز باورم همان است 

زمین گهواره گم شده هاست 

 

  • مهدی طهماسبی دزکی

ازصحبت گل ترانه ای می خواهم 

یک عشرت عاشقانه ای می خواهم 

من باده ز جام کربلا می نوشم 

باید بروم بهانه ای می خواهم 

 

  • مهدی طهماسبی دزکی

رودی خروشانی 

در کویر تصویرها 

در برهوت یادهای خسته 

اقیانوسی مواجی 

به عمق دلتنگی 

به وسعت بیداری 

و شاید نامی هستی 

به بلندای بیرق بر فراز مسجد جامع 

در روز رهایی خرمشهر 

که همه راه ها را با خود می بری 

قدم ها را 

نگاه ها را 

 

  • مهدی طهماسبی دزکی

غم آمد تا دل من را صدا کرد 

برای عشق بازی ها جدا کرد 

برای ماندگاری های هر روز 

مرا با صحبت گل آشنا کرد 

  • مهدی طهماسبی دزکی

در ماورای کلمات 

آنجا که زبان بند می آید 

به خواهش نگاه 

با تو همراه می شوم 

در فضایی شاعرانه 

به استقبال سربلندی می روم 

چون کوه در حرکت 

چون اقیانوس در تلاطم 

هنوز آرامشت مثال زدنی است 

تو می آیی و من 

هنوز به یا تو ام 

و تو با منی 

که حرف می زنی 

رفیق هفده ساله ام 

گمشده در کرانۀ  اروند 

تو پا پا می کنی 

و من 

هنوز جامانده ام 

  • مهدی طهماسبی دزکی

تکرار کنم بهانه ها را هر بار 

از شوق بگویمت فراوان ، بسیار 

تکرار شود تمام این گفته ولی 

انگار نمی شود دل من تکرار 

  • مهدی طهماسبی دزکی

نوشتم نام تو خورشید سر زد 

سرودم ذکر تو امید سر زد 

به یاد روی تو در شهر ایثار 

نشانی از گل توحید سر زد 

  • مهدی طهماسبی دزکی

در سحرنوشی 

گلهای غریب 

بوستان 

یک تو افتاده ام 

ای رفته سمت بی کران 

  • مهدی طهماسبی دزکی

روی بال عرش تو مشکل گشایی می کنی
یا حسین فاطمه کار خدایی می کنی 
جان عالم تا ابد بادا به قربان شما
دیده ها را سمت بالا رهنمایی می کنی 
در عطش آلودگی های زمین عاشقان 
آسمانی کرده ای و کربلایی می کنی 
دشمنانت در پی نابودی ات بودند و حال
از فراز عرش تو قدرت نمایی می کنی 
نام تو مشکل گشا و ذکر تو آرامش است 
در صراط و قبر و محشر آشنایی می کنی 
ای فراتر از تمام واژه های بیدلان 
عشق را تا بی نهایت هم نوایی می کنی 
اعتقاد ماست این افزون تر از هر گفته است
یا حسین فاطمه کار خدایی می کنی

  • مهدی طهماسبی دزکی

دریغا که امروز فردا ندارد 
دل ما که خود جای حاشا ندارد 
دریغا که این خانه ی سالدیده 
به امیدی به امروز و فردا ندارد 
دریغا از آن شعرهای قدیمی 
دلم ره به آن شعر زیبا ندارد 
دریغا که فانوس امید عشقت
مریض است و دیگر سراپا ندارد 
دریغا جوان پیر اشعار تلخم
امیدی به فردای دنیا ندارد
دریغا که این چهره ی زشت سیرت
ولایی به امید مولا ندارد 
دلم می تپد بهر دیدار رویش 
دریغا که این مرده یارا ندارد 
فسوس و دریغا که این مرغ وحشی
به جز گنبدش پای بر جا ندارد 
دریغا که امید امیدواران 
حدیثی برای جوان‌ها ندارد 
چه بد شد که زندگی غصه داری
کلامی به غیر از دریغا ندارد 

 

  • مهدی طهماسبی دزکی

ترانه ی سحر آلوده ی نگاه شماست

بگو که منزل تان در کجای این دنیاست

کنار شط جنون است گفته ای انگار

چه جای خاطره انگیز و آشنا آنجاست

گذشت وقت سحر عاشقانه می گفتند

خبر رسیده که وصل تو عاقبت با ماست

 نمی شود که بمانم در این حوالی من

که کار و بار جهان بیکران و ناپیداست

اگر که مژده همراهی ات مرا باشد

دلم لبالب فریاد و خنده و هوراست

به التزام تو ماندم که با تو تکمیلم

بیا که بی تو دلم ناقص و کم و تنهاست

غزل به نام تو گفتم بهانه ی شوقم

ترانه ی سحر آلوده ی نگاه شماست

۱۳۷۷

  • مهدی طهماسبی دزکی

صاحب این شعر و ترانه منم

کز رخ زیبای تو دم می زنم

فیلسوف عصر اتم گشته ام

شاعر دوران گل و آهنم

باغ دلم را به تو بخشیدم

ای غزل عشق تو در دامنم

هرچه بخواهی تو درون من است

گنج که نه بانک که نه معدنم

سیرم از این زندگی انگلی

در پی اوجم که قدم می زنم

معجزه شوق تو در گفته ام

صاحب این شعر و ترانه منم

۱۳۷۷

  • مهدی طهماسبی دزکی

دلم عادتی داشت با خویشتن 

که در لحظه های غریبانه اش 

زیارت کند مرقد نور را 

و با جان بخواند 

به آوای شوق 

پریشانی قلب ناجور را 

 و تو از پس حجلۀ آهنی 

به لبخند من را صدا می زنی 

و اکنون همان زائرم

غریبم 

نجیبم 

صدایم بکن 

رفیق شفیقم شهید بهار 

  • مهدی طهماسبی دزکی

برخیز و بخوان مارا همصحبت دریاها 

انگار زمین اینجا تنها شده و تنها 

برخیز صدایی زن بر عشق صلایی زن 

آواز غزل برخوان در گوشه ای از فردا 

اینک که زمینگیرم از غصه چه دلگیرم 

دل را تو ببر باخود دل را تو ببر زینجا 

آلوده غم ها شد هم لهجه شیدا شد 

شعری تو بگو شاید او باز شود شیدا 

شعری به سیاق گل شعری به امید و شوق 

با گویشی از بودن سرزنده و هم شیوا 

انگار نمی باشد در سینه کویرانه 

برخیز و بخوان مارا همصحبت دریاها 

  • مهدی طهماسبی دزکی

با نام امید سمت باران رفتی 

با شوق شدید سمت باران رفتی 

می گفت دلم چقدر هستی تو شهید 

مانند شهید سمت باران رفتی 

  • مهدی طهماسبی دزکی

غریبانه تر از

گذشت پرستو 

گذشتی

تو از خاک غمدیده ،

رفتی 

  • مهدی طهماسبی دزکی

سرشار می شوم ز غمی بی کرانه باز

ماندم به دردهای غریب زمانه باز

برخاستم به یاد عزیزان سرفراز

گم کرده ام زخیل جوانان نشانه باز

صد لحن داشت لحن حماسی ترانه ها

خواندم دوباره نغمه ای از آن ترانه باز

مجنون خاطرات توام در شبی سپید

مبهوت قصه های توام عاشقانه باز

ای سبز و سرخ شهر دلیران کوی گل

با من بخوان ترانه ای از جاودانه باز

من سرخوشم ز شوق عطش نوشی سحر

در مقصدی به وسعت صدها فسانه باز

اینجا به یاد لاله پرپر به یاد گل

سرشار می شوم ز غمی بی کرانه باز

  • مهدی طهماسبی دزکی

دلتنگ بارانم 

در لحظه هایی سرد 

در گوشه ای خلوت 

در خوانشی سرشار از ذوق حماسی مرد 

دلتنگ بارانم 

در بی کران با خدا بودن 

در گوشۀ سنگر 

با عشق گل همراه 

با ذوق سر کردن 

اما نمی دانم آن حس و حال رفته برگردد 

این هفته برگردد 

آن هفته برگردد 

ای کاش برگردد 

  • مهدی طهماسبی دزکی

زمانم بی نشانم کرد امروز 

به دور از آسمانم کرد امروز 

عقاب تیزبال عشق بودم 

اسیر خاکدانم کرد امروز 

  • مهدی طهماسبی دزکی

نگاهش رفته پر امید آن شب 

به آنجایی که دل بارید آن شب 

دلم می گفت برمی گردد آن مرد 

اگر چه رفته تا خورشید آن شب 

  • مهدی طهماسبی دزکی

پر از حسی به رنگ عشق بودم 

پر از فرهنگ و جنگ عشق بودم 

تو می خندی ولی آن روزها من 

خودم بیدل به چنگ عشق بودم 

  • مهدی طهماسبی دزکی

 

به یاد لحظه های بیقراران 

پر از شوق دل انگیز بهاران 

به یاد بچه های جبهه ی عشق 

دلم را می نویسم مثل باران 

  • مهدی طهماسبی دزکی

زندگی یعنی امید 

یک بغل احساس نو 

یک جهان حشن لطافت داشتن 

یک ترنم از دل انگیزی پر شوق بهار 

زندگی یعنی رها از غصه ها 

 

  • مهدی طهماسبی دزکی

مادرت می گفت مرد رفتنی 

تا حریم کبریا 

بر لبت گل کرده بوی زندگی 

باصفای باصفا 

تا همیشه زنده ای 

جرعه نوش باده ی صبح سحر 

در شبی خورشیدی از این خاک سرد 

رفته ای تا بی کران 

مادرت می گفت اهل رفتنی

خوب می دانست او 

هرچه باشد مادر است  

  • مهدی طهماسبی دزکی

دستها در هوا 

اشک ها بی حدود 

روز تشیع گل است 

خفته در دامن خاک 

ابرها

گریه های عابران 

در کران این نگاه 

با تبسم های سبز و سرخ خویش

او نظاره گر شده 

او شهیدی شاهد است 

  • مهدی طهماسبی دزکی

ای سپاه عاشقان دست خدا همراه تان 
عاشقان بی نشان دست خدا همراه تان
شخم زد دست شما آن خیمه گاه کینه را 
سرفرازان جهان دست خدا همراه تان
سنگ زد صهیون به ما موشک به جانش می زنید 
ای حماسی مردمان دست خدا همراهتان 
نام ایران تا ابد با خون گل آذین شده 
یادگار خون نشان دست خداهمراه تان
سر به سر آماده ایثار و جانبازی شدید 
ای یلان بی کران دست خداهمراه تان
ذکر صبح و شام تان آیینه داری های حق 
آینه داران جان دست خداهمراه تان
حاج قاسم از شما خوشحال و خرسند است باز 
ای سپاه عاشقان دست خدا همراه تان 

 

  • مهدی طهماسبی دزکی

دریاترین مرد 

کویر تشنه کامی 

نامت 

نشان استقامت های سقا 

 

  • مهدی طهماسبی دزکی

مگر می شود اهل باران نبود

پر از از داغیاد شهیدان نبود

مگر می شود در میان خطر

غیورانه در قلب میدان نبود

مگر می شود در شب بی کسی

به دنبال خورشید تابان نبود

مگر می شود بی اشاره گذشت

اشارات او غیر ایمان نبود

رفیقان دلتنگ اهل عبور

مگر می شود فکر ایشان نبود

به راه رسیدن بهای وصال

گذشتند از جان که جز جان نبود

مگرها زیادند در این زمان

به دنبال درک فراوان نبود

در قحطی و ازدیاد عطش

 مگر می شود اهل باران نبود

  • مهدی طهماسبی دزکی

یک شوق عیان ز بوستان خورشید

لبخند زدم ز دوستان خورشید

ای کاش به یمن ذکر خورشیدی تان

یک روز شوم ز دوستان خورشید

  • مهدی طهماسبی دزکی

هرکس 

به امید 

لحظه ای می ماند 

من 

دست به دامان 

علی 

خواهم شد 

  • مهدی طهماسبی دزکی

گل می رسد از کرانه های اعجاز

بر خیز و ببین نشانه های اعجاز

از مصحف بی کرانه ی صبح امید

با شوق بخوان ترانه های اعجاز

  • مهدی طهماسبی دزکی

بعضی ها 

نام نیستند 

ننگند 

ننگی بی پایان 

  • مهدی طهماسبی دزکی

ای دل چه کنی همیشه فردا فردا

انگار همیشه بوده مانا فردا

با غصۀ بی کرانۀ زندگی ات

چون می گذرد بگو برو تا فردا

  • مهدی طهماسبی دزکی

یا ایهاالعزیز به ماتم نشسته ای
در گوشه ای به اندوه خاتم نشسته ای
زانوی غم گرفته ای اینجا بغل کنی 
در سوگ جد خویش چه در غم نشسته ای
آقای مهربان به عطشناکی لبش 
در انتهای غصه ی مبهم نشسته ای
در داغیاد غصه ی هادی چه سوگمند 
گویی شبیه ظهر محرم نشسته ای
ما جرعه نوش جامعه ی حضرتش شدیم
دیدم به یاد غصه اش این دم نشسته ای
این عرض تسلیت به حضور شما بود
یا ایهاالعزیز به ماتم نشسته ای
 

  • مهدی طهماسبی دزکی

کیست همرنگ عطش با قد و بالای امید
می نویسد عشق را اینک هم آوای امید
دست او ابر است در هنگامه شوق و کرم
چشم او همصحبت مردان دریای امید 
آن علی ابن الحسین ابن علی را نورچشم
آفتاب است او که دارد شوق فردای امید
راوی سرخ حماسه های ظهر تشنگی 
یادگار لحظه های سرخ مولای امید 
آن محمد نام و باقر شهرت و دریا نسب
سینه اش آیینه دار شوق سیمای امید
مظهر لطف و عطوفت منبع علم و جهاد
هست نام و یاد او یادآور جای امید 
یادکرد ذکر او سرزندگی یادهاست
کیست همرنگ عطش با قد و بالای امید 

 

  • مهدی طهماسبی دزکی

برخاسته در تمام هستی باقر

مشهور شده به حق پرستی باقر

او مظهر علم و جود و ایثار بود

به به به چنین گشاده دستی باقر

  • مهدی طهماسبی دزکی

دوستی از اهالی رسانه در خصوص رتبه بندی فلاکت استان سوالی پرسید در این باره باید توجه داشت نرخ فلاکت که از حاصل ضرب نرخ بیکاری در تورم به دست می آید و این رتبه بندی و نرخ در واقع دو وجهی است وجه اولش را در جذب اعتبارات و تلاش های انجام شده باید جستجو کرد که کارهای خوبی انجام شده است کوشیدنی به قدر وسع که باید آن را دید وجه دوم مدیران ناکاربلد و خودمحور هستند حاضر نیستند با بقیه و به خصوص جریان رسانه ای انقلاب و دلسوز همراه و مانوس شود و با آنها رایزنی کنند و از نقدهای آنها هم استقبال نمایند به نظر می رسد آنچه در دو سال گذشته فریاد زده ایم خودش را نشان داده مدیران نالایق و ناکارآمد آفت نظام مدیریتی هستند که باید فکری به حال آنها کرد و تعارف و اخلاق مداری را کنار گذاشت. و البته مدیران دلسوز و کارآمد باید بخواهند و دعوت کنند و روابط عمومی های شان را فعال تر کنند و ساز و کار ارتباط گیری را به روز رسانی کنند و دوستان منتقد منصف هم باید به کمک بیایند هم مطالبه گری کنند و هم کارهای انجام شده را در راستای جهاد تبیین بازگو کنند و هم راهکارهای عملیاتی را برای خروج از این فضا ارائه دهند باید با نگاه امیدآفرین از این فضای یاس آور خارج شد و این یک عزم همگانی را می طلبد

  • مهدی طهماسبی دزکی

و آن شب در غریبی 

ماه من افتاد 

چه غمگینی صحنه ای 

آشفته ای 

آتش به جانی بود 

  • مهدی طهماسبی دزکی

کاپشنی صورتی دخترکی شادمان 
آی بیایید که آمده تا آسمان 
بال گشود از زمین شانه به شانه گذشت 
از سر خاک غریب آمده خنده کنان
بوسه مادر هنوز روی رخش مانده است 
زائر حاجی شده همنفس و میهمان
از دل کرمان عشق شاعر اندوهناک 
شعر بگو شعر گل از نفس گل بخوان
روز عروج امید قلبی از او مانده است 
گریه کنان مادری گریه ی او بی امان
وای چه بسیار سخت وای چه غمگین و سرد
لحظه به لحظه بخوان از غم این کودکان 
در همه افلاک رفت زمزمه ای غصه دار
کاپشنی صورتی دخترکی شادمان 

 

  • مهدی طهماسبی دزکی

شبیه کربلا کردند از خون باز کرمان را

منافق‌ها به خون آذین نمودند اهل ایمان را

 

هراسانند از نام تو و از زائرانت هم

ببین حاجی ز پا افتادن سرو خرامان را

 

به روز سالگرد آسمانی گشتنت اینجا

به خونابه نشاندند این چنین چشمان یاران را 

 

خبر‌ها حاکی از پرپر شدن‌ها بود یا زهرا (س)

به میلادت ببین هنگامه سرخ شهیدان را

 

هنوز از انتقام سخت می‌گوییم و می‌خواهیم

بگیر از لشکر صهیون تقاص خون ایران را

 

کجایی حاج قاسم تا بخوانی شعر عاشورا

شبیه کربلا کردند از خون باز کرمان را

  • مهدی طهماسبی دزکی

ای زنده دلان ظهور حق باور شد
هنگام حضور حضرت مادر شد
در مکه ی عشق بیت گل نورانی است 
میلاد بهار و سوره ی کوثر شد 

 

  • مهدی طهماسبی دزکی

جمعه ای تلخ
فضایی دلگیر 
آسمان ملتهب از داغ فراق
و زمین چشم به راه
هرچه از ثانیه ها می گذرد 
حس دلتنگی ما بیشتر از پیشتر است
ناگهان از شب بغداد خبر آوردند 
به سر و سینه زنان فاخته ها می خواندند
ای خسته دلان میر و علمدار نیامد
سپهدار نیامد 
اشک بر چهره ی ما می جوشید
حاج قاسم به خدا پیوسته 
جرعه نوش از عطش شوق طهورایی شد
سرخ همصحبت آیینه ی زهرایی شد

 

  • مهدی طهماسبی دزکی

نشان اشک دلسردی نمانده 

به غیر از حسرت و دردی نمانده 

چرا پا روی خون لاله ها هست 

تو قانون شما مردی نمانده 

  • مهدی طهماسبی دزکی

در حق کسی جفا نکرده این میز 

بر خلق خدا صفا نکرده این میز 

فریاد همیشگی عزراییل است 

هرگز به کسی وفا نکرده این میز 

  • مهدی طهماسبی دزکی

برای کتاب بوی نان آقای الیاس ابراهیمی

بوی نان تازه

پیچیده است

در این کوچه ها

گوییا از

مطبخ الماس ابراهیمی

است

  • مهدی طهماسبی دزکی

در کوچه عشق شور و حالی باشد

همصحبت لحظه ها خیالی باشد

می آیی و می نویسند اعجاز

یلدای فراق را وصالی باشد

  • مهدی طهماسبی دزکی

یلدای فراق را وصالی باشد

احساس و امید را خیالی باشد

باز آ که برای ما ز دوری و غمت

هر ثانیه را هزار سالی باشد

  • مهدی طهماسبی دزکی

 

دیشب که شب چله بود از این صحنه ها در فضای مجازی بسیار دیدیم صحنه هایی تصنعی و ساختگی که دل آنهایی که در این سختی معیشت ، دستشان خالی است را به درد آورده و من این ابیات را وصف حال این تصاویر گفته ام

در کنار سفره هایی این چنین

یک بغل حس صمیمی گم شده

در میان موجی از احساس نو

حس مردان قدیمی گم شده

  • مهدی طهماسبی دزکی
بایگانی
آخرین مطالب